مجاهدان گمـــــــنام و متواضع اما مــــقتدر
صادق رخفرد
دبیر گروه تاریخ
به مناسبت فرا رسیدن ایام سالروز شهادت دو تن از شهدای جبهه مقاومت، شهیدان سیدعباس موسوی و عماد مغنیه بهانهای شد تا بخشی از سبک زندگی و نحوه مبارزه آنها را مورد بررسی قرار دهیم.
حاج رضوان
عماد مغنیه معروف به «حاج رضوان» در سال ۱۹۶۲ میلادی (۱۳۴۱ هجری شمسی) در روستای طیر دبا از توابع صور، در خانواده متدین و مشهور به دنیا آمد. عموی او حجتالاسلام والمسلمین جواد مغنیه از علما و برجستگان شیعه در لبنان است که کتابهای فقهی او برای همه شخصیتهای علمی و دینی شناخته شده است.شهید عماد مغنیه در فضایی معنوی رشد خویش را آغاز کرد و هنوز شانزده سال او تمام نشده بود که برای خدمت به آرمان مقدس فلسطین در سنگرهای مختلف از جمله فتح و امل برضد رژیم صهیونیستی به جهاد پرداخت. پس از ربوده شدن سیدموسی صدر، شهید حاج عماد که خود را مصیبت زده میدانست با تمام وجود عشق حضرت امام خمینی(ره) را سرلوحه خود قرار داد و با پیروزی انقلاب اسلامی درایران به همراه گروهی از جوانان همفکر خود از پایگاه مساجد مبارزات نظامی و فرهنگی خود برضد اشغالگری رژیم صهیونیستی را سازماندهی کرد.
با اشغال لبنان در سال 1361 (1982 میلادی) مغنیه با همان جوانان همپیمان خود در مدخل ورودی بیروت در منطقه خُلد جنگ با اشغالگران اسرائیلی جنگ بینظیر و عظیمی کرد و از آنجا وی و یارانش به نیروهای «المخینیون» معروف شدند. شهید عماد مغنیه پس از تأسیس حزبالله لبنان به جمع آنان پیوست و در میان همه فعالیتها نبرد و جنگ رو در رو با اشغالگران صهیونیست را برگزید و در مدت کوتاهی او که سرشار از اخلاص، ایثار و تقوا، ذکاوت و شجاعت بود؛ فرمانده لایق و شایستهای شد که حضورش در هر صحنه نبرد به معنای پیروزی رزمندگان اسلام در آن صحنه بود. در نبردهای قهرمانانه حزبالله با ارتش اشغالگر رژیم اسرائیل در سال 2000 که منجر به آزادی جنوب لبنان شد نقش شهید حاج عماد معجزهآسا بود. در همین عملیات بود که برادرش به نام «جهاد مغنیه» به شهادت رسید واین شهادت به او روح والاتری برای ادامه مبارزه اعطا کرد.
در جنگ تابستان 1385 مشهور به جنگ 33 روزه اوج مردانگی، رشادت و حکمت این فرمانده عزیز اسلام برای همگان بویژه دشمن شکست خورده آشکار شد.
پس ازاین شکست مفتضحانه رژیم صهیونیستی برای جبران این زبونی و خواری فقط تنها راه را در عملیات تروریستی ذلیلانه بر ضد حاج عماد یافت.
البته رژیم صهیونیستی در سال 1996 طرح ترور رسمی و اعلام شدهای را برضد حاج عماد در بیروت به اجرا گذاشت که برادر وی به نام «فواد مغنیه» در آن عملیات تروریستی به شهادت رسید. عماد مغنیه در سهشنبه 23 بهمن 1386 (12 فوریه 2008) و در شب شهادت حضرت رقیه(س) این شیفته اهل بیت(ع) که بسیاری از دوستان بارها و بارها شاهد اشکهای او در حرمهای مطهر حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) بودند به آرزوی دیرینه خود رسید و به برادران و همسنگران شهیدش ملحق شد.
آیتالله خامنهای:
حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی به سیدحسن نصرالله دبیرکل حزبالله لبنان، شهادت برادر مجاهد مخلص و فداکار آقای حاج عماد مغنیه از رهبران فداکار حزبالله را به ایشان و جوانان سرافراز حزبالله و مقاومت و مردم لبنان تبریک و تسلیت گفتند. در بخشی از متناین پیام آمده است:
«شهادت برادر مجاهد مخلص و فداکار آقای حاج عماد مغنیه برای خود او که سراپا عشق و شور جهاد فی سبیلالله بود فوزی عظیم و سرانجامی سعادتبار است و برای ملت لبنان که چنین مردان بزرگی را پرورده و به عرصه آزادیخواهی و مبارزه با ستم، تقدیم کرده، مایه سرافرازی و سربلندی است. فقدان این مرد آزاده فداکار و برجسته، اگرچه برای همه انسانهای شریف و همه آنان که او را میشناختند بویژه برای والدین و همسر و فرزندان عزیز و دیگر کسان و یارانش دردناک است، ولی زندگی و مرگ انسانهایی مانند او، حماسهای است که ملتها را بیدار میکند و به جوانان الگو میدهد و افقهای روشن و راه رسیدن به آن را برای همه ترسیم مینماید.
صهیونیستهای خونخوار و جنایتکار بدانند که خون مطهر شهیدانی همچون عماد مغنیه صدها عماد مغنیه میآفریند و مقاومت در برابر ظلم و فساد و طغیان را دوچندان میکند. مردانی چون این شهید بزرگوار زندگی و آسایش و بهرهمندیهای مادی خود را در راه دفاع از مظلوم و مبارزه با ظلم و استکبار فدا کردند و این ارزش والایی است که همه وجدانهای انسانی در برابر آن سر تعظیم فرود میآورند. رضوان خدا بر او و بر همه مجاهدان راه حق باد.»
همسر شهید عماد مغنیه:
شرایط ایجاب میکرد که ما
در سایه زندگی کنیم
سرکار خانم حاجیه سعدی بدرالدین همسر شهید عماد مغنیه خیلی اهل مصاحبه با رسانهها نیست متن زیر گزیدهای از چند مصاحبه کوتاه و سخنرانی وی انتخاب شده است تا کمی با سبک زندگی شخصی شهید آشنا شویم.
نحوه آشنایی
مسافت زیادی میان منزل ما و منزل حاج عماد نبود، برادرم مصطفی در مسجد محله با عماد آشنا شده بود و بعد از آن رفت و آمدهایی میان این دو شکل گرفت؛ او یک جوان انقلابی بود که فکر میکرد و نقشه میکشید سپس آن را به اجرا درمیآورد. خط فکری عماد همچون مصطفی متمایز از همسالانش بود. آنها با این تفکر جهادی خود در برابر مجموعهای از چالشها و فرصتها قرار گرفتند که از جنگ داخلی آغاز شد و به پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۹۷۹ و شهادت سید محمدباقر آل صدر در سال ۱۹۸۰ و حمله به بیروت در سال ۱۹۸۲ رسید.این اتفاقات موجب شد تااین دو جوان با توجه به تفکر جهادی خود در شرایطی قرار گرفتند که در برابراین چالشها ایستادند.
زندگی در سایه
هریک از ما باید بدانیم که زندگی یک جنگ است و ادبیات دینی و اهل بیت (علیهم السلام) ما را به صبر در برابر مصیبتها دعوت میکند تا به درجه انسانی که خداوند به ما عنایت کرده برسیم. سخن همسرم را به یاد میآورم که میگفت مهمترین محور همه معادلات جهادی٬ انسان است. همه ما باید انسانیت را در زمین تحقق ببخشیم. از همان لحظه اول ازدواج با عماد فهمیدم که قدم در مسیر دشواری گذاشتهام و نقش و رسالت خودم را دراین زندگی دریافتم. زندگی ما آمیخته با فکر و کار جهادی و مقاومت بود؛ این شرایط ایجاب میکرد که ما در سایه زندگی کنیم. زندگی در سایه چندین ویژگی داشت: نباید نام خود را به کسی میگفتیم٬ نباید کسی نسبت ما با حاج عماد را میفهمید، نباید کسی نام عماد را میدانست خویشاوندانمان نمیتوانستند به دیدار ما بیایند همسایهای نداشتیم و همانطور که گفتم منزل ثابت و مخصوص به خود نیز نداشتیم. درواقع ما از یک زندگی عادی و اجتماعی برخوردار نبودیم. علاوه بر آن بیشتر لحظات زندگی ما در نگرانی نسبت به از دست دادن عماد و یا انتظار برای دیدنش میگذشت. اما همه این شرایط مانع ازاین نمیشد که ما همچون سایر خانوادهها، لحظات خانوادگی نداشته باشیم:عیدها و مناسبتهای خاص...و از زمان و مکان و امکانات کمی که در اختیار داشتیم برای زندگی استفاده میکردیم.
در خانواده بسیار شوخ طبع و مهربان بود
او بندهای نبود که فقط عبادت کند؛ بلکه به شکل مؤثر برای امت و همه مظلومان کار میکرد و نفس و روح و هوش و مهارتهای جسمی خود را برای احقاق حق بسیج کرده بود. طبیعتاً او مانند یک همسر و پدر عادی نبود و برای گذراندن وقت با خانواده زمان محدود و مشخصی داشت؛ اما زمانی هم که کنار ما بود بسیار شوخ طبع و مهربان بود و با هریک از سخنان ما در هرزمینهای تعامل و ارتباط برقرار میکرد.
توسل به حضرت زهرا(س)
روزی عماد نزد من آمد و گفت تو ذکری میدانی که مشکلات سخت را حل کند؟ من به او گفتم ذکری هست که هرگاه با تمام وجود و احساسم آن را میگویم غصهها برطرف میشود و آن صلوات حضرت زهراسلامالله علیها است.
عماد آن روز رفت و بعد از آنکه از صحنه{عملیات} برگشت گفت این چه ذکری بود گفتی، آن مشکل سخت حل شد و از آن زمان هر وقت این ذکر را میگفت درهای بسته باز میشد.
پایگاه خبری العهدشبستان
اولویت حاج عماد
او همواره از هرچیزی هرچند ساده و عادی برای استفاده در کارش برنامهریزی میکرد و اخلاص او در رفتارهای روزانهاش نمایان بود. او از کسانی نبود که مستقیماً کسی را نصیحت کند و رفتارش گویاتر از هر حرف و وصیتی بود. اولویت حاج عماد همواره تلاش و فداکاری برای ادامه راه مقاومت بود و سبک زندگی همه رهبران شهید همین است؛ همانطور که «سید عباس موسوی» (دبیر کل سابق حزبالله) قبل از شهادتش صراحتاً عقیده و مسیر حزبالله را اعلام کرد که «وصیت اصلی٬ حفظ مقاومت است.»
مادر شهید عماد مغنیه:
گریه خداحافظی
در حرم حضرت رقیه(س)
گفتار زیر گزیدهای از روایت مرحوم مادر شهید عماد مغنیه از ویژگیهای این شهید بزرگوار است:
امام گفتند: حاج عماد یکی از پسران من است
ارتباط حاج عماد با حضرت امام(ره) قبل ازاینکه امام را ببیند و ملاقات کند ارتباط فکری بود. پسرم فکر امام و فکر انقلاب را خواند و علاقهمند به آن شد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و بازگشت امام به ایران ارتباط حاج عماد با امام بیشتر میشود تا حدی که امام فرمودند: «حاج عماد یکی از پسران من است.» اولین باری که با امام ملاقات داشته سال 1982 همزمان با تجاوز رژیم صهیونیستی به جنوب لبنان بوده است. حاج عماد به همراه سید محمدحسین فضلالله خدمت حضرت امام(ره) رسیده بودند. بار دوم سال 1983 بود که پیش امام رفت و با ایشان ملاقات کرد. وقتی به لبنان برگشت به من گفت میدانید امام خمینی به چه کسی اطمینان دارد، گفتم کی؟ گفت، حزبالله. آن وقت تشکیلات حزبالله در لبنان نبود، گفتم مگر حزبالله درایران وجود دارد گفت بله، امام بهاین افراد اطمینان دارد. آنوقت عملیات مقاومت علیه رژیم صهیونیستی شروع شده بود، وقتی برگشت بهاین فکر افتاد که باید این مقاومت را به نام حزبالله نامید؛ چون امام بهاین مجموعه اطمینان دارد.
ایشان ویژگیهایی خاص داشت، والا بهاین موقعیت نمیرسید و نمیتوانست کار خودش را ادامه دهد و در نهایت به شهادت برسد. آدمی که 25 سال زندگی مخفیانه داشت و بااین همه شرایط سخت توانست این همه کارها را انجام دهد، یعنی صفات خاصی داشت، اخلاق خوبی و عالی داشت، ازاین نوع بود. خیلی موفق بود. در همه ابعاد موفق بود. در کار، در جهاد، اصلاً این توفیق از خدا بود. شهید کم حرف و متواضع بود. به قدر سؤال جواب میداد. ما هیچ اطلاعی از مسئولیتها و موقعیت شهید در تشکیلات نداشتیم و کسی نمیدانست کجا بود و چه کار میکرد.
اشک خداحافظی در حرم حضرت رقیه(س)
نمازهای مستحبی را رها نمیکرد. نمازش با حالت روحانیت و معنویت بسیار زیادی همراه بود. وقتی حاج عماد شهید شد کسی که بدن ایشان را مشاهده میکند میبیند که هزارها ترکش در بدنش نفوذ کرده و بدنش شبیه بدن شهدای کربلا شده است. هزارها زخم داشت. شب 19 ماه رمضان سالی که شهید شد، 100 رکعت نماز خواند و هفته آخراین ماه را در حرم حضرت زینب گذراند. یادم هست یک ماه قبل از شهادت ایشان موفق به زیارت حرم حضرت رقیه(س) شدیم، باهم رفتیم. ایشان وارد حرم حضرت شدند وقتی خارج شد یک حال عجیبی داشت من قبلاً این حالت ایشان را ندیده بودم آنقدر گریه کرده بود مثلاینکه داشت برای همیشه خداحافظی میکرد.
خبر شهادت
روز شهادت حاج عماد، وقتی از خواب بیدار شدم دیدم کسی در خانه نیست، زنگ زدم از دخترم سؤال کردم گفتند سرش درد میکند و رفت پیش دکتر. آمدم پایین خواستم بروم بیمارستان ببینم مشکل چیست، یک جوانی پایین بود، گفت نرو حاج خانم بعداً من تو را میرسانم، آمدم بالا. خیلی نگذشت که حاج علی عمار (عضو شورای مجلس) از طرف حزبالله آمد خانه ما، اما در حال گریه کردن بود، حاج علی گفت حاج خانم حاج عماد تصادف کرد و حالا در بیمارستان است. گفتم نه خیر حتماً یک اتفاقی افتاده است، یک نفر دیگر همراه حاجعلی عمار بود گفت بله حاج عماد به شهادت رسید.
من فریاد زدم و شروع به گریه کردم، چند دقیقه بعد رفتم وضو گرفتم دو رکعت نماز خواندم و غرق فکر شدم که الآن چه کار کنیم، من دیشب انفجار دمشق را در تلویزیون دیده بودم و به خودم گفتم یا رب! چه شده، اما فکر نمیکردم که حاج عماد آنجا باشد و شهید شوند. آن وقت خوب فکر کردم و تصمیم گرفتم که باید حواسم را جمع کنم فکر کردم که الآن رژیم صهیونیستی درپی این است که ما چه میگوییم و چه عکسالعملی نشان میدهیم. گفتم خداوندا دراین شرایط نیز به ما کمک کن.
حضور پدرم کوتاه اما تأثیرگذار بود
بهدلیل کار و مشغله زیاد، چندان کنار ما نبود و حضور فیزیکی نداشت، بلکه حضور و تأثیر او کمّی بود زیرا بیشتر اوقات مشغول فعالیت بود، بااین حال همان لحظات کوتاهی را که کنار ما میگذراند، تأثیرگذار بود.
او میتوانست با یک جمله به عمق وجود و افکارم پی ببرد زیرا ما را بهخوبی میشناخت و بیشتر صحبتهایش در واقع حامل نکاتی برای بهتر شدن یک رفتار یکی از ما بود.
شهادت او عجیب و غیرمنتظره نبود
همه ما میدانستیم که پدرم بهدلیل شرایط کار و فعالیت از سوی سرویسهای اطلاعاتی متعددی در دنیا تحت تعقیب قرار دارد، از همین رو تمام اقدامات امنیتی برای ما به اجرا گذاشته میشد زیرا با توجه به ارتباط با او میتوانستیم به نقطه ضعفش تبدیل شویم.
هر بار که او را میدیدیم، خدا را شکر میکردیم و هنگامی که با او وداع میکردیم همواره احتمال میدادیم که دیگر بازنگردد از همین رو همه دیدارهای ما میتوانست آخرین دیدار باشد.
یک بار به ما گفت این احتمال هست که خبر شهادت او اعلام نشود و یا اینکه حزبالله براساس ملاحظاتی و خط مقاومت او را بهعنوان شهید یا رزمنده خود معرفی نکند، از همین رو از ما میخواست دراین صورت صبور باشیم و براین موضوع سرپوش بگذاریم و هر تصمیمی را که حزبالله میگیرد بدون چون و چرا بپذیریم.
بنابراین بااین تفاسیر دیگر خبر شهادت او برای ما عجیب یا غیرمنتظره نبود، هرچند بیتردید این خبر دردناک است، زیرا عزیزی را از دست دادیم که هر لحظه آرزو میکردیم در آرزوها و رؤیاهای یک خانواده که بنابر شرایط حاکم به تأخیر میافتاد، حضور داشته باشد و همه ما بهخوبی میدانستیم که پدرم آرزوی تحقق رؤیای خود یا همان آزادی فلسطین را در سر داشت.
شهادت جهاد در واقع به پا خاستن و زندگی است
جهاد جوانی پر از شور زندگی بود و رابطه من با او فقط رابطه خواهر و برادری نبود بلکه رابطه دو دوست بود. او به پدرمان قول داد که در راه او گام بردارد و از لحظهای که خود را برای اولین بار فرزند شهید عماد مغنیه معرفی کرد در مسیر شهادت گام برداشت.شهادت جهاد در واقع به پا خاستن و زندگی است و مااین مفاهیم را در چشمان جوانان همسن و سال او که او را تا خانه ابدیاش تشییع کردند، دیدیم واینگونه است که پیروزی رقم میخورد زیرا پیروزی فقط آن نیست که در تاریخ ثبت شده یا خواهد شد، بلکه اهمیت پیروزی در اصول ارزشمند اخلاقی و دینیای که در لایههای داخلی یک جامعه نهفته است، نمود مییابد.
عماد مغنیه به روایت حاج قاسم سلیمانی
متن زیر بخشی از سخنان شهید حاج قاسم سلیمانی در مراسم دهمین سالگرد شهادت حاج عماد مغنیه است که به ابعاد مختلفی از زندگی مبارزاتی وی میپردازد.
«هیچ تعلق خاطری حتی علاقه به فرزند هم نتوانست در مسیر حرکت شهید عماد مغنیه خللی ایجاد کند هر چند شهدا عاطفیترین مردم هستند اما تعلق خاطر سنگین تری داشتند که این عواطف را زمینگیر میکرد و اگراین طور نباشد نمیتوانند هر فریادی را از هر مظلومی بشنوند و بنابراین مشغول امور بیارزش خواهند شد.
او در جنگ چریکی متخصص بود اما آنچه دشمن را در مقابلش شکست میداد تعلق خاطری به چیزی بالاتر بود که اگر خبر شهادت به او بدهند لبخند میزد.»
هیچ موضوع زمینی او را مشغول به خود نمیکرد
رمز استقامت در میدان بر همین فلسفه تعلق برمی گردد و موضوعی که عماد مغنیه را از بقیه برجستهتر میکرد و مانند خورشیدی میدرخشید تفاوت او در آرزوها و تعلق خاطرهایش بود چرا که او آرزویی ماورای خاک داشت و هیچ موضوع زمینی او را مشغول به خود نمیکرد واین یکی از مهمترین ویژگیهای عماد مغنیه است که کمتر راجع به آن صحبت شده است.
این ایمان مغنیه بود که او را نگه میداشت من بارها شاهد گریههای شدید او بودم در یک جلسهای که تلویزیون فیلمی راجع به امام رضا(ع) پخش میکرد و در صحنهای که به امام سم نوشانده شد وقتی مغنیه برای اولین بار آن صحنه را دید آنقدر گریست که همه را منقلب کرد.
فرمانده متواضع
یکی دیگر از ویژگیهای عماد مغنیه تواضع او بود. حاج رضوان قبل از تأسیس حزبالله یک گروهی با همین نام تأسیس کرد و وقتی که لبنانیها شخصیتهایشان ترور میشد عماد مغنیه 19 ساله به فکر حفاظت از شخصیتهای لبنان افتاد. روزی که کورانی و علامه فضلالله ترور شدند کسی که چشم فتنه را کور و بعثیها را اخراج کرد مغنیه بود. اما در همه سالهایی که با هم طی کردیم یک بار ندیدم در صحبتهایش از خودش تعریف کند در حالی که او خالق بسیاری از پیروزیها بود.
سیلی به دشمن در دوران خوفناک لبنان
نمی دانم چقدر لبنانیها این موضوع را باور کنند اما آن کسی که در فضای خوفناک لبنان به ترس سیلی زد عماد مغنیه بود که توانست جامعه لبنانی را از یک جامعه کتک خورده توسط دشمن به یک جایگاه عالی برساند. او در تمام عملیاتها محور اساسی بود و امکان نداشت بدون حضور عماد مغنیه عملیاتی آغاز شود.
عماد مغنیه یک شخصیت غیرقابل تکرار در نوع خود
من با شهادت عماد مغنیه یاد مالک اشتر میافتم چرا که شهادت او عالمی را ویران و دنیایی را خوشحال کرد، عالم اسلام را در اندوه برد اما موجب شادی دشمن شد ولی مهم این است که اسلام یک قدرت مولد دارد، درست است که عماد مغنیه یک شخصیت غیرقابل تکرار در نوع خود است اما اسلام پیوسته شخصیتهای بزرگی را تربیت و عرضه کرده واین راه به پایان نمیرسد.
دشمن شماره یک اسرائیل
روایت آقای انیس نقاش از مربی و همرزمان شهید عماد مغنیه از منش و رفتار شهید شنیدنی است. وی درباره رفتار شهید مغنیه گفت: از اولین روزی که شهید عماد مغنیه به نزد ما آمد تااینکه آموزش حمل سلاح را از ما بخواهد، چیزی بجز جنگ با اسرائیل در ذهن خود نداشت. او آن هنگام شانزده ساله بود. من مسئول آموزش اردوگاهی بودم که او به آن ملحق شد. آن موقع، همۀ سخنرانیهای فرهنگی و سیاسی درباره حق ما در فلسطین و خطر صهیونیست بود. فکر و موضع امام خمینی رحمةاللهعلیه نیزاین عهد وایمان به حتمی بودن پیروزی و یقین در رسیدن به اهداف را عمیقتر کرد. بعدها مباحث و نظرهایی درباره این موضوع ردوبدل شد که از همه جوانب استراتژیک و پیشروی در پیروزیها و جمع کردن قدرت و جمعیت به ما کمک کرد. بیشترین چیزی هم که ما را هدایت میکرد و بر تحقق این عهد و هدف تأکید میکرد، خوانش عمیق و فهم یقینی رازهای سوره اسراء بود.
چرا دشمن درجه یک اسرائیل بود؟
ضربههای استراتژیکی که به دشمن و همیارانش زده شده بود و همچنین ساختار تنظیمی و آمادهسازیای که شهید برای مقابله با دشمنان به کار میبست، او را به دشمن شمارۀ یک اسرائیل تبدیل کرده بود. او فقط قویترین ضربهها را به آنها نزد، بلکه با همکاری برادرانش، یک ساختار امنیتی، نظامی، فکری و فرهنگی تشکیل داد که دیگر نمیتوان آن را شکست داد یا به آن نفوذ کرد؛ همچنانکه همۀ دستگاههای اطلاعاتی دشمن طی ۲۵ سال نتوانستهاند به او برسند. به همین دلیل، بحق او را دشمن درجۀ یک و خطرناکترین شخص در مقابل خود میدانستند.
بیعت با امام خمینی و مقام معظم رهبری
شهید از اولین افرادی بودند که با امام خمینی رحمةاللهعلیه و بعد ازایشان با رهبر انقلاب بیعت کردند و با شرکت در جبهههای جنگ تحمیلی صدام علیه ایران، برای مدتی برای دفاع ازایران حضور داشتند. بعد از آن، برای مقابله با حمله اشغالگران به لبنان، فرماندهی عملیات مقاومت علیه اسرائیل را برعهده گرفتند. روابط ایشان با فرماندهان ایرانی در بالاترین سطح بود.ایشان نهتنها نقش بزرگی در فرماندهی عملیات مقاومت در لبنان و فلسطین داشتند، بلکه میتوان گفت نقش مستقیم و بسزایی در حمایت از امنیت ملیایران و انقلاب و مقابله با دشمنان آن داشتند. ایشان توانستند ضربههای محکمی به دشمنان ایران و انقلاب اسلامی وارد کنند. شهید در جبهه مستضعفین علیه مستکبران و حق علیه باطل، فعال و بانشاط بودند و مرز جغرافیایی نمیشناختند. به همین دلیل ارتباط او با فرماندهان انقلاب قوی و نزدیک بود و بحق جزو کسانی محسوب میشد که از ولایت و انقلاب دفاع میکنند، مانند هر فرماندهی در سپاه پاسداران، نیروی انتظامی یا ارتش ایران. رابطه ایشان با آیتالله خامنهای رابطهای با فرمانده حامی و راهنماییکننده در موضوع فلسطین، لبنان، عراق و بعداً سوریه بود.
روایت دختر شهید عماد مغنیه
همه دیدارهای ما میتوانست آخرین دیدار باشد
آنچه در زیر میآید بخشی از روایت سرکار خانم فاطمه دختر شهید عماد مغنیه درباره زندگی ایشان است. «او پدری کاملاً طبیعی بود و تمام وظایف پدری را انجام میداد و ما همواره با او در ارتباط بودیم. وجه تمایز رابطه من با اواین بود که ما دو دوست بودیم در نتیجه من بسیاری از مسائل را با او در میان میگذاشتم، همانطور که با هر کدام از دوستانم این رابطه را داشتم. میتوانم او را به حکم ارتباطی که بین ما وجود داشت، پدر بنامم اما نمیدانستم او از فرماندهان حزبالله است و فقط پس از شهادت ایشان بود که بهواسطه کسانی که باایشان در جریان فعالیت جهادی همراه بودند، بهاین موضوع پی بردم و جالب اینکه افراد زیادی با پدرم دیدار و ملاقات داشتند و سالها با او در تماس بودند بدون اینکه هویت واقعی او را بشناسند. بیتردید با توجه به صحبتهای دوستان و آشنایان پدرم، متوجه شدم که ایشان در دو حالت یعنی در جایگاه پدر و یا یک فرمانده، یک ویژگی مشترک داشتند و آناینکه هیچ گاه اهل تعارف نبودند، بلکه همواره راحت برخورد میکردند و خودجوش بودند، از همین رو وقتی کسی با او همنشین میشد به خونگرمی او پی میبرد بهاضافه اینکه احساس میکرد او از نظر عاطفی و احساسی نیز به طرف مقابل خود توجه دارد.