امین میری، بازیگر نقش ابوخالد:
اولین واکنش به ابوخالد فحش است
برایم جذاب است در نقشهایی که بازی میکنم مرا نمیشناسند
گروه فرهنگی: سریال سقوط که این روزها از سکوی فیلیمو در حال پخش است به سوژهای پرداخته است که در سینما و تلویزیون ایران کمتر به آن پرداخته شده است: حضور گروههای تروریستیِ تکفیری در منطقه و کشورهای همسایه و آفاتی که از این ناحیه به مردم منطقه وارد میکنند. «ایران جمعه» به مناسبت پخش این سریال به گفتگو با امین میری بازیگر نقش ابوخالد یکی از فرماندهان داعش در موصل پرداخته که به نوعی میتوان آن را منفیترین شخصیت سریال دانست. میری هم متوجه این موضوع هست و اشاره کرده که میزان نفرت مخاطب از شخصیت ابوخالد به این معناست که او نقش خود را به خوبی ایفا کرده است.
از نحوه انتخاب نقش ابوخالد در سریال سقوط بگویید؟
درباره انتخاب نقش ابوخالد باید بگویم که من سابقه همکاری با کیومرث مرادی را در فیلم «هناس» به عنوان انتخاب بازیگر داشتم و البته سابقه رفاقت چندین و چندسالهای را نیز باهم در تئاتر داشتیم. در همین رابطه آقای مرادی با من تماس گرفتند و تأکید کردند که در جواب اصلاً به جواب منفی فکر نکنم. وقتی به دفتر رفتم و قصه را برایم تعریف کردند و نقش را برایم شرح دادند، به نظرم تجربه جذابی آمد و بعد که با خود پهلوانزاده و آقای مهدویان درباره نقش صحبت کردم و انتخاب من پیشنهاد دوستان بود. البته تا پیش از اینکه تجربه همکاری با آقای مهدویان را نداشتم و بر اساس کارهایی که از من دیده بودند و صحبتهای آقای مرادی قرار شد این نقش را به من پیشنهاد بدهند. در آنجا متوجه شدم برای ایفای این نقش رایزنیهایی را برای گرفتن بازیگر خارجی انجام داده بودند چراکه این نقش برایشان اهمیت داشت و به نوعی نقش منفی اصلی سریال محسوب میشود. راستش خیلی خوشحال شدم که از گزینههای خارجی به من رسیده بودند.
چرا نقش منفی را برای بازی انتخاب کردید که یک فرد داعشی محسوب میشود؟
اینکه چرا نقش یک داعشی را قبول کردم، باید بگویم که مثبت یا منفی، خاکستری، سفید مطلق بودن یک نقش برایم مهم نیست در واقع برای انتخاب آن این وجهه اهمیت ندارد بلکه تلاشم این است هر نقشی را به صورت خاکستری ارائه بدهم. بعضی اوقات این نقش خاکستریتر است و برخی اوقات این وجهه خاکستری آن کمرنگتر میشود.
در عین حال اینکه نقش و کاراکتر تا چه میزان در درام و قصه تأثیرگذار است، اولویت اولم برای انتخاب فیلم و سریال است و با این نگاه به نقش یک داعشی منفی فکر نکردم. اصولاً نقشهای منفی به دلیل اینکه کار بیشتری میبرند، برایم جذابتر هستند.
از چالش چند زبانی بودن نقش ابوخالد برای ما بگویید.
کاراکتر ابوخالد چالشهای زیادی داشت، به این معنا من در سریال «نجلا» نقشم را با زبان عراقی بازی کردم حتی تجربه بازی در فیلمهای دیگر به زبانهای مختلف را نیز داشتهام، اما چالش اصلی این نقش عربی صحبت کردن در بخش اعظم دیالوگهایم نبود. کاراکتر ابوخالد نقش یک مرد پاکستانی است که در بیشتر موارد عربی و گهگداری فارسی و انگلیسی و فرانسه صحبت میکند و من برای ایفای این نقش باید سه زبان مختلف را با لهجه و زبان یک کشور دیگر صحبت میکردم که این بسیار سخت بود. متأسفانه ما هیچ منبعی را پیدا نکردیم که یک فرد پاکستانی به زبان عربی عراقی صحبت کند. البته به خاطر زندگی در زاهدان و سیستان و بلوچستان و معاشرت زیادی که با هندیها و پاکستانیها داشتم چالش فارسی صحبت کردن با لهجه پاکستانی را برایم راحتتر کرده بود اما صحبت کردن به زبان عربی با لهجه پاکستانی کار به مراتب سختتری بود. درباره این موضوع خیلی جستوجو کردم چراکه لهجههای عربی در زبان عراقی، سوری، عربستانی و حتی زبان معیار و عربی خوزستانی متفاوت است. این برایم خیلی جذاب بود و دلیل اینکه ابوخالد را پذیرفتم همین بود.
کار با آقای پهلوانزاده به عنوان کارگردان اولی چطور بود و اینکه آقای مهدویان چقدر به شما کمک کردند؟
کار با آقای پهلوانزاده بسیار جذاب بود. خارج از رفاقتی که قبلاً باهم داشتیم و گرچه معاشرتی آنچنانی باهم نداشتیم و آشنایی دورادور وجود داشت که در برخی محافل همدیگر را میدیدیم، در این پروسه پنج ماه از پیش تولید تا تولید بسیار جذاب بود. معمولاً کارگردانهایی که کار اول خود را اجرا میکنند، نسبت به کارگردانهایی که کار چندم خود را انجام میدهند، حساستر هستند و با این رویه در هدایت من به عنوان بازیگر خیلی خوب کمک میکردند و به نوعی میدانستند که چه میخواهند. این یکی از چیزهایی بود که در بخشهایی که من بودم، آن چیزی که پهلوانزاده مدنظرش بود را به خوبی منتقل میکرد. آقای مهدویان و آقای مرادی در اجرای کاراکتر در گفتوگوهایی که باهم داشتیم، چه در مرحله پیش تولید و چه سر صحنه کمکم کردند. حالا قضاوت اینکه تا چه میزان توانش را داشتم و توانستم از پس ایفای نقش بربیایم، با مخاطبان، منتقدان،دوستان حرفهای سینمایی و مردم عامه است.
مهمترین چیزی که وجود داشت این بود که دوستان میدانستند کاراکتر ابوخالد چه نقشی را ایفا میکند. در کل هم آقای مهدویان، آقای پهلوانزاده و آقای مرادی با مثالهایی که میزدند و گپ و گفتهایی که داشتیم خیلی به اجرای نقش کمک کردند. برای مثال گاهی روی اضافه شدن یک کلمه در دیالوگ با آقای مهدویان صحبت میکردم که برای اجرای آن مثالهایی را میزدند و این مسأله کمککننده بود.
یکی از نکات خوبی که در کار وجود داشت، تعاملی بود که بین پهلوانزاده به عنوان کارگردان، آقای مهدویان به عنوان مشاور کارگردان و آقای مرادی به عنوان بازیگردان وجود داشت و این تعاملهایی که من بازیگر با آنان داشتم، خیلی مؤثر بود. برای مثال برخی پیشنهاداتی که من میدادم، برخی پذیرفته شده و برخی رد میشد و گاهی چیزی بر پیشنهاد من اضافه میشد که در نهایت به وضعیت بهتری میرسیدیم.
گریم شما خاص و سنگین است، معمولاً چند ساعت طول میکشید؟
بله گریم سنگینی بود. من دفعات زیادی تجربه گریم سنگین را داشتم که چندین ساعت زیر گریم باشم. اولاً از طراحی آقای شهرام خلج و اجرای آقای سیاوش میرواحدیان ممنونم که برای ایفای نقش به من کمک کردند. گریم من در روزهای اولی که سکانسهای سقز را ضبط میکردیم، نزدیک به 3 و نیم ساعت تا 4 ساعت طول میکشید و در نهایت کم شد تا به 2 ساعت و نیم رسید و هر روزی که بازی داشتیم، این گریم نزدیک به دو ساعت و نیم وقت میگرفت. البته باید این مسأله را هم بگویم تغییر چهره برایم مهم است به خاطر اینکه دوست دارم نقشهایم به هم شباهتی نداشته باشند و در عین تغییر چهره و گریمهای متفاوت، مردم بازیهای متفاوتی را شاهد باشند و این جزو دغدغههایم است.
واکنش مردم وقتی میفهمند که شما بازیگر نقش ابوخالد هستید، چیست؟
واکنش مردم را بیشتر در فضای مجازی دیدم و خیلی در خیابان یا بیرون نمیدانند یا نمیشناسند که من آن نقش را بازی کردم و یکی از جذابیتهای بازیگری برای من این است که گریمهای متفاوتی را داشته باشم. در «کت چرمی» هم با گریم دیگری به ایفای نقش پرداختم و برایم این جذاب است که شناخته نمیشوم و حتی عزیزانی که با آنها کار میکنم، خیلی از کارهای دیگرم را متوجه نمیشوند من بازی کردهام تا زمانی که درباره آنها صحبت میکنم. در فیلم سقوط، هم گریم ابوخالد و عکسهای خودم خیلی وایرال شد و من را که میبینند اعلام میکنند این نقش را شما بازی کردی و این برایم جذاب است که من را نمیشناسند. حتی در مورد نقش ابوخالد، اولین بار که پست و استوری از سریال گذاشتم، تازه خیلی از دوستانم که دنبالکننده سریال بودند، متوجه حضورم در سریال شدند. من تا قسمت پنجم به دلیل شرایطی که وجود داشت و اعتراضاتی که بود، به احترام مردم تبلیغ کار را نمیکردم یعنی خودم هم حالش را نداشتم که بخواهم کار را تبلیغ کنم اما پس از پست و استوریها خیلی از دوستانم تازه متوجه شدند که من نقش ابوخالد را بازی میکنم.
اولین واکنشها به نقش ابوخالد این است که به آن فحش میدهند و طبیعی است و این را فقط بازیگرها تجربه میکنند که فحش خوردن برای آنها لذتبخش است. در واقع من اعتقاد دارم مخاطب به ابوخالد فحش میدهد و به امین میری فحش نمیدهد. شاید جذاب این است که من بازیگر از این فحش خوردن لذت میبرم و به این نتیجه میرسم که توانستهام منفی بودن نقش را به نمایش بگذارم. آنچه برایم جالب بود و تلاشم را بر این مسأله استوار کردم این بود که از من خوششان هم بیاید. ما بسیاری از بازیگران درجه یکی را داشتیم که نقشهای منفی را به حدی جذاب بازی کنند که مردم آنها را دوست هم داشته باشند؛ به عنوان مثال فکر نمیکنم کسی باشد عمروعاصی را که مهدی فتحی که از بزرگان سینمای ما بودند را فراموش کند و آن را دوست نداشته باشد. تلاشم این بود و قطعاً نتوانستم آن جایگاهی را که ایشان داشتند، ایفا کنم اما تلاش کردم که یک منفی دوستداشتنی باشم. یکی از چیزهای عجیبی که به آن برخوردم این بود که وقتی متوجه میشوند من نقش را بازی کردم، آنقدر محترمانه در دایرکت فحش داده بودند که واقعاً نمیدانستم چه واکنشی نشان بدهم؛ نه میتوانستم تشکر کنم نه میتوانستم واکنش دیگری نشان بدهم. چون عادت دارم به تمام کامنتهایی که مردم با لطف برایم میگذارند جواب دهم و خودم را جزیی از آنان میدانم، حس میکنم که باید همه آنان را جواب دهم و این خیلی برایم خوشایند بود.
آیا نقشهای سخت را دوست دارید، در شبی که ماه کامل شد، نقش دایی ریگی را داشتید، با زبان بلوچی و اینجا ایفاگر چند زبان شامل عربی، فارسی و البته در سریال نجلا هم با زبان عربی عراقی بازی کردید؟ مثل اینکه نقشهای چالشی را دوست دارید؟
بله، من نقشهای سخت خیلی بازی کردم. در آچمز، نجلا، شبی که ماه کامل شد، بدون قرار قبلی یا خیلی از کارهای دیگری که انجام دادم، نقشها حتی اگر کوتاه هم بودند، کاراکترهای بسیار سختی بوده است. برایم این مسأله جذاب است به دلیل اینکه هرچقدر نقش سخت باشد من را به عنوان بازیگر به چالش میکشاند، اگر توان و تحملش را داشته باشم و چالش را با موفقیت بگذرانم، قطعاً نتیجه و خروجی خوبی خواهد بود و دیده خواهد شد. چه لهجههای دیگر و چه زبانهای دیگر که نقشهایی را با آنان بازی کردم، همیشه برایم مهم بوده است نقش آدمهایی را که به آن زبان موردنظر صحبت میکنند یا آن قومیت را که در آن به ایفای نقش میپردازم، طوری بازی کنم که واقعاً باور کنند من جزیی از آنان هستم. و این مسأله در لهجههای مختلف کردی، لری، ارمنی و عربی و دیگر گویشها و زبانها به همین صورت است. همین چالش است که آدم را مجبور به تحقیق، جستوجو و پژوهش میکند و من این حوزه پژوهش و کشف کاراکترهای پرچالش را چه به لحاظ اکت روانی و چه به لحاظ اکت فیزیکیشان دوست دارم و بازی در آن نقش برایم جذابتر میشود و خروجی بهتری هم خواهد داشت.
چقدر تجربه کار در تئاتر به شما در این مدیوم تصویر کمک کرده است؟
قطعاً تئاتر بسیار و بسیار به من کمک کرده است و نه به من بلکه به تمام بازیگرهایی که در هنر سینمایی ما بوده و اکنون هم هستند. یک جملهای را فکر میکنم آقای پرستویی در جایی گفته بودند که تئاتر تو را پر میکند و سینما تو را خالی میکند. شما زمانی که تئاتر کار میکنید، اندوخته دارید چراکه زمان طولانی را برای تمرین در اختیار دارید. البته یک زمانی کارها تایم طولانی را برای تمرین داشتند، اکنون برخی کارها بزندررویی شده است که ما این مسأله را فاکتور میگیریم اما چون زمان طولانی برای تمرین وجود دارد، بازیگر هم زمان بیشتری برای تفکر، چالش و پژوهش بیشتر روی کار دارد. با توجه به اینکه تئاترهایی خارجی هماکنون به روی صحنه میرود و باید بپذیریم که چه در فیلمنامهنویسی و چه در نمایشنامهنویسی آثار خارجی خیلی جلوتر از ما هستند، در نتیجه این کاراکترها شخصیتهای پیچیدهتری داشته و لایههای زیادی دارند. این مسائل به شما به عنوان یک بازیگر در خیلی از موارد کمک میکند و در سینما از آنها استفاده خواهی کرد و قطعاً تئاتر برای من جایگاه بسیار والایی دارد. دوست هم ندارم وقتی وارد سینما شدم، دیگر تئاتر کار نکنم، تئاتر کار کردن به طور مستمر را دوست دارم چراکه به این مسأله اشاره کردم که تئاتر انسان را پر و سینما انسان را خالی میکند. این مسأله را لمس و درک کردهام.
اگر خاطرهای از این کار دارید، برایمان بگویید.
در اجرای کار خاطرات بسیاری بود. شاید خاطرهای که هنگام بازگشتم از سقز اتفاق افتاد، برایم عجیب بود. اتفاقی که برای مهسا امینی افتاد و یکی از خاطرات تلخ من بود و این نقش و آن اتفاق و اتفاقاتی که بعد از آن صورت گرفت، هنوز فکر میکنم که بین اینها چه ارتباطی برای من چه به لحاظ کاری و شخصی داشته است. دوست دارم در این باره بنویسید و اگر پستم را در اینستاگرام خوانده باشید و اگر نه که میتوانم برایتان بفرستم.
یک خاطرهای که هنوز پخش نشده است و در قسمتهای آخر اتفاق میافتد و ببینید که چه زمانی میخواهید این خاطره را منتشر کنید، در یک زمانی نزدیک بود که من کاملاً بسوزم؛ سکانس مربوط به صحنهای است که ماشین چپ کرده و من داخل ماشین هستم و نصف تنم از ماشین بیرون است و نصف تنم داخل ماشین قرار دارد. من در یک بازه باید خودم را بیرون میکشیدم تا آقای فرخنژاد میرسید و به اصطلاح تیر میزد. این ماشین در حال چپ شدن برادههای آهن آن در حال ریخته شدن بود و این برادهها روی سر و صورت میریخت. ابتدا این برادهها ریز بود و من تحملشان میکردم اما در برداشت سوم این تراشههای آتشی که از لاستیک میریخت و در واقع قیر است که ذوب میشود، زیاد شد و گفتم این مسأله امکانپذیر نیست و درخواست کردم که لاستیک را عوض کنند. وقتی لاستیک تغییر کرد، لاستیک دومی وقتی خواستیم صحنه را اجرا کنیم، تراشههای آن ابتدا کم بود و یکدفعه زیاد شد. من خواستم پلان را اجرا کنم و دیدم که این تراشهها مدام در حال بیشترشدن هستند و در یک لحظه حس کردم که نمیتوانم از ماشین خارج شوم. همه بچههای گروه اعم از آقای مهدویان و پهلوانزاده و عوامل پشت صحنه نگران این مسأله بودند. بازهم گفتم تا لحظه آخر بمانم و یکدفعه لاستیک دقیقاً در جایی ذوب شد که قرار بود صورت من قرار بگیرد و شانس آوردم که اتفاقی نیفتاد. هم هیجان داشت و هم شیرین بود به دلیل اینکه زندهام و تلخ به دلیل اینکه نزدیک بود اتفاق ناگواری بیفتد.
خاطرات شیرین هم زیاد بود. بسیار گروه جذاب و درخشانی داشتیم. از بچههای تدارکات تا گروه کارگردانی در رأس آن آقای پهلوانزاده و آقای مهدویان قرار داشتند، همه آن انرژی و حال خوب را به کل گروه میدادند و بازیگرهای عزیزی که افتخار همکاری با آنان را داشتم. آقای فرخنژاد، عباس جمشیدی تا خانم بغلانی تا بچههای دیگری که در کار ایفای نقش کردند، همه حال خوبی داشتند. با اینکه میدانم که در طول این شرایط بخش اعظم همه ما حال خوب نبود اما همدلی که بین گروه وجود داشت که باید کار را به پایان برسانیم، برایم بسیار جذاب بود و من ممنونم از همه دوستانی که با آنان افتخار بازی را داشتم، ممنونم.
در آخر باید از زحمتهای آقای رزاق رادان به عنوان مشاور عربی تشکر کنم؛ اگر کمکها و سختگیریهای ایشان نبود، قطعاً بخش اعظمی از کار که بیشتر نقش خودم منظورم است، خراب میشد که از زحمتهایشان متشکرم.