سرقت از مسافران برای کمک به پسر افسـرده

گروه حوادث مرد میانسال وقتی دریافت تنها پسرش به خاطر سرقت خودرویش دچار افسردگی شده تصمیم گرفت با سرقت از مردم برای او خودرو بخرد.

به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، اول بهمن امسال زن جوانی در تماس با پلیس از سرقت طلاهایش توسط راننده میانسالی خبر داد و گفت: مدتی قبل سوار یک خودروی پراید شدم. راننده مرد میانسال و معقولی بود بین راه با من درد دل کرد و از وضعیت مالی نامناسبش گفت. موقع پیاده شدن شماره او را گرفتم تا اگر کار نقل و انتقال داشتم از او بخواهم برایم انجام دهد.
او ادامه داد: چند روز بعد به راننده زنگ زدم و از او خواستم یک بسته را برایم از محلی دیگر بگیرد و به من تحویل دهد وقتی بسته را آورد، از آنجا که مرد میانسالی بود دلم برایش سوخت و او را به داخل خانه دعوت کردم تا از او پذیرایی کنم. برایش چای و میوه آوردم اما غافل از اینکه او داخل چای داروی بی‌هوشی ریخته بود. چرا که بعد از خوردن چای بی‌هوش شدم و وقتی به هوش آمدم متوجه سرقت طلاهایم شدم.

سرقت‌های سریالی
با شکایت زن جوان، تحقیقات پلیسی آغاز شد و در ادامه کارآگاهان با شکایت‌های مشابه مواجه شدند. در تمام سرقت‌ها، راننده میانسالی به نام اکبر با ورود به خانه یا در خودرویش با دادن خوراکی‌های مسموم مسافرانش را بی‌هوش کرده و طلاهایشان را به سرقت برده بود.

دستگیری سارق میانسال
مأموران با تحقیقات تخصصی توانستند متهم را دستگیر کنند و در بازرسی از خانه و خودروی او نیز، مقداری از طلاهای سرقتی کشف شد.
اکبر که در برابر مدارک پلیسی قرار گرفته بود به سرقت‌های سریالی از مسافرانش اعتراف کرد و گفت: در تمام 70 سال عمرم هرگز کار خلافی مرتکب نشده بودم تا اینکه مدتی قبل پسرم که با خودروی پرایدش کار می‌کرد و تنها منبع درآمدش همان خودرو بود خبر داد که خودرویش را وقتی کنار خیابان پارک بوده سرقت کرده‌اند. با اینکه شکایت کردیم و پرونده تشکیل دادیم اما پلیس نتوانست خودرو را پیدا کند.
او ادامه داد: پسرم بعد از این حادثه دچار افسردگی شدید شد و خیلی وضعیت روحی‌اش بهم ریخت. من که نمی‌توانستم ناراحتی و بیماری پسرم را ببینم تصمیم گرفتم برایش کاری انجام دهم من خودم با ماشین مسافربری می‌کنم یک روز، زمانی که خواستم مابقی کرایه زن جوانی را بدهم، وقتی چشمم به النگوهای دستش افتاد، ناخودآگاه فکری به ذهنم رسید. می‌توانستم با طلاهای آنها برای بچه‌ام خودرویی بخرم و با خودم گفتم آنها طلا نداشته باشند اتفاقی نمی‌افتد اما در عوض مشکل پسر من حل می‌شود.مرد میانسال گفت: با این فکر بود که تصمیم به سرقت گرفتم، هر مسافر خانمی که سوار می‌شد، از بدبختی‌هایم می‌گفتم و سعی می‌کردم که اعتماد آنها را جلب کنم. از آنجایی که سن و سالی از من گذشته بود، آنها با دیدن وضعیتم شماره‌ام را می‌گرفتند تا اگر خودرو خواستند به من خبر دهند. من هم در فرصتی مناسب داخل نوشیدنی یا خوراکی داروی بی‌هوشی می‌ریختم و به آنها می‌دادم. بعد از بی‌هوش شدن طلاهایشان را سرقت می‌کردم، در این مدت طلاها را نگه داشتم تا وقتی به مبلغ مورد نظرم رسید بفروشم و برای پسرم خودرو بخرم.
با اعتراف مرد میانسال، به دستور دادیار شعبه یکم دادسرای ویژه سرقت، متهم در اختیار کارآگاهان اداره آگاهی قرار داده شد و تحقیقات برای شناسایی سایر مالباختگان احتمالی ادامه دارد.