یک محقق فرانسوی در گفت‌و‌گو با مجله فیگارو، بر انحطاط ایالات متحده تأکید کرد

۷۵ درصد جهان دنباله‌روی غرب نیستند

روزبه فیض/ امانوئل تاد، مردم‌شناس، جمعیت‌شناس، جامعه‌شناس و دانشمند سیاسی فرانسوی در مؤسسه ملی مطالعات جمعیت‌شناسی (INED) در پاریس است. او در تحقیقات خود ساختارهای مختلف خانواده در سراسر جهان و رابطه آنها با عقاید، ایدئولوژی‌ها، نظام‌های سیاسی و رویدادهای تاریخی را بررسی می‌کند. همچنین تعدادی مقاله سیاسی منتشر کرده که در فرانسه بازتاب گسترده‌ای پیدا کرده است. این متفکر و محقق سرشناس، اخیراً در مصاحبه با روزنامه فیگارو، نکات قابل اعتنایی درباره جنگ اوکراین مطرح کرده که گزیده‌ای از آن به فارسی ترجمه و به مخاطبان عرضه خواهد شد. این ترجمه (تا حدی آزاد) از روی گزیده  ترجمه‌ای که آرنولد برتراند به انگلیسی انجام داده، انجام شده است.
 جنگ روسیه و اوکراین یک نزاع جهانی است
واضح است که این درگیری که نخست یک جنگ سرزمینی محدود بود به یک تقابل جهانی اقتصادی بین کلیّت غرب از یک‌سو و روسیه و چین از سوی دیگر ارتقا یافته و به یک جنگ جهانی تبدیل شده است. ولادیمیر پوتین در ابتدا یک اشتباه بزرگ کرد. ناظران مختلف در آستانه جنگ، اوکراین را به‌عنوان یک دموکراسی تازه‌کار نمی‌دیدند بلکه از دید آنها اوکراین جامعه‌ای در حال زوال و دولتی در حال درمانده‌ شدن بود. من فکر می‌کنم تحلیل کرملین این بود که چنین جامعه رو به‌ زوالی با اولین شوکی که به آن وارد شود فرو خواهد پاشید. اما همه شاهد بروز عکس این تحلیل بودیم. معلوم شد که اگر جامعه‌ای که در حال متلاشی شدن است از بیرون مورد حمایت مالی و نظامی قرار بگیرد می‌تواند جنگ را در توازنی نوین احیا کند و حتی چشم‌انداز و امیدی نیز داشته باشد. من با تحلیل جان مرشایمر از این نزاع موافق هستم. به‌ نظر او ارتش اوکراین که دست‌کم از ۲۰۱۴ به این سو توسط نیروهای ناتو هدایت می‌شد (عمدتاً نیروهای امریکایی، بریتانیایی و لهستانی) در عمل به عضویت ناتو درآمده بود. در عین‌حال روس‌ها اعلام کرده بودند که هرگز حضور اوکراین در ناتو را تحمل نخواهند کرد. از زاویه دید روس‌ها این جنگ دفاعی و پیشگیرانه است. مرشایمر اضافه می‌کند که ما [در غرب] دلیلی برای شادمان شدن از دشواری‌هایی که برای روسیه ایجاد شده نداریم چون این موضوع برای آنها یک مسأله وجودی است و به همین دلیل هرچه شرایط برای آنها دشوارتر شود، ضربه‌های محکم‌تری وارد خواهند کرد. این تحلیل به نظر من درست است، اما من نقدی نیز به نگاه مرشایمر دارم.
مرشایمر مثل یک امریکایی خوب کشورش را دست‌بالا می‌گیرد [و درباره توانایی‌های آن اغراق می‌کند.] به نظر او اگرچه جنگ در اوکراین برای روسیه اهمیت وجودی دارد، اما برای امریکایی‌ها صرفاً یک «بازی قدرت» در میان سایر بازی‌های قدرت است. پس از ویتنام، عراق و افغانستان، یک رسوایی یا شکست دیگر [این بار در اوکراین] چه اهمیتی می‌تواند داشته باشد؟ اصل مبنایی ژئوپلیتیک امریکایی این است: «ما می‌توانیم هر کاری دلمان می‌خواهد انجام دهیم، چرا که در حفاظ هستیم؛ دور و ایمن بین دو اقیانوس و هیچ‌ اتفاقی بدی برای‌مان نخواهد افتاد.» این یعنی هیچ‌ تهدیدی برای امریکا جنبه وجودی ندارد.
 امریکا در حال انحطاط است
همین تحلیلِ ناکافی است که باعث شده جو بایدن این‌طور ناهشیارانه پیش برود. امریکا شکننده است. تاب‌آوری اقتصاد روسیه در حال هل دادن نظام امپراتوری امریکایی به سمت پرتگاه است. هیچ‌کس انتظار نداشت اقتصاد روسیه در برابر «قدرت اقتصادی» ناتو تاب بیاورد. من فکر می‌کنم حتی خود روس‌ها هم چنین انتظاری نداشتند. اگر اقتصاد روسیه بتواند به صورت نامحدودی در برابر تحریم‌ها تاب بیاورد و اقتصاد اروپا را بی‌رمق سازد و در عین حال خودش با حمایت چین توانمند باقی بماند، نظام امریکایی کنترل مالی و پولی جهان فروخواهد پاشید و به‌دنبال آن امریکا دیگر نخواهد توانست کسری تجاری خود را با دست خالی تأمین مالی کند. بنابراین این جنگ برای امریکا به یک جنگ وجودی تبدیل شده است. آنها نیز همچون روسیه قادر به عقب‌ نشستن از این درگیری نیستند؛ نمی‌توانند آن را رها کنند. به همین دلیل است که ما وارد جنگ بی‌پایانی شده‌ایم که عاقبت آن باید فروپاشی یکی از طرفین باشد. تأکید می‌کنم که امریکا در حال انحطاط است، ولی این خبر خوبی برای دولت‌های زیردست آن نیست. اخیراً کتابی خواندم به نام «شیوه هند» به قلم وزیر خارجه هند (سوبرهمانیام جایشانکار) که درست پیش از جنگ اوکراین منتشر شد. او در این کتاب ضعف امریکا را می‌بیند، می‌داند که رویارویی امریکا و چین برنده‌ای نخواهد داشت، ولی معتقد است که به هند و چندین کشور دیگر فضا و آزادی عمل خواهد داد. من اضافه می‌کنم که چنین اتفاقی برای اروپایی‌ها نمی‌افتد [که آزادی عمل‌شان بیشتر شود.] به غیر از اروپا و ژاپن، امریکا در همه جا در حال ضعیف شدن است. به این دلیل که یکی از اثرات منقبض شدن نظام امپراتوری این است که امریکا تسلط خود بر کشورهای اولیه تحت‌الحمایه خود را تشدید خواهد کرد. همزمان با کوچک‌شدن نظام امریکایی، فشار بر نخبگان کشورهای تحت‌الحمایه (که شامل همه اروپا می‌شود) افزایش می‌یابد.
 استقلال ملی کشورهای اروپایی از دست رفته است
انگلیسی‌ها و استرالیایی‌ها اولین کشورهایی هستند که استقلال ملی خود را به‌کلی از دست می‌دهند. به لطف اینترنت، تعاملات انسانی با امریکا در سراسر جهان انگلیسی‌زبان به چنان شدتی رسیده که عملاً نخبگان دانشگاهی، رسانه‌ای و هنری این کشورها به انضمام امریکا درآمده‌اند. از این لحاظ، کشورهای اروپایی (غیرانگلیسی‌زبان) به‌واسطه زبان‌های ملی‌شان تا حدی ایمن هستند، اما از دست رفتن استقلال ملی در این کشورها بسیار جدی و سریع است. اجازه دهید جنگ عراق را به خاطر بیاوریم؛ زمانی که کشورهای اروپایی هنوز تا حد زیادی استقلال ملی داشتند، تا آنجا که ژاک شیراک، گرهارد شرودر و ولادیمیر پوتین یک کنفرانس مطبوعاتی ضدجنگ برگزار کردند.
از منظر مهارت‌ و آموزش هم می‌توان به جنگ اوکراین نگاه کرد. جمعیت امریکا دو برابر روسیه است (اگر جمعیت در سنین دانشجویی را در نظر بگیریم، امریکا ۲.۲ برابر روسیه جمعیت دارد.) اما در امریکا فقط ۷ درصد دانشجویان در رشته‌های مهندسی تحصیل می‌کنند، در حالی‌که این مقدار در روسیه ۲۵ درصد است. این یعنی با وجودی که جمعیت در روسیه ۲.۲ برابر کمتر از امریکاست، اما روسیه ۳۰ درصد بیشتر از امریکا مهندس تربیت می‌کند. امریکا این شکاف را با دانشجویان خارجی پر می‌کند، اما آنها اغلب هندی و حتی بیشتر چینی هستند. این وضعیت بی‌خطر نیست و هم‌اکنون نیز رو به کاهش است. این مخمصه اقتصاد امریکاست: فقط با وارد کردن نیروی کار ماهر چینی می‌تواند با چین رقابت کند.
از منظر ایدئولوژیک و فرهنگی نیز می‌توانیم به جنگ در اوکراین نگاه کنیم. وقتی ما در غرب می‌بینیم دومای روسیه قوانین محدودکننده‌تری پیرامون «پروپاگاندای ال‌جی‌بی‌تی» وضع می‌کند احساس برتری می‌کنیم. من این حس برتری را به‌عنوان یک غربی معمولی احساس می‌کنم، اما از لحاظ ژئوپلیتیکی و قدرت نرم این اشتباه است. در ۷۵ درصد کره زمین نظام‌ خویشاوندی پدرتبار است و مردمان این مناطق عمیقاً رویکرد روسی را درک می‌کنند. برای مردمان غیرغربی، روسیه مؤید یک نوع محافظه‌کاری اخلاقی اطمینان‌بخش است.
شوروی دارای نوعی قدرت نرم بود، اما کمونیسم به‌واسطه بی‌خدایی‌اش جهان مسلمان را می‌ترساند و در هند (خارج از بنگال غربی و کرالا) چندان الهام‌بخش نبود. امروز اما روسیه جایگاهش را به‌عنوان کهن‌الگوی یک قدرت بزرگ احیا کرده که نه‌تنها ضداستعمار است، بلکه دارای آداب و سنت‌های پدرتبار و محافظه‌کار است. این ویژگی‌ها به مراتب اغواکننده‌تر هستند. به‌عنوان مثال، واضح است که روسیه پوتین که از لحاظ اخلاقی نیز محافظه‌کار شده، با سعودی‌ها همدلی دارد؛ در حالی که مطمئنم هضم کردن مباحثات امریکایی پیرامون دسترسی زنان تراجنسیتی به توالت‌های زنانه برای سعودی‌ها کمی دشوار است. رسانه‌های غربی به شکل تراژیکی مضحک هستند. آنها مدام تکرار می‌کنند «روسیه منزوی شده، روسیه منزوی شده.» اما وقتی به رأی‌ها در سازمان ملل نگاه می‌کنیم می‌بینیم که ۷۵ درصد جهان دنباله‌روی غرب نیستند. اینجاست که غرب خیلی کوچک به‌نظر می‌رسد. اگر از منظر انسان‌شناسی به شکاف بین غرب و بقیه جهان نگاه کنیم متوجه می‌شویم که کشورهای غربی معمولاً دارای ساختار خانواده‌های هسته‌ای و نظام خویشاوندی دوطرفه هستند؛ یعنی رابطه خویشاوندی مردانه و زنانه در تعیین وضعیت اجتماعی فرزند نقش مشابهی دارد. در بقیه جهان، در اکثر سرزمین‌های به‌هم‌پیوسته آفریقا-اروپا-آسیایی ما شاهد جوامع و نظام خانوادگی پدرتبار هستیم. چنین است که این درگیری [در اوکراین] که در رسانه‌های ما به عنوان یک نزاع بر سر ارزش‌های سیاسی معرفی می‌شود، در لایه‌ای عمیق‌تر، نزاع بر سر ارزش‌های انسان‌شناسانه است. ناخودآگاه بودن این شکاف و عمق آن است که این درگیری را خطرناک می‌کند.

 

برش

امریکا شکننده است. تاب‌آوری اقتصاد روسیه در حال هل دادن نظام امپراتوری امریکایی به سمت پرتگاه است. هیچ‌کس انتظار نداشت اقتصاد روسیه در برابر «قدرت اقتصادی» ناتو تاب بیاورد. من فکر می‌کنم حتی خود روس‌ها هم چنین انتظاری نداشتند. اگر اقتصاد روسیه بتواند به صورت نامحدودی در برابر تحریم‌ها تاب بیاورد و اقتصاد اروپا را بی‌رمق سازد و در عین حال خودش با حمایت چین توانمند باقی بماند، نظام امریکایی کنترل مالی و پولی جهان فروخواهد پاشید و به‌دنبال آن امریکا دیگر نخواهد توانست کسری تجاری خود را با دست خالی تأمین مالی کند. بنابراین این جنگ برای امریکا به یک جنگ وجودی تبدیل شده است

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و یکصد و هفت
 - شماره هشت هزار و یکصد و هفت - ۲۸ دی ۱۴۰۱