ادعای پزشک عمومی در قتل برادرش:

دستیارم به شیوه یک سریال جنایی برادرم را کشت

گروه حوادث/ پزشک عمومی که متهم است 41 روز قبل برادر دندانپزشک خود را به طرز هولناکی به قتل رسانده در حالی بازداشت شد که در نخستین جلسه بازجویی مدعی است دستیارش به شیوه یک سریال جنایی برادرش را به قتل رسانده است. به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، پنجشنبه 17 آذرماه امسال خبر ناپدید شدن دندانپزشکی میانسال به پلیس اعلام شد. تحقیقات برای یافتن ردی از وی ادامه داشت تا اینکه کارآگاهان اداره آگاهی دریافتند مرد میانسال با برادرش اختلاف داشته و آخرین بار هم به شرکت او رفته بوده است.
از آنجا که برادر این مرد نیز ناپدید شده بود کارآگاهان روز 28 آذرماه پس از هماهنگی‌های قضایی با بازپرس شعبه سوم دادسرای امور جنایی تهران، راهی خیابان فرشته شده و در بررسی محل شرکت وقتی به پشت‌بام رفتند با بقایای جسد سوخته مرد دندانپزشک روبه‌رو شدند و راز این جنایت برملا شد.

اختلاف 4 میلیاردی
سرایدار شرکت در بازجویی‌ها راز قتل دندانپزشک به دست برادرش را فاش کرد و گفت: دکتر امید - برادر مقتول- برای شرکت در یک انتخابات به برادرش 4 میلیارد تومان پول داده بود تا برایش تبلیغات کند، اما وقتی در انتخابات به نتیجه نرسید خواهان دریافت پولش شد اما برادرش پول را پس نمی‌داد. همین مسأله باعث اختلاف آنها شده بود. پنجشنبه گذشته امید به برادرش تلفن زد و از او خواست به شرکت بیاید، دکتر هم به شرکت آمد و دو برادر با هم سر اختلافات قدیمی دعوایشان شد. امید ناگهان با چکش قندشکن برادرش را به قتل رساند و جسد را مثله کرد و ساعت گرانقیمت دکتر را هم به‌عنوان دستمزد به من داد.
سرهنگ مرتضی نثاری، معاون جرایم جنایی پلیس آگاهی پایتخت گفت: با اظهارات سرایدار تحقیقات برای دستگیری متهم که او نیز پزشک عمومی بود به دستور بازپرس محمد مهدی برائه ادامه یافت تا اینکه کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت موفق شدند رد دکتر فراری را در کیش به‌دست آورند. مأموران راهی کیش شده و متهم فراری را که قصد خروج از کشور داشت، بازداشت کرده و به اداره آگاهی پایتخت منتقل کردند.

گفت‌و‌گو با متهم

چه شد که برادرت را به قتل رساندی؟
من برادرم را نکشتم چون قاتل نیستم من عضو هیأت علمی دانشگاه هستم، از استادان برگزیده دانشگاه و المپیادهای علمی هستم، چطور می‌توانم دست به قتل بزنم.
پس چه کسی این کار را انجام داده است؟
سرایدار مطبم که دستیارم است برادرم را کشته و زمانی که من از ماجرا با خبر شدم کار از کار گذشته بود.
انگیزه‌اش از این جنایت چه بوده است؟
او تا سه ماه قبل در یکی از بیمارستان‌ها به‌عنوان تکنیسین بی‌هوشی کار می‌کرد من او را به مطبم آوردم. در مطبم بیمارانی را که از شهرستان می‌آمدند ویزیت می‌کردم و حتی بعضی از آنها مجبور بودند که چند روزی در مطب بمانند. ساسان هم سرایدار مطبم بود و هم دستیارم به همین دلیل حقوقش از ماهی 5 میلیون تومان در بیمارستان به 20 میلیون تومان رسیده بود. او خودش را مدیون محبت‌های من می‌دانست، وقتی از اختلاف من و برادرم با خبر شد به حمایت از من، انتقام گرفت.
اختلافت با برادرت چه بود؟
اختلاف مالی. حدود 4 میلیارد تومان به من بدهکار بود زمانی که پولم را خواستم، هر بار بهانه می‌آورد. قبل از اینکه من از برادرم شکایت کنم او از من شکایت کرد. در جریان دعوا و شکایت من به‌دنبال راهی بودم که بتوانم به حقم برسم که این اتفاق افتاد.
روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟
من در طبقه سوم در حال برگزاری کلاس مجازی بودم و دستیارم در طبقه چهارم بود. او به بهانه‌ای برادرم را به شرکت کشاند و به او داروی بی‌هوشی تزریق کرد، وقتی قدرت و توانایی‌اش کم شد برادرم را روی ویلچری که داخل واحد بود نشاند و دست‌های او را به دسته ویلچر بست. او به شیوه یکی از سریال‌های شبکه خانگی برادرم را کشته بود. من در طبقه سوم بودم که به من زنگ زد و گفت به طبقه بالا بیا. فوراً به آنجا رفتم و با صحنه عجیبی مواجه شدم. برادرم خونین روی ویلچر افتاده بود.
تو هیچ عکس‌العملی نشان ندادی؟
زمانی که من رسیدم کار از کار گذشته بود. دستیارم به مواد مخدر اعتیاد داشت و داروهایی به خودش تزریق می‌کرد و حالش را تغییر می‌داد. او خیلی خونسرد و آرام تمام این کارها را انجام داده بود و برادرم که می‌خواست خودش را نجات دهد، به او گفته بود به اتهام آدم‌ربایی و حبس غیرقانونی از تو شکایت می‌کنم. همین موضوع او را ترسانده و باعث شده بود که بیشتر به برادرم ضربه بزند.
جسد را چه کار کردی؟
برادرم حدود 4 روز در طبقه چهارم بود و من دوبار به آنجا سر زدم. او در این مدت شروع به مثله کردن برادرم کرد و تکه‌های بدنش را داخل کیسه قرار داده و مقداری از آن را هم سوزانده بود. تکه‌های جسد را در خیابان‌هایی که دوربین نداشتند، می‌انداختیم و قسمت‌هایی را هم در بیابان‌های اطراف تهران رها می‌کردیم.
تو چرا فرار کردی؟
ترسیده بودم. من شاهد این جنایت بودم و حتی در مخفی کردن جسد برادرم نقش داشتم.
در این مدت کجا بودی؟
چند روزی در پارک می‌خوابیدم و بعد هم تصمیم گرفتم از کشور خارج شوم. به مرز رفتم اما نتوانستم قاچاقی خارج شوم. یکی از بیمارانم که زن میانسالی بود در کیش زندگی می‌کرد و به بهانه عیادت او به آنجا رفتم. البته دنبال راه فراری بودم که بتوانم از کشور خارج شوم اما دستگیر شدم. می‌خواستم به ترکیه یا دوبی بروم و از آنجا خودم را به آلمان برسانم و کار مناسبی پیدا کنم.

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و یکصد و هشت
 - شماره هشت هزار و یکصد و هشت - ۲۹ دی ۱۴۰۱