نگاهی به آرنت، ستاره این روزهای بازار نشر ایران

هانا آرنت، زن، یهودیت رؤیای امریکایی و چیزهای دیگر

محمد وحیدی
خبرنگار
کلمه انقلاب برای هرکس می‌تواند معنای مختلفی داشته باشد. برای شخصی تداعی‌گر دوران دعوای بلوک شرق با غرب یا شاید همین انقلاب اسلامی سال 57 خودمان؛ یا برای شخص دیگری تداعی‌گر میدانی در تهران، حد فاصل چهارراه ولیعصر تا چهارراه توحید باشد. هر فکری که راجع به انقلاب بکنید، قطعاً این روزها، این کلمه را بسیار شنیدید. بخصوص از آدم‌هایی که به قیافه‌شان نمی‌خورد که تحصیلکرده علوم اجتماعی یا سیاسی باشند. اتفاقات اخیر، کلمه انقلاب، حکومت‌های تمامیت‌خواه و توتالیتر را، درست یا غلط، سر زبان‌ها انداخت. به طوری که فضای نشر و کتاب هم به‌صورت عجیبی، تحت تأثیر همین جو، روی تجدید چاپ و تبلیغ کتاب‌هایی درمورد بلوک شرق، سرگذشت لنین و استالین و مفهوم انقلاب، مانور داد. بخصوص، روی آثار و آرا زنی یهودی، که از دست نازی‌ها و گشتاپو به فرانسه و بعد امریکا، پناه برده بود.

هانا آرنت، هایدگر، یاسپرس و دیگران

این که چرا این روزها هانا آرنت تبدیل به گل سرسبد و نُقل محافل مخالف‌خوان شده، وظیفه متفکرین جامعه‌شناس و فیلسوفان سیاسی است. اما می‌شود تأملی در فضای نشر و همین‌طور روی آثار آرنت داشت. کوته‌نظرانه است که فکر کنیم چون آرنت کتابی به اسم انقلاب دارد، پس به همین دلیل سر زبان‌ها افتاده. در حالی که آرنت تنها فیلسوف سیاسی‌ای نیست که راجع به این مفهوم صحبت کرده. البته که این نکته را هم نباید فراموش کرد که آرنت، هیچ‌وقت خودش را فیلسوف سیاسی ندانست و حتی روی اطلاق کلمه فیلسوف حساس بود. او از عنوان نظریه‌پرداز سیاسی بیشتر استفاده می‌کرد.
چیزی که شاید در رجعت دوباره به آرای آرنت بی‌تأثیر نباشد، زن بودن او و سرگذشت پرفراز و نشیب یا اصطلاحاً دراماتیک‌اش است؛ سرگذشتی که در آثار و نظریاتش هم پیداست. آرنت در مورد یک مفهوم یا پارادایم ثابت صحبت نمی‌کند. هر کتاب او، حوزه متفاوتی از علوم انسانی را دربر می‌گیرد. فهمیدن و شناخت آرنت، جدای از درک و شناخت جهان زیسته او و فهمیدن همین فراز و نشیب‌ها نیست. قبل از اینکه بفهمیم آرنت چه می‌گوید باید فهمید که آرنت در چه زمان و شرایطی می‌گوید.
 شاید همین زن بودن و بزرگ شدن در خانواده‌ای یهودی و به قول خودش سکولار، در شکل‌گیری نوع نگاهش به حکومت‌ها و شیوه‌های حکمرانی، بی‌تأثیر نباشد؛ آن هم حکومت‌هایی مثل آلمان نازی بین دو جنگ جهانی و البته بعدها، کشورهای بلوک شرق در دوران جنگ سرد. بگذریم که آرنت در آلمان نازی، به خاطر پناه دادن به کمونیست‌ها توسط گشتاپو بازداشت شد، اما در سیر تحولی افکارش کلا پنبه نظام‌های ایدئولوژیک، حتی ایدئولوژی لیبرال، را هم زد. به طور غیرمستقیم و ناخودآگاه، برای مخاطب هم شنیدن نظریات یک زن یهودی تحت فشار و دستگیرشده شنیدنی‌تر و قاعدتاً قابل استنادتر هست، تا مثلاً مردی مسیحی، که کیلومترها دورتر در امریکا زندگی می‌کند. قضیه برای خوانندگان آثار او، بخصوص در کشورهایی مثل ایران، زمانی جالب‌تر می‌شود که می‌فهمند او شاگرد هایدگر بوده. بعد از راه به جایی نبردن از لحاظ وابستگی عاطفی، به وابستگی فکری فلسفی رضایت داده و سراغ یاسپرس می‌رود. استاد رساله آرنت، تحت عنوان عشق و سنت آگوستین که بعداً چاپ می‌شود. همین نام هایدگر و یاسپرس برای آچمز شدن روشنفکران کافیست. بماند که چند سال بعد در فرانسه رفیق گرمابه و گلستان آدورنو و والتر بنیامین می‌شود و آثار آدورنو را به امریکا می‌برد و برای یادگیری بهتر زبان انگلیسی، ترجمه می‌کند. باید ابتدا به ساکن، به ذهن و روان مخاطب جهان سومی و امریکای دهه چهل و پنجاه میلادی حق داد. پکیج بشدت کامل است. زنی یهودی اما سکولار و رنج کشیده و تبعید شده، با کوله‌باری از تجربه با هایدگر و یاسپرس، که هرآنچه از مفهوم توتالیتاریسم و امپریالیسم و یهودی‌ستیزی، ذیل تعریف حکومت‌های تمامیت‌خواه بگوید، فصل‌الخطاب است.

هانا آرنت، انقلاب، فرانسه، امریکا و جاهایی دیگر

آرنت با همان عقبه آزادی و امر خصوصی و عمومی سراغ انقلاب‌ها می‌رود و کتاب بعدی را می‌نویسد. شاید بتوان گفت بعد از دیدن فرانسه و بعد رفتن به امریکا، با کتاب انقلاب خواست مقایسه‌ای کند بین این دو کشور و شرایط ظهور و بروز آزادی از منظر خودش را در این دو به اصطلاح مهد تمدن مدرن بسنجد. آرنت انقلاب‌های فرانسه و امریکا را مقابل یکدیگر قرار می‌د‌هد. دو انقلابی که در ظاهر هر دو برای رسیدن به آزادی صورت گرفتند. اما از دید آرنت تفاوت‌هایی در نتیجه و باطن آنها وجود دارد. هرچند که ممکن است برای خواننده این شبهه به وجود بیاید که مگر شعار انقلابیون فرانسوی آزادی، برادری و برابری نبود؟ و مگر اصلاً رنگ پرچم فرانسه بر مبنای این سه اصل بنا نشده؟ یا چه کسی منکر آن است که آزادی در فرانسه با قدمت تاریخی بیشتر، در بعضی حوزه‌ها از امریکای مهاجرپذیر، بیشتر است.
 اما آرنت مشکل انقلاب فرانسه را در تلاش برای رسیدن به رفاه اجتماعی و سطح طبقه اجتماعی بالاتر بیان می‌کند. از دید او تلاش انقلابیون برای حل مسأله اجتماعی و اقتصادی موجب شکست اهداف انقلاب فرانسه و تضعیف نهادهای سیاسی فرانسه شده. از دید او مسأله انقلابیون فرانسوی‌ آزادی و برابری نبود، بلکه خوشبختی بود و همین نقطه ضعف آن‌هاست. اما در مقابل، انقلابیون امریکایی از این ضعف برخوردار نبودند، چون دغدغه و مسأله اصلی انقلاب امریکا، استقلال از انگلستان و رسیدن به آزادی بود. انقلاب امریکا برای نان شروع نشد، بلکه هدف رسیدن به استقلال و آزادی سیاسی بود. از همین جهت از دید او شاید قوانینی در فرانسه به ظاهر متجددتر و با سطح آزادی بیشتری برای انسان‌ها باشد، اما این امریکاست که بعد از انقلاب، پایه‌های دموکراسی مدرن را پایه‌ریزی می‌کند و آن آزادی مدنظر آرنت را که نقطه مقابل حکومت‌های توتالیتر است به انسان می‌بخشد. البته هر چند که در این کتاب هم باز این را کافی نمی‌داند و سیاست‌های امریکا را در تقابل با امکان فعالیت‌های آزاد سیاسی یا به قولی، تمرین آزادی سیاسی، می‌داند. او نقدهایی هم به لیبرالیسم وارد می‌کند، اما آن چیز که باید در ذهن و روان خواننده جهان سومی درگیر انقلاب‌های مختلف بنشیند، نشسته است.

هانا آرنت، امپریالیسم، یهودی‌ستیزی، توتالیتاریسم و مفاهیم دیگر

اگر مدت زمانی که طول کشید تا کتاب زندگینامه راحل فارنهاگن؛ زندگی یک زن یهودی، نوشته شود را حساب نکنیم، اولین کتاب هانا آرنت همین توتالیتاریسم است. اولین کتابی که نتیجه همان فراز و نشیب‌های زندگی در آلمان نازی و همصحبتی با کمونیست‌ها بود. کتابی برای شرح دو حکومت تمامیت‌خواه قرن بیستم که برپایه نازیسم و لنینیسم شکل گرفته بود. آرنت ویژگی‌های اعمال قدرت و صفات این حکومت‌ها را که اصطلاحاً به آنها توتالیتر می‌گویند، توضیح می‌دهد. در بخش‌هایی از کتاب آرنت پا را از توضیح صرف فلسفی - سیاسی فراتر گذاشته و انگار به روانکاوی نظام‌های ایدئولوژیک و انسان تحت سلطه این تفکرات می‌پردازد.
آرنت کامل توضیح می‌دهد، که سیاست چیزی نیست جز همین رفتارها و کردارهای عمومی ما، چیزی که اصطلاحاً در علوم اجتماعی می‌گویند، کنش. چیزی باعث عامل بودن و فاعل بودن انسان می‌شود، تا با اختیار خودش به سمت آزادی حرکت کند که یکی از راه‌های سلطه این نظام‌ها، کنترل همین عاملیت و فاعلیت انسان است. آرنت معتقد است، تفکر خودکامه و تمامیت‌خواه جایی در تاریخ، حرکت انسان‌ها را به مسیر غلطی کشاندند که باعث شدند انسان به جای تلاش و فکر به آزادی، برای سرمایه، طبقه و هدف‌های اجتماعی دست به انقلاب بزند. حرکت به سمت آزادی و تلقی اینکه سیاست هدفی جز آزادی ندارد و هر آنچه علوم اجتماعی از قبل به ما گفته غیرقابل قبول است، شاید دلیل همان شرایطی باشد که یک یهودی در آلمان تجربه کرده و حال به مهد آزادی آن زمان یعنی امریکا رسیده. پس بی‌دلیل نیست که در ادامه، با پیش کشیدن بحث یهودی‌ستیزی و توصیف مفهوم امپریالیسم، توصیفی دقیق‌تر از امکان رشد انسان مدرن قرن بیستمی می‌دهد؛ انسانی که به قول او در دوران سیاه تاریخ قرار گرفته. دوران سلطه امر خصوصی بر امر عمومی که از دید آرنت تعریف مناسبی برای انسان بعد از دوران مدرنیته است.

آرنت، آیشمن، اورشلیم و وضع بشر

آرنت، حال که توضیح داد از دست چه هیولایی به اسم حکومت‌های توتالیتر در اروپا فرار کرده و انقلاب‌ها را درنوردید و آزادی مدنظرش را تبیین کرد و انگار به آرامشی نسبی رسید، سراغ تحلیل وضع بشر رفت. کتاب مهم بعدی او. با عقبه‌ای که او از سیاست مدرن و اشکال جدید ترسناک‌اش یعنی نازیسم و لنینیسم نشان داد؛ عنوان می‌کند که این دوران سیاه و نتیجه غایی انسان حتی برای ارسطو و منتسکیو هم قابل پیش‌بینی نبود. آرنت که قبل‌تر در کتاب دیگری به مقوله خشونت پرداخته بود، با ادامه همان، به موضوع ترور می‌پردازد. آرنت از واژه ترور که مختص نظام‌های توتالیتر و تمامیت‌خواه است وام می‌گیرد تا وضعیتی را عنوان کند؛ وضعیتی که در آن دیگر ترور یک وسیله برای ترساندن توده‌های مردم و پیشبرد هدف‌های سیاسی حاکمیت نیست، بلکه ترور تبدیل به بخشی از جامعه سیاسی شده است.
 او می‌گوید: در چنین جامعه‌ای شهروندان از یکدیگر می‌ترسند و ما با یک بحران شهروندی رو به رو هستیم. از دید آرنت، این بحران شهروندی می‌تواند منجر به بحران اندیشه شود، چون در چنین فضایی جایی برای گفت‌و‌گو و بحث و تبیین نظریات باقی نمی‌ماند. به گفته او از آنجا که فکر امری گفت‌و‌گومحور است، بنابراین پایان گفت‌و‌گو، همان پایان فکر است. از آنجا که فکر کردن به انسان‌ها قدرت داوری درمورد شر را می‌دهد، بنابراین عدم تفکر، قدرت مبارزه با شر را از آنان می‌گیرد.
در چنین وضعیت و توصیفی از دنیا و انسان مدرن، آرنت برای مشاهده اعدام آیشمن به اسرائیل می‌رود. معاون بلندمرتبه هیتلر که توسط موصاد در آرژانتین دستگیر شده و برای بازجویی و اعدام او را به اورشلیم برده‌اند. سوژه‌ای برای آرنت یهودی سکولار، تا کتاب بعدی‌اش را با نام آیشمن در اورشلیم؛ ابتذال شر را بنویسد و مخاطب را با این سؤال در این نقطه از حال و احوال جهان رها کند که کدام شر؟