او فرمانده قلبهاست
محمود جاننثاری
در عملیات فتحالمبین، در محوری که ما بودیم دشمن از دو سو فشار آورده بود، طوری که هر ماشین عبوری را از دو طرف میزدند. فرماندهان کل به این نتیجه رسیده بودند ما محاصره شدهایم و مدام به حاج حسین فشار میآوردند که نیروها را بردار و بیاور عقب، اما حاج حسین به شدت اصرار داشت که ما مقاومت میکنیم. کار به بحث و جدل لفظی کشید، اما حاج حسین همچنان بر سر موضع خودش ایستاده بود. بعد از اینکه بیسیم را قطع کرد، رفت به یکی از سنگرهای خالی تانک، کفشهایش را بیرون آورد و ایستاد به نماز. بعد از نماز، به سجده رفت و شروع کرد زار زار گریه کردن. میگفت: «خدایا، من پشت بیسیم یک حرفی زدم، اگر تو نخواهی چه؟» به لطف خدا، ما توانستیم یک هفته در همان شرایط مقاومت کنیم و این مسئله، یکی از شاهکارهای فرماندهی حاج حسین بود.
از خصوصیات حاج حسین این بود که همینطوری به حرف کسی اطمینان نمیکرد. یا باید خودش آنچه را که میگفتند، به عینه و از نزدیک میدید، یا بایستی طرفی که این حرف را میزد، خیلی مورد اطمینان و وثوق حاج حسین میبود تا ایشان حرفش را قبول کند. زمانی که برادر نصر، فرمانده آخرین گردان ما در عملیات بیتالمقدس بیسیم زد و گفت من به اروند رسیدهام، حاج حسین حرفش را قبول نکرد. هرچه این آقای نصر قسم و آیه خورد که به خدا من کنار گمرک هستم، حاج حسین گفت: «نخیر. ببین، این گمرک، تمامش بتون است. برو با اسلحه بزن به دیوارش ببینم صدای بتون بلند میشود یا نه.» باز به این هم راضی نشد. دوباره گفت: «حالا که میگویی رسیدهام به اروند، برو داخل اروند وضو بگیر تا من خیالم راحت شود.»
احمد موسوی
در عملیات فتحالمبین، تیپ امام حسین (ع)، جناحدار عملیات در منطقه عین خوش بود. خوشبختانه، عملیات با موفقیت انجام شد و ما توانستیم با ورود به منطقه عین خوش، به نوعی عقبه دشمن را تصرف کنیم. اما از آنجا که عقبه خودمان به ارتفاعات میرسید، جاده خاصی به منظور پشتیبانی نداشتیم. این مسئله مدنظر فرماندهان، از جمله شخص آقای خرازی بود. روز اول و دوم، نیروهای ما به شکل یک هلال بزرگ در منطقه آرایش گرفتند، اما چون نتوانستیم با سمت چپ خودمان یعنی تیپ ثارالله الحاق کنیم، به نوعی در محاصره دشمن قرار گرفتیم و فقط یک راه باریک به عقب داشتیم. طوری که فرماندهان بالا احساس کردند تیپ ما در محاصره است. بین ما و تیپ ثارالله که در منطقه امامزاده عباس مستقر بودند، چیزی حدود ده کیلومتر فاصله بود. از قرارگاه با حاج حسین تماس گرفتند و پرسیدند: «آیا میتوانید به عقب بیایید که نیروها در محاصره قرار نگیرند؟» ایشان با اعتماد به نفس و ایمان بسیار مستحکم جواب داد: «عراقیها در محاصره ما هستند. ما مقاومت میکنیم تا راه باز شود» و همین کار را هم کرد. ترفندی که ایشان در شب دوم عملیات به کار برد، خود یکی از شاهکارهای فرماندهی این سردار بزرگ است. سمت چپ ما، یک خاکریز و بعد از آن خاکریز، یک فاصله ده کیلومتری با نیروهای خودی مستقر در امامزاده عباس جود داشت. در این منطقه، نیروهای عراق به طور پراکنده حضور داشتند. حاج حسین، چند نفر از رانندهها را جمع کرد و گفت: «چراغهای ماشین ها را روشن کنید و از همین جاده ده کیلومتری، بروید به سمت امامزاده عباس. آنجا که رسیدید، چراغها را خاموش کنید و همین مسیر را برگردید.» دور اول، رفتند و برگشتند. ایشان گفت: «دوباره همین کار را تکرار کنید.» وقتی رانندهها علت این رفت و برگشتها را جویا شدند، ایشان نهیب زد: «کاری که گفتم را بکنید.» تا صبح چندین بار این کار تکرار شد. وقتی هوا روشن شد، ما از روی تپهها شاهد بودیم که حدود دولشکر عراق در حال عقبنشینی از منطقه هستند. ترفند حاج حسین باعث شده بود که عراقیها تصور کنند ارتباط ما با نیروهای امامزاده عباس برقرار شده و ما در حال تخلیه نیرو در منطقه هستیم. ساعاتی پس از روشنایی هوا، الحاق ما با بچههای ثارالله انجام شد.