مروری بر فیلم سینمایی «سیانور»
خــــــــون خلق در
زهرا صالحینیا
نویسنده
آرزوی تحصیل در دانشگاه صنعتی شریف آرزوی بسیاری از نوجوانانی است که رشته ریاضی را انتخاب میکنند و آرزوی مهندس شدن را در سر دارند، اما تعداد کمی از آنها علت نامگذاری دانشگاه صنعتی شریف را میدانند و مجید شریف واقفی را میشناسند.
گفتن اینکه مجید شریف واقفی از اعضای اصلی سازمان مجاهدین خلق بوده، ممکن است باعث شود حیرت را در چشمهای مخاطب ببینید. نام یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق یا منافقین روی یکی از مهمترین دانشگاههای ایران است و دانستن چرایی این نامگذاری ما را با مسیری که مجاهدین را به منافقین تبدیل کرد، بیشتر آشنا میکند.
سمت روشن ماه
سازمان مجاهدین خلق با دیدگاه مبارزه علیه ظلم و ستم دوران شاهنشاهی و در جهت احقاق حقوق خلق مظلوم ایران در سال 1344 تأسیس شد. از حدود سال 53 ایدئولوژی سازمان به سمت حذف مذهب و اسلام از رویکردهای مبارزاتی سازمان رفت و همین تغییر ایدئولوژی باعث نارضایتی و سپس حذفهای درون سازمانی شد که یکی از آنها شهادت مجید شریف واقفی به دست خود سازمان مجاهدین خلق و در جهت پاکسازی درون سازمانی اتفاق افتاد.
فیلم سینمایی سیانور به کارگردانی بهروز شعیبی در سال 1394 ساخته شد و به ماجرای سالهای 1354 و تغییر ایدئولوژی سازمان منافقین و پاکسازیهای درونی آن میپردازد. فیلم پر از نامهای مهم و تأثیرگذاری است که هر کدام خط داستانی مخصوص به خود را در تاریخ مجاهدین خلق دارند اما محل تلاقی این خطهاست که سیانور را میسازد.
خط داستانی اصلی که بار درام فیلم را به دوش میکشد داستان امیر فخرا دانشجوی دانشکده پلیس و دختر دانشجوی جوانی به نام هماست که زندگیشان در مواجهه با سازمان مجاهدین قرار گرفته است. این خط داستانی نمایش کلی از تأثیرات سازمان مجاهدین بر زندگی اعضای خود است اما در بستر این داستان ما با نامهای حقیقی مواجه میشویم. مجید شریف واقفی و مرتضی صمدیه لباف از اعضای کادر اصلی سازمان مجاهدین که تغیر ایدئولوژی سازمان را به سمت تفکری مارکسیسم نمیپذیرفتند و روی اعتقادات مذهبی خود مانده بودند.
فیلم مرحله به مرحله به سمت گرهگشایی و عمق فاجعه جاری در سازمان مجاهدین خلق میرود. کم کم افراد تأثیرگذار این ماجرا را معرفی میکند و سیر اندیشهشان را نمایش میدهد و در کنار خط داستانهای واقعی داستان امیر و هما به عنوان نماینده کلی افرادی که سازمان آنها را بازیچه خود کرده بود هم ادامه دارد.
یک تیتر
فیلم سیانور توضیحات مرحله به مرحلهای از تفکرات و مدل زندگی سازمان مجاهدین میدهد، در صحنههای نخست فیلم اتمسفر یک چریک را ترسیم میکند و مخصوصاً مخاطب را با سؤالاتی جدی در زمینه زندگی یک چریک در ایران مواجه میکند. سیانور در ترسیم شرایط مجاهدین از ابتدای تأسیس تا همان حدود سال 1354 تلاش خود را برای نمایش جزئیات و نقاط مهم به کار برده.
مسأله جدا شدگی از گذشته و سرسپردگی به سازمان بدون توجه به تعلقات قبلی و گرفتن هویتی جدید در راه ورود به سازمان را در مسیر زندگی هما در فیلم سیانور شاهد هستیم. هما با وجود تغییراتی که کرده و تلاشش برای تبدیل شدن به چریکی مبارز که حتی از فرزند خود نیز گذشته باز هم دارای رشتههای باریک محبتی با معشوق گذشته خود است که نتوانسته از آنها بگذرد همان طور که نام فرزندش لرزه به دل او میاندازد.
اگر هما شخصیت حقیقی بود و نامههای خود ابرازی او به سازمان را میخواندیم قابل انتظار بود که با موجی از عذابوجدانها از این احساسات مواجه بودیم؛ احساساتی فطری و انسانی که باید در سازمان و در مقام یک چریک حامی خلق و بهتر است بگوییم سرسپرده سازمان و تفکرات رهبران سازمان کشته و دفن میشد.
فیلم با تررو مستشاران امریکایی به دست سازمان مجاهدین توسط وحید افراخته از اعضای سازمان که بعدها توسط ساواک دستگیر شده آغاز میشود. این ترور موجب برانگیختن دوباره حساسیت ساواک پس از ضربه در سال 1350 به بدنه مجاهدین شده و بازداشتهای گسترده ساواک آغاز میشود.
دستگیری وحید افراخته و اعترافات کامل او موجب دستگیری و لو رفتن تمام افراد سازمان و خانههای تیمی مجاهدین میشود. نقش مأمور ساواک را در فیلم سیانور مهدی هاشمی بازی میکند. جمع چابکی و طنز بازی هاشمی با مختصاتی که از ساواک در خاطر داریم ترسی از رفتاری را که هر لحظه ممکن است از این شخصیت سر بزند در مخاطب زنده نگاه میدارد.
تنهایی لیلا
لیلا زمردیان همسر مجید شریف واقفی یکی از تلخترین سرنوشتهای زنان در سازمان مجاهدین را دارد. در فیلم سیانور نقش لیلا را بهنوش طباطبایی بازی میکند. از معدود صحنههای نمایش رابطه لیلا و مجید در خانه تیمی که در آن زندگی میکنند اما به خاطر بایکوت شدن، خالی است و آن دو تنها هستند. بخوبی سردرگمی لیلا در مواجهه با مجید و تغییرات سازمان و مخصوصاً نظرات تقی شهرام مسئول جدید سازمان که از عاملان مهم تغییر ایدئولوژیک سازمان مجاهدین بوده نشان داده میشود. لیلا میان وظیفه و تعهد و مهری که داشته سرگردان است.
سازمان به لیلا هم رحم نمیکند و ماجرای ترور مجید را به او نمیگوید و لیلا تا مدتها در برزخ نبود مجید و تصور فرار او به سر میبرده و زمانی که از حقیقت ترور مجید مطلع میشود تعارضاتی که به آنها رسیده بود موجب میشود که از سمت سازمان به مهرهای سوخته تبدیل شود.
آخرین صحنه حضور لیلا زمردیان در فیلم سیانور با تلاشی برای فرار از ساواک به اتمام میرسد. لیلا به تنهایی و در دوراهی از تناقضات و سؤالها، زمانی که از سمت ساواک مورد هدف تیر قرار گرفته، با سیانور خودکشی میکند.
سیانور فیلم خوبی است از جهت مرور تاریخ سازمان مجاهدین و درک فضای فکری و مدل رفتاری آنها. سیانور و ماجرای نیمروز و ماجرای نیمروز: رد خون، فیلمهایی جدی در زمینه معرفی سازمان مجاهدین در سه برهه زمانی حساس این سازمان هستند. سیانور به روزهایی از سازمان میپردازد که هنوز نام سیاه مسعود و مریم رجوی نبود، اما با دیدن شرایط آن سالها کاملاً ظهور چنین پدیدههای شومی را میفهمیم.