جامعهشناسانی که از واقعیت جامعه جا میمانند!
مهدی جمشیدی
عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
1اینگونه نیست که وضع جریانهای اجتماعی از لحاظ بدنه مردمی، همان بماند که در ابتدا بوده است، بلکه این امر به خود آن جریان وابسته است. به طور ضروری، هیچگونه تداوم و پیوستگیای در میان نیست و همهچیز به تصویرسازی بعدی جریان از خود و ظهور روایتهای جدید از واقعیت گره خورده است. لحظههای آغازین، لحظههای شورانگیز و هیجانسازی است که بر شانه روایت برآمده از خود جریان، تکیه زده است، اما همین که زمان میگذرد و روایتهای دیگری در کنار روایت نخستین مینشیند، چه بسا از خویشحقانگاری جریان اجتماعی بشدت کاسته شود و به تدریج این برداشت در ذهن بسیاری از هواداران جریان اجتماعی ایجاد شود که واقعیت، آن نبوده که در ابتدا پنداشته بودند. از آنجا که جریان اجتماعی میخواهد یک شروع طوفانی داشته باشد تا بدنه اجتماعی حداکثری بیابد و تودههای مردم را هر چه بیشتر با خود همراه کند، گویا چارهای ندارد جز اینکه یک روایت حاد و برداشت تشدیدشده را بپروراند و خویش را دچار محرومیت و مظلومیت آنچنانی نشان دهد، اما چندی بعد همین روایت، به نقطه ضعف او نیز تبدیل خواهد شد چراکه روایتهای معارض از راه میرسند و بدنه جریان اجتماعی را گرفتار ساختشکنی ذهنی میکنند. آنان درمییابند واقعیت، آن نبوده که در لحظههای آغازین شنیدهاند و خاماندیشانه پذیرفتهاند؛ بلکه واقعیت، جنبههای مهم و تعیینکننده دیگری نیز داشته که نیروهای پیشران جریان اجتماعی برای آنکه در رودخانه جریان اجتماعی موجآفرینی کرده و راه خویش را در برابر حاکمیت باز کنند، آنها را حذف کردهاند. به این ترتیب هرچه زمان میگذرد از حرارتها، هیجانها و حساسیتها کاسته میشود و مردم به زندگی روزمره خود بازمیگردند. البته حتی در اینجا نیز برای توجیه شکست و نپذیرفتن علت آن، از مواجهه حاکمیت بهعنوان سرکوب، استبداد و اختناق یاد میشود و عقبنشینی تدریجی و طبیعی مردم از جریان اجتماعی، نادیده گرفته میشود. ریزش گسترده همان بدنه اندک در اغتشاشهای اخیر نشان میدهد برخلاف تحلیل آصف بیات، مسألههای القا شده و برجسته شده، ساختگی بودند و از اینرو نتوانستند از خود در برابر روایتهای متفاوت محافظت کنند.
2این وضع حتی در شعار اساسی این جریان اجتماعی نیز به چشم میخورد. شعار «زن، زندگی، آزادی» درونخیز و جامعهبنیاد نبوده، بلکه از بیرون به آن عرضه شده است و بدنه این جریان نیز تصور کرده این شعار میتواند خواستههایش را پوشش دهد. این در حالی است که شعار یادشده، هرگز نمیتواند همچون یک «چتر فراگیر» دغدغههای مردم ایران یا حتی بخش عمدهای از آن را نمایندگی کند، چراکه این مضامین با چالشها، نیازها و مطالبههای مردم تطابق ندارند. توده مردم در وضع دیگری به سر میبرند و این شعار در مسیر دیگری به راه افتاده است. جامعه ایران، جامعه عینیتها و واقعیتها است و دردها و رنجهایش را به طور مستقل احساس میکند و اینگونه نیست که بتوان از بیرون و به صورت پیشساخته، شعاری را به آن خوراند و از آن انتظار همراهی طوطیوار داشت. ما با یک جامعه سیال و ژلهای روبهرو نیستیم که بتوانیم مسألههای خویش را در ظرف هیجانهای روایتی بریزیم و به این جامعه بنوشانیم. این جامعه، خودش میداند چه میخواهد و چه نمیخواهد؛ از اینرو باید دردهای آنها را یافت نه اینکه دردهایی را به آن القا کرد. بر این اساس روند اغتشاش نتوانست حتی همسویی و همراهی آن بخش از زنان ایرانی که دچار حجاب ضعیف بودند را نیز به دست آورد و آنان را به سوی کشف حجاب سوق دهد. این امر بدیهیترین و مستقیمترین توفیقی بود که باید نصیب جریان اغتشاش میشد، اما چنین نشد. با توجه به چنین شکست آشکاری، نمیتوان حتی فراگیری و اجتماعی بودن همان جنبه زنانه این جریان را پذیرفت، چه رسد به دعاوی کلان و فربه دیگر که بیش از نقشی بر آب نبودند.
3آنچه در لحظههای آغازین، شعله اغتشاش را برافروخت و مایه و پایه صورتبندی جریان اجتماعی شد، همین لایه مطالبههای زنانه بود که تا چند هفتهای پیش رفت و لایههای دیگری را نیز به خود افزود، اما نه فقط لایههای دیگر و مکمل را باخت، بلکه لایه اصلی و نمادین شده نیز از همراه کردن زنان دارای پوشش بینابینی، ناکام ماند و در عمل مشخص شد مسأله زنان ایران، حجاب اختیاری نیست. حجاب، چه قانونی باشد و چه اختیاری، بخش عمده و غالب زنان ایرانی به سوی کشف حجاب حرکت نمیکنند و روایتشان از زندگی و آزادی، تناسبی با آنچه جریان اغتشاش میگفت و میطلبید، ندارد. این واقعیت عریان، همه تحلیلهایی را که اغتشاش را همچون یک جنبش اجتماعی فراگیر و مردمی تصویر میکنند - از جمله تفسیر آصف بیات که سخت بر ریشهداری و عمق اجتماعی آن اصرار کرده است - بیش از وهم و خیال معرفی نمیکند.