نگاهی به آغاز تا انحلال حزب جمهوری اسلامی

تجربه حزب مردمی و فراگیر

مهدی گیلانی
پژوهشگر

شکل‌گیری
«در تابستان 1356 در مشهد با دو نفر از برادران‌مان از روحانیون، پیرامون تشکیل جامعه روحانیت برای سامان بخشیدن به کار مبارزه صحبت می‌کردیم... هر کدام از ما فصلی از بی سروسامانی و بلبشویی اوضاع خودمان در ارتباط با هدف‌ها و وظایف مبارزه گله کردیم... پیشنهاد شد که بیایید یک سازمانی به وجود بیاوریم... من پیشنهاد کردم که حالا که داریم این کار را شروع می‌کنیم، حتماً لازم است با آقای بهشتی در میان بگذاریم. اتفاقاً آقای بهشتی مشهد بود... سوار ماشین شدیم و رفتیم طرف منزل آقای بهشتی، بین راه که داشتیم می‌رفتیم، دیدیم که آقای باهنر رفته چیزهایی برای زن و بچه‌اش خریده و در حال رفتن به خانه است. خبر نداشتیم که ایشان هم در مشهد است، ماشین را نگه داشتیم و ایشان را صدا کردیم...»
این جملات چگونگی شکل‌گیری تفکر تأسیس حزب جمهوری اسلامی در کلام مقام معظم رهبری بود. مشابه این خاطره را نگارنده از آیت‌الله موحدی کرمانی نیز ضبط کرده است که از چگونگی آغاز حرکت به سوی تأسیس یک حزب تمام‌عیار با یک ماشین فولکس قورباغه‌ای می‌گفت و از اینکه شهید بهشتی که در آن لحظه وعده‌ای داشته، قرار جلسه‌ای جدید را در منزل رهبر فرزانه انقلاب در مشهد می‌گذارد و این‌چنین، یکی از بزرگ‌ترین احزاب تاریخ ایران آغاز می‌گردد. حلقه ابتدایی گویا آیت‌الله العظمی خامنه‌ای، شهید مظلوم آیت‌الله دکتر بهشتی، شهید دکتر باهنر، حجت‌الاسلام حجتی کرمانی و آیت‌الله ربانی املشی بوده‌اند که در همان مذاکرات اولیه، نام برخی از زندانیان و تبعیدیان نیز در لیست قرار می‌گیرد و به مرور و در خلال اتفاقات پرشتاب انقلاب، به سوی تشکیل یک حزب گام برداشته می‌شود. «آن وقت فکر می‌کردیم که به صورت یک سازمان خواهد بود، نه به صورت یک حزب، و مطمئن بودیم که وقتی این اسامی اعلام شود، دستگاه اینها را خواهد گرفت.»  شهید ربانی املشی نیز از آن جلسه جمله‌ای به یادگار از شهید بهشتی نقل کرده است: «دکتر بهشتی روی جمله‌ای تأکید داشت و آن این بود که در یارگیری و دعوت افراد به همکاری روی تقوی بیش از همه چیز عنایت کنیم که همیشه ضربه‌هایی را که ما دیده‌ایم، از ناحیه بی‌تقوایی افراد و بی‌توجهی به اخلاق اسلامی بوده است.»   معیاری که گویا به دلیل شرایط خاص اعلام حزب ناگزیر نادیده گرفته شد.
دکتر بهشتی در پاریس تأسیس حزب را با امام خمینی(ره) در میان گذاشت که نظر ایشان مساعد بود.  در آن روزهای پرالتهاب، مأموریت نهایی کردن اساسنامه بر دوش شهید باهنر و مقام معظم رهبری گذاشته می‌شود و این امر همزمان می‌گردد با روزهای بهمن ماه 1357. «اساسنامه را من خودم بردم خدمت امام و به حاج احمد آقا دادم که امام ببینند، اگر نظر مخالفی یا تذکری دارند بگویند که ما اصلاح کنیم.»  و سرانجام با فاصله اندکی از پیروزی انقلاب، در 29 بهمن‌ماه سال 1357 حزب جمهوری اسلامی با اصرار امام اعلام موجودیت کرد.
حزبی که اگرچه بعد از هشت سال و نیم فعالیت در فراز‌ونشیب‌های مهم حوادث انقلا‌ب اسلا‌می ‌ایران در تاریخ 11 خرداد 1366 فعالیت‌های خویش را متوقف کرده و تعطیل شد، اما همچنان بسیاری از کادرسازی‌های آن احتیاجات نظام را مرتفع می‌سازد. حزبی که نه مانند احزاب خواص بود که پایگاهش ملا‌کین و بانکداران و طبقه بالا‌ باشد و نه مانند احزاب عوام که مخصوص طبقه کارگر باشد؛ بلکه به توده مردم و اقشار مختلف بستگی داشت. حزبی که تشکیلا‌تش در مرکز دایره شکل گرفته سپس به پیرامون گسترش یافت و در کنگره اول حزب، مرکزیت از سوی محیط دایره و تشکیلا‌ت انتخاب گردید یعنی نه مانند احزاب عوام بود که از پایین به بالا‌ باشد و نه مثل احزاب خواص که تشکیلا‌تش از بالا‌ به پایین باشد.
 
مؤسسینی کاریزما
اعضای مؤسس حزب جمهوری اسلا‌می‌ بنا به توافق چنین اعلام می‌شود: شهید آیت‌‌الله دکتر سیدمحمدحسین بهشتی، آیت‌‌الله‌العظمی سیدعلی حسینی خامنه‌ای، شهید حجت‌الا‌سلا‌م والمسلمین دکتر محمدجواد باهنر، آیت‌الله سید عبدالکریم موسوی اردبیلی و حجت‌الاسلام والمسلمین اکبر ‌هاشمی رفسنجانی.
مقارن بازگشت امام از پاریس به ایران، نامبردگان فوق‌الذکر در جلسه مشترکی با جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بر تأسیس حزب به شرط حمایت عقیدتی آن جامعه از حزب تأکید کرده و تصمیم گرفتند که پنج روحانی نام‌ برده شده در فوق تأسیس حزب را در تهران اعلام کنند. مجدداً مؤسسین حزب با امام مشورت کردند که ایشان به اعتبار مؤسسین، حزب را تأکید و استفاده از سهم امام را برای اداره امور حزبی مجاز دانستند. در نتیجه هیأت مؤسس حزب در تاریخ 29 بهمن‌ماه 1357 (هفت روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی) در اعلامیه‌ای با پنج امضا، تأسیس حزب را تحت عنوان «حزب جمهوری اسلامی» اعلام کردند.
 این حزب ابتدا در کانون توحید واقع در میدان توحید تهران (کندی سابق) شروع به ثبت‌نام از داوطلبین کرد و به دلیل ازدحام بیش از حد در مناطق مختلف تهران نیز دفاتری را جهت ثبت‌نام داوطلبین ایجاد کرد. هیأت مؤسس بعد از اعلام موجودیت حزب، نخستین شورای مرکزی را که انتصابی بودند، معرفی کرد. شهید مظلوم دکتر بهشتی در این خصوص می‌گوید: «شورای مرکزی حزب... در حال حاضر 31 نفر [عضو] دارد که در این شورای 31 نفره، 6 نفر روحانی، 5 نفر پیشه‌ور، یک نفر دانشجو، یک نفر کارگر، 2 نفر فرهنگی، چند تا از دوستان مبارز و چند تن از اساتید دانشگاه [حضور دارند].
این حزب به‌وسیله واحدهای خود که عبارت بودند از: تبلیغات، پزشکان، دانش‌‌‌آموزان، اعزام مبلغ و دانشجویی، در اوایل کار خود توانست حدود سه میلیون نفر عضو جذب نماید.  
 
اهداف و اصول
شهید بهشتی، دبیرکل حزب جمهوری اسلامی در گفت‌وگویی با مجله عروة الوثقی، با اشاره به تأثیر کودتای 28 مرداد در شکل‌گیری هسته‌های مقاومت خاطرنشان کرد: «تابستان سال 56 بود که با چند تا از دوستان‌مان به فکر ایجاد یک هسته روحانی متشکل با تأکید بر تقوی و ایمان، مبارز بودن و بینش مترقی اسلامی داشتن و درعین حال خالص اندیشیدن و اسلامی عمل کردن و مبرا از هرگونه گرایش غیراسلامی و تفکر التقاطی افتادیم و درنظر داشتیم که این هسته روحانی مبارز متعهد، شاخه سیاسی و اجتماعی به وجود بیاورد و آن شاخه بتواند یک حزب و تشکیلات نیرومند سیاسی در خلأ اجتماعی ما پایه‌گذاری بکند.»  
البته اهداف، اصول، خط مشی و مواضع حزب جمهوری اسلامی در اعلامیه تأسیس حزب و بعضاً نشریات ارگان آن حزب و مخصوصاً «روزنامه جمهوری اسلامی» و کتاب‌هایی با عنوان «مواضع ما» ذکر شده است که در زیر به اهم آنها اشاره می‌شود:
هدف اصلی حزب، تشکل نیروهای مؤمن به انقلاب اسلامی بود. حزب جمهوری اسلامی عقیده داشت مرحله پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مرحله بسیار دشوار در تاریخ انقلاب اسلامی است. این مرحله شامل مبارزه با ضدانقلاب، حراست از انقلاب و استقرار نظام و اسلامی می‌گشت که این کار جز با تشکل و اتحاد همیشگی نیروهای مؤمن به انقلاب اسلامی امکان نداشت. حزب برای تحقق این هدف بسیار مهم تصمیم داشت امور زیر را اجرا کند:
- افزایش آگاهی سیاسی و اسلامی مردم و سرعت بخشیدن به خودسازی انقلابی آنها
- پاکسازی کشور از آثار استبداد و استعمار
- برقراری آزادی‌های سیاسی
- تحول در نظام اداری و تبدیل آن به نظامی که در آن ایمان، صداقت، و لیاقت معیار تصدی هر شغل باشد
- پایان دادن به سلطه اقتصادی بیگانگان
- ریشه‌کن کردن فقر و محرومیت
- تحول در نظام آموزشی
- ایجاد ارتش باایمان و مستقل
- از بین بردن همه ریشه‌ها و نهادهای فساد و فحشا
- تنظیم سیاست خارجی براساس دو اصل اسلامی تولی و تبری با نتایج زیر:
1- رعایت استقلال کامل کشور در تمامی وجوه
2- احترام به استقلال ملل دیگر
3- توسعه و تحکیم روابط برادرانه با همه مسلمانان جهان
4- داشتن روابط با ملل مبارز و تحت سلطه
5- کمک به محرومان و مستضعفان جهان
یکی از محاسن حزب این بود که مواضع خود را صریحاً در مورد مسائل اساسی روشن می‌کرد. به عنوان نمونه به برخی از مصادیق اصلی این مواضع در زیر می‌پردازیم:
الف- در برابر ولایت فقیه: به نظر حزب جمهوری اسلامی‌، جامعه اسلامی جامعه‌ای است که در آن ارزش‌ها، قوانین و مقررات حاکم بر روابط اجتماعی یکسره مقررات، ارزش‌ها و قوانین اسلام است. گرچه بعضی افراد آن ممکن است سست عقیده باشند، در نتیجه به مناسبت حاکمیت قوانین اسلامی، نقش فقه و اجتهاد در جامعه اسلامی بسیار مهم است و به دنبال آن فقیه نقش ویژه‌ای دارد که عبارت است از: (الف) تلاش در یافتن پاسخ به سؤالات تازه که از طریق رشد جامعه پیش می‌آید و (ب) ولایت فقیه و حضور رهبری او در اجرای قوانین برای جلوگیری از انحراف جامعه از مسیر اسلام. در این صورت ولایت ولی امر برای جامعه اسلامی، ضرورت مکتب اسلام است و نه فقط مذهب شیعه.  

اجرا‌ی موارد بالا نتایج زیر را به دنبال خواهد داشت:
1- حاکمیت مکتب بر همه شئون اجتماعی و عینیت ‌یافتن جامعه توحیدی
2- پایان دادن به تفکر جدایی دین از سیاست
3- اعتقاد قلبی مردم به قوانین حکومت و تبعیت آگاهانه و مشتاقانه از آنها
4- پویایی هر چه بیشتر فقه در یافتن پاسخ‌های عملی برای مسائل و مشکلات اجتماعی
5- حضور فقیه در اداره جامعه و عدالت و تقوای او عامل بسیار مؤثری در ساخت جامعه اسلامی و رشد فضیلت‌های ارزشمند اسلامی در همه دستگاه‌های اجرایی و کل جامعه است. به همین جهت باید در سطوح مختلف سیاسی کشور فقهای منتخب رهبر حضور داشته باشند.
ب – در برابر نقش مردم درحکومت: در جامعه اسلامی مردم در جریان امور نقش تعیین کننده دارند.
این نقش از مجاری مورد قبول مکتب اسلام نقش مردم در زمینه‌های زیر بارز خواهد بود:
1- انتخاب مکتب
2-انتخاب قانون اساسی
3-انتخاب رهبر دارای دو شرط علم و تقوی
4-انتخاب نمایندگان مجلس شورای اسلامی
5- انتخاب اعضای شوراهای دیگر.  
در این زمینه چنانچه به متن قانون اسلامی جمهوری اساسی مراجعه شود، ملاحظه خواهد شد که موارد ذکر شده در بالا همان اختیارات مردم است که در قانون مزبور مندرج است.
ج – در برابر آزادی: انسان نباید محدود گردد چون شدنی است؛ مستمر و پویا و پویشی است خودآگاه و خودساز آزادی با بی‌بندوباری تفاوت دارد و حدود آن را اسلام تعیین می‌کند. اصلی‌ترین آزادی، آزادی از بندگی غیر خدا و پیوستن به عبودیت خداست.
د – در برابر روحانیت: روحانیت پیشتاز انقلاب بوده و در زمینه کارهای حکومتی مسئولیتی سنگین به عهده دارد به این ترتیب که: (1) قسمتی از وظایف باید همواره به عهده روحانیت باشد (به‌دلیل اقتضای ماهیت آنها) مانند رهبری: (2) ماهیت بعضی از وظایف به تخصص علمی و عملی و وضع اجتماعی و روحانیون مربوط می‌شود (همانند شورای نگهبان)، (3) لزوم احترام روحانیت به سایر تخصص‌ها و حسن اجرای مسئولیت‌های پذیرفته شده و (4) در صورت عدم پذیرش مسئولیت حکومتی باید روحانیون در حسن جریان امور با دیگران همکاری نمایند.
ه ـ در برابر شورا: تمامی امور به حکم قرآن مجید باید با استفاده از مشورت اداره شود. این کار موجب تمرکززدایی است. در عین حال که صلاحیت‌ها و نحوه انتخاب اعضای شوراها مطابق احکام اسلام است.
و - در برابر احزاب سیاسی: احزاب سیاسی می‌توانند در یک مسابقه سازنده در مسائل اجتماعی شرکت کنند. سه نوع حزب سیاسی می‌تواند وجود داشته باشد که عبارتند از (1) احزاب اسلامی که با حزب جمهوری اسلامی برادرند، (2) احزاب غیر اسلامی که مخالفتی با اسلام ندارند که رابطه حزب با آنها حسنه است و (3) احزاب ضد اسلامی که در صورت داشتن ایدئولوژی تخریبی باید از فعالیت آنها جلوگیری شود.
ز – در برابر مکتب و تخصص: به صورت کلی متخصص مکتبی بر غیرمکتبی مقدم است و از میان دو متخصص مکتبی با درجه متفاوت تخصص، فرد دارای درجه تخصص بالاتر مقدم است. از صاحبان تخصص غیرمکتبی باید مکتبی باید به نحوی استفاده شود که موجب دلسردی متخصص مکتبی نگردد.
ح – در برابر سیاست خارجی: سیاست خارجی جمهوری اسلامی بر دو اصل تولی و تبری اسلامی استوار است و این مبنای رابطه حکومت اسلامی با دیگر کشورهاست. مطابق این اصل رابطه حکومت اسلامی با تمامی مسلمانان ساکن در اقصی نقاط جهان باید برادرانه باشد، اما در مقابل دولت‌ها باید حکومت اسلامی زیر اتخاذ موضع نماید: (1) با دولت‌های اسلامی رابطه برادرانه داشته باشد، (2) با دولت‌های ملی (یعنی منتخب ملت‌هایشان) روابط حسنه داشته باشد و (3) با دولت‌های تحمیلی رابطه خصمانه داشته باشد و به سرنگونی آنها کمک کند.
موارد فوق مهمترین مواضع حزب جمهوری اسلامی بود که بیان شد. چنانچه در آنها دقت کافی شود، ملاحظه می‌گردد که به نحوی از انحا برگرفته شده از مبانی فقهی حکومتی در اسلام است. بر همین اساس حزب سعی کرده است در برابر تمام مسائل موضع‌گیری نموده و به آنها پاسخ دهد. در بررسی‌های بعدی خواهیم دید که این‌گونه موضع‌گیری با مواضع دو جناح دیگر تفاوت نسبتاً مبنایی دارد و بدیهی است که در نهایت تعارض بین آنها روی دهد.
موانع آغاز کار
نگاه عمومی جامعه به تحزب، نگاهی بر اساس احزاب غربی و یا احزابی همچون حزب رستاخیز بود. تعریف حزبی رسمی اما مردمی در ابتدای انقلاب همچون بسیاری از دیگر مفاهیم با ابهام‌های جدی همراه بود. از یک‌سو بسیاری بدون اطلاع کافی از وظایف متقابل عضو و حزب و صرفاً براساس نام این حزب و مؤسسانش به عضویت آن درآمدند و از سوی دیگر برخی نیز از آن بیم داشتند. آنچنان که خود مؤسسان نیز چنان‌که رفت، به دنبال ارتباط مستمر با جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و دیگر نهادهای حوزوی برای تضمین صحت مسیر آن بودند. با این حال برخی بزرگان نتوانستند به این حزب به راحتی اعتماد کنند. شهید آیت‌الله دکتر بهشتی در این خصوص می‌گوید: «مرحوم استاد مطهری رحمة‌الله علیه در همان آغاز، این مطلب را به عده‌ای از دوستان می‌فرمود که این برادرهای ما دست به کاری زدند که اگرنیتشان خدا نباشد، خسارت کرده‌اند.»
البته شهید بهشتی در گفت‌وگوی دیگری با نشریه داخلی آن حزب، عروة الوثقی نیز درباره موضع آیت‌الله مطهری می‌گوید: «دقیقاً به یادم نمانده، اما به احتمال قوی به ایشان هم گفته بودیم که ما می‌خواهیم یک تشکیلات حزبی به وجود بیاوریم. مرحوم آقای مطهری اصولاً چه در کارهای علمی و چه در کارهای دیگر تنها کار می‌کرد. خود من در دو نوبت به ایشان پیشنهاد کردم که بیاییم کار تحقیقاتی‌مان را به صورت یک جمع محقق هماهنگ در بیاوریم، ایشان می‌خواست این کار را بکند و می‌گفت خوب است، ولی عملاً باز در همان کار فردی‌شان متمرکز و غرق می‌شدند. به هرحال من دقیقاً یادم نیست که آیا قبلاً ایجاد تشکیلات سیاسی را با ایشان کاملاً در میان گذاشتیم یانه، چون اجمالاً ایشان می‌دانستند.»
هرچند این عوامل مانع از تشکیل حزب نگردید، اما هر دو عامل اعضای بدون شناخت به ماهیت حزب و مخالفین تحزب در بین برخی مبارزان اصیل و باسابقه، سبب گردید این حزب نتواند به مسیر خود به خوبی ادامه دهد.

انتخاب شورای مرکزی و بنیانگذاری اختلاف
اعضای شورای مرکزی اولیه به جز اعضای مؤسس عبارتند از شهید عراقی، شهید دکتر عباسپور، شهید درخشان، شهید دکتر حسن آیت، شهید اسلامی، شهید اجاره‌دار، شهید جواد مالکی، دکتر محمود کاشانی، دکتر حداد عادل، کاظم بجنوردی، ‌میرسلیم، حبیب‌الله عسگراولادی، مرحوم زواره‌ای، اسدالله بادامچیان، جلال‌الدین فارسی، دکتر غفوری فرد، دکتر شیبانی، جواد منصوری، میرحسین موسوی، مسیح مهاجری، سرحدی‌زاده، علیرضا محجوب، محمد حسین زورق، فرزاد رهبری، دکتر جاسبی و خانم بنکدار. این ترکیب به خوبی نشان‌دهنده وجود دو گرایش عمده در بین آنها است.
با رخ دادن حوادث اول انقلاب، این اختلاف‌ها کمتر خود را نشان داد و همچنین مجال برگزاری کنگره و انتخاب شورای مرکزی توسط اعضا پدید نیامد. سرانجام در سال 1362 با نشست اولین کنگره، اعضای اصلی و علی‌البدل حزب با رأی اعضا انتخاب شدند، اعضای جدید با توجه به شهادت برخی چهره‌های مؤثر و کناره‌گیری برخی دیگر در همان اوایل کار حزب، و همچنین با انتخاب اعضا تغییرات جدی داشت و چهره‌های شاخص دیگری را برای دو جریان حزب به ارمغان آورد. افرادی همچون ناطق نوری، دری نجف آبادی، موحدی کرمانی، ولایتی، پرورش، سعید امانی، محمد رضا باهنر، شهید لاجوردی، مرتضی نبوی، محمد علی دعاگو، جواد اژه‌ای، محمدرضا بهشتی و فاضل هرندی؛ در کنار آنها حسین کمالی، موسوی تبریزی، معادیخواه و... نیز به جمع اعضای علی البدل شورای مرکزی حزب راه یافتند که برخی از آنها بعدها به شورا نیز راه یافتند.

کناره‌گیری موسوی و یاران
ابتدای کار حزب از همه تفکرات دعوت به عمل می‌آید، اما بسیاری از آنها بیش از چند جلسه در شورای مرکزی شرکت نکرده و سپس حزب را ترک نمودند. برخی نیز مانند حجت‌الا‌سلا‌م محمد منتظری پس از سفر به لیبی و انعقاد قرارداد که بدون هماهنگی، از شورا کنار گذاشته شدند. در این مسیر و در جلسات اول مسئولان حزب حتی از بنی‌صدر و قطب‌زاده و داریوش فروهر و دکتر پیمان نیز دعوت به عمل می‌آورند. لیکن بنی‌صدر حاضر به شرکت نمی‌شود، قطب‌زاده پس از چند جلسه شرک نمودن بافت شورای مرکزی را مطابق میلش نیافته آن را ترک می‌کند. داریوش فروهر نیز بیش از یک جلسه شرکت نکرد و دکتر پیمان هرگز به حزب نیامد.  اما پیمان در روزهای شکل‌گیری در شورای سیاست‌گذاری حزب بوده است. اما با معرفی مهندس موسوی، خود کنار می‌کشد.  موسوی نیز بزودی یک حلقه 5 نفره تشکیل می‌دهد و کارهایشان را در حزب با آقای هاشمی هماهنگ می‌نمایند. به عبارت دیگر یک تشکل غیر رسمی با محوریت مهندس موسوی، با مرور خاطرات هاشمی رفسنجانی می‌توان متوجه جلسات هفتگی آنها با آقای هاشمی شد. رشد مهندس موسوی در حزب تا حد فراوانی مدیون این حلقه است. لابی مرتبطین با این حلقه بدانجا می‌رسد که وقتی حزب جمهوری برای انتخاب نخست‌وزیر جایگزین پس از ریاست جمهوری شهید رجایی تشکیل جلسه می‌دهد و شهید باهنر را تعیین می‌کند، در حالی که مهندس موسوی سرپرست وزارت خارجه است، یکی از معاونان وی نزد هاشمی رفته و پیشنهاد نخست‌وزیری موسوی را می‌دهد. با بی‌نتیجه ماندن این پیشنهاد مهندس موسوی گزینه پیشنهادی برای وزارت امور خارجه شهید باهنر می‌شود اما با مخالفت شدید شهید آیت روبه‌رو می‌گردد.
14 تیر 1360 یکی از روزهای مشهور آیت است که دقیقاً یک‌ماه قبل از شهادت، به دلیل سوابق فعالیت موسوی در اتصال با جریان‌های ملی‌گراها و اینکه چنین فردی با چنین سوابقی نمی‌تواند مدافع منافع ملی ما باشد، به مخالفت با وی می‌پردازد. هرچند مهندس موسوی با یک رأی شکننده‌ موفق به کسب وزارت می‌گردد اما در جلسه حزب هاشمی رفسنجانی با یادآوری عضویت موسوی در حزب، بشدت با شهید آیت برخورد می‌کند.

تشدید اختلافات
مناقشات موسوی و مخالفانش اما با شهادت آیت همچنان ادامه می‌یابد و با نخست‌وزیری میرحسین موسوی و تفاوت نگرش‌های سیاسی و اقتصادی دو جریان شدت پیدا می‌کند. شاید بتوان گفت اختلا‌فات اعضای حزب جمهوری اسلا‌می بر سر سیاست‌های دولت هشت ساله‌ او نطفه آغازین زایش راست و چپ در جمهوری اسلا‌می بود، به قول علی اکبر محتشمی‌پور اساس اختلا‌ف‌ها در حزب جمهوری اسلا‌می، ناشی از وجود دو جناح نیرومند بود که نماینده جریان اول میرحسین موسوی و نماینده جریان دوم اعضای جمعیت مؤتلفه بودند. با بررسی خاطرات هاشمی رفسنجانی، به نیکی پیداست در بسیاری از جلسات حزب جمهوری اسلامی، اختلافاتی مطرح می‌گردیده است که عموماً سخنگوی جریان اول میرحسین موسوی و مسیح مهاجری و سخنگوی جریان دوم بادامچیان و مرحوم امانی بوده‌اند. وی روز چهاردهم شهریور1361 می‌نویسد: «جلسه شورای مرکزی حزب جمهوری داشتیم. وقت را صرف انتقاد دو جناح از یکدیگر کردیم. آقای مهندس [میرحسین] موسوی و آقای [مسیح] مهاجری از یک طرف و آقای [اسدالله] بادامچیان و آقای [سعید] امانی از طرف دیگر صحبت کردند». به عنوان نمونه دیگر، هاشمی رفسنجانی در خاطرات روز چهارده آبان 1360 خود می‌نویسد: «بعد از ظهر ملاقاتی طولانی با اعضای هیأت‌های مؤتلفه قدیم که اکثراً عضو حزب جمهوری اسلامی هستند، داشتیم. درباره اقتصاد و امنیت، مطالبی داشتند و گفتند آقای مهدوی کنی اخیراً دستور داده کمیته‌ها بدون امضای ایشان احکام دادستانی انقلاب را اجرا نکنند.»
اما این اختلافات سرانجام به کناره‌گیری قشر اقلیت انجامید.در سال 63 پس از اعلام نتایج انتخابات دوره دوم مجلس، اختلافات در حزب جمهوری اسلامی افزایش یافت و به مرحله حادی رسید. سرانجام پنج تن از شاخصین آن جریان که عضو شورای مرکزی بودند در نامه‌ای به دبیر کل وقت حزب جمهوری اسلامی، آیت‌الله العظمی خامنه‌ای، با بیان برخی گلایه‌ها از عضویت در شورای مرکزی استعفا نمایند. یکی از فرازهای این نامه، بدون در نظر گرفتن رویه امضا کنندگان به آنچه یک تشکل درون تشکیلاتی می‌نامید که هم از نظر سیاسی و هم از نظر مالی مستقل از حزب عمل می‌کرد و آنرا شامل «برادران هیأت مؤتلفه» معرفی نمود، اعتراض شدید می‌کند. این نامه که در آذر ماه ١٣٦٣ منتشر شد، دارای امضای اعضای همان حلقه پنج نفره است: جواد اژه‌ای، محمدرضا بهشتی، ابوالقاسم سرحدی‌زاده، میرحسین موسوی، مسیح مهاجری. یک رونوشت آن نیز به برادر ارجمند جناب آقای هاشمی رفسنجانی ارسال شده است.
بادامچیان سال‌ها بعد با اشاره به رقابت‌هایی که در حزب جمهوری اسلامی به وجود آمد، می‌گوید: «ما پس از مدتی که حزب فعالیت کرد و خدماتی را نیز انجام داد به‌تدریج دو سه جریان خاص در حزب پدید آمد که مطالب و اسرار حزب را به دیگران می‌گفتند و حزب برای آنها به جای بازوی تشکیلاتی بودن برای نظام و امام، تبدیل به ابزار مقاصدی خاص شده بود.»
به گفتۀ وی حتی یکی دو بار حضرت امام به آیت‌الله خامنه‌ای و حجت‌الاسلام والمسلمین رفسنجانی پیام دادند که من نسبت به این حزب نگران هستم، لذا پس از بحث‌هایی اعضا به این نتیجه رسیدند که یا حزب منحل شود و یا در صورت بقا چگونه ماندن آن تعیین گردد. اما به توصیف وی حضرت امام با انحلال حزب در این مقطع مخالفت می‌کنند، «در بحث‌هایی که شورای مرکزی با حضرت امام داشتند، سرانجام به این نتیجه رسیدند که حزب منحل نشود، ولی پس از مدتی به دلایل مذکور حضرات آقایان خامنه‌ای و هاشمی رفسنجانی برای توقف فعالیت این حزب نامه‌ای به امام نوشتند که امام نیز با آن موافقت کرده بود.»
دلایل مطروحه، پایان اقتضای زمانی فعالیت حزب جمهوری اسلامی، وجود اختلافاتی که برخی از گروه‌ها ایجاد کردند و همراه نبودن برخی از اندیشه‌ها با اندیشه حضرت امام(ره)، وجود افکار چپ و غیرخط فقاهت و ولایت در حزب بودند.
مهندس مرتضی نبوی نیز در این خصوص می‌گوید: «در یک طرف بهزاد نبوی، سلامتی، مهندس میر حسین موسوی و مسیح مهاجری بودند و در طرف دیگر، بنده، پرورش، عسگراولادی و دیگران قرار داشتند و این اختلاف‌ها مربوط به دیدگاه‌های دو طرف در مورد نحوه اداره کشور، حوزه اقتصاد و... بود، طیف مهندس موسوی طرفدار اقتصاد دولتی و حضور پررنگ دولت در فعالیت‌های اقتصادی بودند و طیف مقابل با این روش آنها مخالف بودند. با گذشت زمان و ادامه جنگ اختلافات در حزب جمهوری اسلامی هم بیشتر آشکار ‌شد و مدتی پس از تشکیل کنگره دوم حزب طی نامه‌ای که مقام معظم رهبری و آقای هاشمی رفسنجانی خدمت امام نوشتند، با تشریح شرایط در خصوص انحلال حزب از امام کسب تکلیف کردند که حضرت امام با آن موافقت کردند و به این ترتیب حزب جمهوری اسلامی در دوازدهم تیر 1366 اعلام انحلال کرد.

پایانی برای حزب فراگیر
جالب اینجاست که حتی در دوران پس از استعفای مسیح مهاجری، وی همچنان سکاندار روزنامه حزب بود و برای روز 12/3/66، این تیتر را برگزید: «امام امت با پیشنهاد حجج اسلام سید علی خامنه‌ای و هاشمی رفسنجانی مبنی بر توقف کامل فعالیت‌های حزب جمهوری اسلامی موافقت فرمودند.»
در یک نگاه می‌توان گفت، حزب جمهوری اسلامی در دو مقطع مهم فعالیت دارد: مقطع اول، از تشکیل حزب تا عزل بنی صدر و واقعه هفتم تیر 1360 و شهادت اعضای اصلی حزب در این واقعه و مقطع دوم، از سال 1360 تا 1366 که در این مقطع با توجه به مسائل اصلی کشور و دفاع مقدس و فقدان رقیب جدی که فعالیت حزبی را ایجاب نماید، از فعالیت‌های حزب جمهوری اسلامی کاسته شد تا سرانجام منحل گردید. با انحلال حزب نیروهای فعال آن که علاقه‌مند به حضور در عرصه فعالیت‌های سیاسی بودند، احزاب و جمعیت‌های مختلف و انجمن‌های اسلامی را تشکیل دادند و موج جدیدی از ثبت حزب و تشکیلات به راه افتاد، اما هیچ یک نتوانست همچون حزب جمهوری اسلامی، حزبی فراگیر باشد.

ویژه نامه جمعه۱۹
 - شماره  - ۲۷ بهمن ۱۴۰۱