مؤثرین انقلاب
مأمور پیام امام(ره)
آیتالله خامنهای با آغاز نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی در سال ۱۳۴۱ش وارد عرصههای گوناگون مبارزه با طاغوت شد. جزو نخستین افرادی بود که همگامی و فعالیت مبارزاتی را در دوره قبل از قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ آغاز کرد. در بهمن ۱۳۴۱، پس از همهپرسی لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، آیتالله خامنهای و برادرش سیدمحمد مأمور رساندن گزارش آیتالله محمدهادی میلانی به امام خمینی در قالب نامه در مورد واکنش مردم مشهد به این همهپرسی شدند.
در سال ۱۳۴۲ و در آستانه ماه محرم، امام خمینی وی را مأمور ساخت پیامهایی را به آیتالله میلانی و علما، روحانیون و هیأتهای مذهبی خراسان در جهت تداوم نهضت و آگاهسازی مردم در قبال تبلیغات رژیم پهلوی انتقال دهد. امام خمینی در این پیامها خط مشی مبارزه را ترسیم کرده و از علما و روحانیون خواسته بود به منظور تبیین جنایات رژیم پهلوی، ذکر واقعه مدرسه فیضیه از روز هفتم محرم در منابر خوانده شود. آیتالله خامنهای خود نیز برای محقق ساختن هدف و اجرای خطمشی امام خمینی راهی بیرجند- که تحت نفوذ خاندان علم بود- شد و در منابر و مجالس آن شهر درباره حادثه مدرسه فیضیه و سلطه اسرائیل بر جوامع اسلامی سخنرانی کرد. به دنبال این سخنرانیها، وی در ۱۲ خرداد ۱۳۴۲ مقارن با هفتم ماه محرم ۱۳۸۳، دستگیر و در مشهد زندانی شد. پس از آزادی وی، آیتالله محمدهادی میلانی از او دیدن کرد. آیتالله خامنهای پس از آن با حضور در جلساتی که در منزل آیتالله میلانی به منظور تداوم نهضت اسلامی در غیاب امام خمینی- که در حصر به سر میبرد- تشکیل میشد، فعالیتهای سیاسیاش را تداوم بخشید. اندکی پس از آن به حوزه علمیه قم بازگشت و با کمک و همکاری برخی روحانیون مبارز به سازماندهی مجدد فعالیتهای سیاسی از طریق جلسات مشورتی و تبلیغات پرداخت.
او از جمله روحانیونی بود که در ۱۱ دی ۱۳۴۲ تلگرامی به آیتالله سید محمود طالقانی، مهدی بازرگان و یدالله سحابی که در حمایت از امام خمینی زندانی شده بودند، فرستاد. در همان زمان طلاب خراسانی حوزه علمیه قم با هدایت او، در اعتراض به ادامه حصر امام خمینی نامهای به حسنعلی منصور، نخستوزیر وقت، نوشته و منتشر کردند که از جمله آنها خود ایشان و ابوالقاسم خزعلی و محمد عبایی خراسانی بودند.
پس از زندانی شدنهای متعدد در آبان ۱۳۵۳ به دعوت آیتالله محمد مفتح، امام جماعت مسجد جاوید تهران که در آن ایام ممنوعالمنبر شده بود، در آن مسجد به سخنرانی پرداخت. در پی آن ساواک به دستگیری آیتالله مفتح و تعطیلی مسجد جاوید به عنوان یکی از کانونهای مهم مبارزه اقدام کرد.
به دنبال آن، منزل آیتالله خامنهای هم در آذرماه همان سال مورد بازرسی ساواک قرار گرفت. ساواک علت بازرسی را، اظهارات وی در جلسهای خصوصی درباره ضرورت ایجاد جمعیتی برای ساماندهی مبارزه و استفاده از فرصتها برای پیشبرد اهداف نهضت اسلامی در مشهد اعلام نمود. در نهایت آیتالله خامنهای در دی ۱۳۵۳ برای ششمین بار دستگیر و این بار به زندان کمیته مشترک ضدخرابکاری در تهران منتقل گردید و به گفته خود دشوارترین و سختترین وضعیت حبس خود را تجربه کرد. او در حبس، اجازه ملاقات نداشت و از وضعیت و محل حبس او اطلاعی به خانوادهاش نیز داده نشده بود.
مجاهد عرصه فرهنگ
بنیان نهادن حسینیه ارشاد در سال 1346 نیز از جمله شیوههای نوین مبارزه فرهنگی شهید مرتضی مطهری در اوج غربت دین و دینداری بود که البته برای او پایان غمانگیزی داشت و در پی برخی خودسریهای مدیر داخلی حسینیه ارشاد، استاد مطهری در سال 1349 مجبور به ترک حسینیه گردید.
مطهری در اوج اختناق حاکم بر کشور در پاسخ مراجعین برای امر تقلید همگان را به تقلید از آیتالله خمینی ارجاع میداد و در جایی گفته بود: «ایشان از لحاظ علمی ابتکاراتی در فقه دارند که مخصوص خودشان است... و اگر تا 10 سال دیگر خداوند این آقا را زنده نگه دارد، تحولی در ایران به وجود خواهد آمد.»
استاد مطهری در سال 1347 از سوی امام خمینی اجازه در امور حسبیه شرعیه را دریافت نمود.
شهید مطهری در سال 1349 به خاطر صدور اعلامیهای مبنی بر جمع اعانه برای کمک به آوارگان فلسطینی و اعلام آن طی یک سخنرانی در حسینیه ارشاد به ساواک احضار شد. این در حالی بود که ساواک چند روز پس از اطلاع از صدور این بیانیه دستور کنترل 24 ساعته و شنود تلفن استاد را صادر کرده بود.
دوره مشخصی از فعالیتهای او در زمینه ایدئولوژیک نیز وجهه خاصی دارد و آن بعد از ظهور گرایشهای مارکسیستی در سازمان مجاهدین خلق و انتشار آن بیانیه کذایی است که گروهی رسماً مارکسیست شدند. البته در بقیه هم گرایشهای التقاطی وجود داشت. بلافاصله شهید مطهری بشدت شروع به فعالیت کرد و کتابها و جزوات دو سال آخر حیاتش را تدوین کرد... کتابهایی درباره توحید، نبوت، قیام حضرت مهدی، فلسفه تاریخ، اقتصاد و... او به تمام شبهاتی که آن جزوات و آن گرایشها به وجود آوردند تک تک پاسخ داد...
همچنین در جریان انقلاب اسلامی تشکیلات روحانیت مبارز در هشت منطقه تهران فعالیت میکرد و هر منطقه زیر نظر دو نفر از روحانیون آگاه و متعهد اداره میشد. کل این تشکیلات دارای دو ـ سه نفر مشاور عالی بود که مخصوص منطقه خاصی نبودند و خط اصلی کارها را تعیین میکردند و به مناطق میدادند.
شهید مطهری و شهید بهشتی جزو این مشاوران عالی بودند. بسیاری از اعلامیهها به قلم استاد مطهری بود. پیشنویس اساسنامه روحانیت مبارز را ایشان تنظیم کردند که بعد از شهادت ایشان در مجمع عمومی که به همت شهید بهشتی در کرج برگزار شد. تصویب گردید.
امام جمعه تهران
آیتالله طالقانی در زمان طلبگی با امام خمینی آشنا شد و روابط نزدیکی با امام برقرار کرد. مرحوم طالقانی دروس حوزوی را در محضرآیات عظام و اساتید قم به پایان رساند و از آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی اجازه اجتهاد گرفت. پس از پایان تحصیل به تهران بازگشت. در مدرسه سپهسالار به تدریس علوم اسلامی مشغول شد. تبلیغ، تشکیل جلسات مذهبی، مبارزه با رضاخان باعث شد که در سال 1318 دستگیر شود. پس از شهریور 1320 و شکست استبداد فعالیتهای خود را گسترش داد. در جریان نهضت ملی نفت از فعالان بود. پس از کودتای امریکایی 28 مرداد 1332، دستگیر و به دلیل مخفی نمودن شهید سید مجتبی نواب صفوی در خانهاش مدتی زندان بود. در کنگره جهانی «شعوب المسلمین» در کراچی شرکت نمود. در کنگره اسلامی قدس که سالی یک بار تشکیل میگردید دو بار مقام ریاست هیأت نمایندگی ایران را داشت.
از سوی مرحوم آیتالله العظمی بروجردی حامل پیامی برای «دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه» در مصر شد. با آغاز نهضت امام خمینی از فعالان صحنه سیاست و تبلیغ بود. در سال 1341 دستگیر و پس از اندکی آزاد شد. سپس در جریان نهضت 15 خرداد بار دیگر به زندان محکوم گردید. در سال 1346 آزاد و در سال 1350 دستگیر و مدت سه سال به زابل و 18 ماه به بافت کرمان تبعید شد. در سال 1352 مجدداً دستگیر و به 10 سال زندان محکوم و با اوجگیری نهضت آزادی از بند آزاد شد. آیتالله طالقانی از بدو آزادی خود بار دیگر وارد صحنه سیاست شد و با انتشار اعلامیه ددمنشی رژیم سفاک پهلوی را محکوم نمود. با تأسیس شورای انقلاب به ریاست آن تعیین و در سال 1358 از سوی امام خمینی به عنوان امام جمعه تهران معین شد. در 19 شهریور 1358 در اثر سکته قلبی دارفانی را وداع گفت.
مخلص راه دین
شهید آیتالله سعیدی، نخستین مجتهد شهید در نهضت امام خمینی(ره) و یکی از وکلای تامالاختیار ایشان در زمان طاغوت در تهران بود و پیش از آن نیز از مدرسان حوزه علمیه قم بود، زنده یاد بانو بیبی خدیجه طباطبایی با اشاره به شخصیت شهید آیتالله سعیدی میگفت: امام(ره) همیشه میگفتند که آقای سعیدی وظیفهاش را انجام داد. من در آن سالها کسی را مثل آقای سعیدی نداشتم که آن طور مخلصانه در راه دین تلاش کند.
با آغاز مبارزات علنی امام خمینی(ره) علیه رژیم پهلوی در سال 1340، آیتالله سعیدی هم به جمع یاران امام پیوست. در دورانی که امام خمینی در تبعید به سر میبرد، به همراه چند تن دیگر از علما پرچم مبارزات را به دست گرفت و مردم را به سوی مطالبه بحق خواستههای خود تشویق کرد.
وی پس از مدتی به عنوان امام جماعت مسجد موسی بن جعفر(ع) منصوب شد و فعالیتهای مبارزاتی خود را ادامه داد. فعالیتهایی که در انتشار افکار و نظرات رهبر کبیر انقلاب در میان جوانان بسیار مؤثر بود؛ از جمله ترجمه رساله امر به معروف و نهی از منکر امام(ره).
این اقدامات در نشر دیدگاهها و اهداف رهبر نهضت اسلامی امام خمینی، تأثیری شگرف داشت. تا آنجا که برای مدتی ممنوع المنبر شد، آیتالله سعیدی در سال 1345، در پی ایراد سخنانی علیه رژیم اشغالگر قدس و افشای جنایت آنها، به مدت 61 روز دستگیر و زندانی شد.
این عالم مجاهد چهار سال بعد در سال 1349، در پی تصویب لایحه کاپیتولاسیون و دعوت از امریکاییها برای سرمایهگذاری در ایران که به نوعی استعمار اقتصادی را رقم میزد، ساکت نماند و همراه با علمای دیگر اعلامیهای را منتشر و در آن از تمامی علمای اسلامی برای قیام علیه شاه ستمگر دعوت کرد. رژیم پهلوی که از این اقدامات و گسترش مبارزات ترسیده بود، آیتالله سعیدی را دستگیر و در زندان قزل قلعه محبوس کرد. این عالم مجاهد نهایتاً در اثر شکنجههای سخت 20 خرداد 1349 به شهادت رسید.
از طراحان نظام فرهنگی انقلاب
آیتالله دکتر محمد مفتح در 27 خرداد 1307 در یک خانواده مذهبی در همدان متولد شد. مبارزات سیاسی خود را با شروع نهضت امام خمینی آغاز کرد. ضمناً به ساماندهی و هدایت طلاب همدانی مقیم حوزه علمیه قم و انقلابیون همدان اقدام کرد. با قیام امام خمینی در سالهای 1341-1343؛ در منابر و مجالس عمومی به انتقاد و افشاگری علیه دولت و رژیم شاه پرداخت که بارها موجب دستگیری، تبعید و سرانجام ممنوعالمنبر شد. پس از ممنوعیت از منبر در فعالیتهای خود، شیوهای نو اتخاذ کرد که تمرکز فعالیتهای فرهنگی در دانشکده الهیات و معارف اسلامی و مسجد جاوید از آن جمله بود، چنان که پس از سخنرانی آیتالله العظمی خامنهای در مسجد جاوید هر دو دستگیر شدند و مسجد نیز تعطیل گردید.
در آستانه اوجگیری نهضت اسلامی یعنی سالهای 55-56، امامت جماعت مسجد قبا شد که در جریان انقلاب اسلامی یکی از مهمترین کانونهای هدایت و سازماندهی بود. دکتر مفتح علاوه بر مبارزات سیاسی در مسائل علمیتخصصی خود هم صاحبنظر بود که تألیف مقالات متعدد گواه آن است. دکتر مفتح در کنار استاد مطهری، آیتالله بهشتی از اعضای مؤسس و اصلی و سخنگو و اولین دبیرکل جامعه روحانیت مبارز تهران بود. وی را همچون آیتالله مطهری و دکتر بهشتی و دکتر باهنر باید از طراحان فکری و فرهنگی انقلاب اسلامی دانست. مشخصههای مشترک این شاگردان برجسته امام خمینی، جوانگرایی و نواندیشی در فعالیتها بود. بین آیتالله مطهری و دکتر مفتح رابطه دوستانه و محبتی برقرار بود و در فعالیتهایی که داشتند، چه فرهنگی و چه سیاسی و مبارزاتی، از نظریات یکدیگر استفاده میکردند. فعالیتهای سیاسی وی هم رنگ فرهنگی داشت. تأسیس مجمع علمیاسلامشناسی و انتشار پژوهشهای ارائه شده دراین مجمع به همراه مقدمههای فاضلانه ایشان یکی از موارد متعدد خدمات فکری و فرهنگی ایشان است. دکتر مفتح از اعضای شورای انقلاب بود و پس از انقلاب، سرپرستی دانشکده الهیات دانشگاه تهران و کمیته منطقه چهار تهران را نیز برعهده داشت. در مدت کوتاه تصدی در دانشکده الهیات، این دانشکده محل رفت و آمد شخصیتهای برجسته علمیداخلی و خارج از کشور بود. وی از جمله شخصیتهای فعال و مؤثر انقلاب اسلامی ایران بود و از همین رو آماج کینه و حمله استکبار جهانی وایادی داخلی آن قرار داشت. سرانجام در 27 آذر 1358 مقابل دانشکده الهیات به دست گروهک منحرف فرقان به همراه دو پاسدارش، جواد بهمنی و اصغر همتی به شهادت رسیدند. روز شهادت دکتر مفتح به عنوان روز وحدت حوزه و دانشگاه نامگذاری گردید.
صاحب قلم انقلابی
آیتالله مصباح، در دوره رژیم ستمشاهی، مبارزات گستردهای را بر ضد آن رژیم و عوامل آن انجام دادهاند که بخش شایان توجهی از زندگی ایشان را دربرمیگیرد. در ماجرای «انجمنهای ایالتی و ولایتی» و «نهضت روحانیت» به رهبری امام راحل مشارکت فعالی داشتند.
ایشان در ماجرای دستگیری و حبس امام خمینی(ره) در زندان قیطریه، نامه مفصلی خدمت ایشان ارسال داشتند که در آن، ضمن تأیید و تشویق امام(ره) برای ادامه نهضت و گزارش اوضاع پس از دستگیری ایشان، آزادی ایشان از زندان را پیشبینی کردند.
از ابتکارات شهید بهشتی، در پیش از انقلاب، برقراری جلسات بحث درباره «حکومت اسلامی» بود. شهید بهشتی که به هوشمندی و آیندهنگری مشهور بود، به این میاندیشید که پس از پیروزی انقلاب، مبنای انقلاب چه خواهد بود؛ و اگر قرار بود، مبنا حکومت اسلامی باشد، آیا طرحی مدون و جامع از آن وجود خواهد داشت یا خیر؟ بدین منظور جلساتی را با حضور آقایان مشکینی، ربانی شیرازی، باهنر، مفتح، مکارم، سبحانی، استاد مصباح و جمعی دیگر برقرار نمود و آنان برای آنکه رژیم به ماهیت آن پی نبرد و درصدد به تعطیلی کشاندن آن برنیاید، نام آن را مباحث «ولایت» نهادند.
استاد مصباح، دبیریاین جلسات را برعهده گرفته بود. دراثنای کار برخی از آقایان زندانی یا تبعید شدند و شهید بهشتی نیز به آلمان سفر کرد که سفراو پنج سال به طول انجامید؛ اما استاد مصباح برای ادامه کاراز آقایان مظاهری، محمدی گیلانی و یزدی دعوت به همکاری کرد. با بازگشت شهید بهشتی، محصول تلاشهای چند ساله به تهران انتقال مییابد که معالاسف، ساواک آن دفتر را تعطیل میکند و فیشهای تحقیقاتی و دستنوشتهها را از بین میبرد!
ازدیگر فعالیتهای ایشان در مبارزه با استبداد، همکاری با نشریه مخفی «بعثت» و سپس تأسیس نشریه انقلابی «انتقام» بود. نشریه انتقام با انگیزه مبارزه با دستگاه طاغوت و گسترش اندیشههای امام(ره) و حمایت از روحانیت، با همکاری برخی از علاقهمندان به امام(ره) و با مدیریت استاد مصباح چاپ میشد. آنان از ابتدا عهد بسته بودند که درهیچ شرایطی دوستان خود را معرفی نکنند. این نشریه که مفاد آن گاه با واسطههایی از رادیوهای خارجی پخش میشد، بارقه امیدی در سرزمین دل شیفتگان امام ایجاد کرده بود که آنها را به مبارزه تشویق میکرد و از سوی دیگر، رعب و خشم رژیم شاه را افزون ساخته بود.
سربازی فداکار در سنگر مسجد
شهید مهدی شاهآبادی در سال 1309 شمسی در خانوادهای که لبریز از نورعرفان بود، دیده به جهان گشود. وی از سنین کودکی تحت راهنماییهای پدر بزرگوارش به تحصیل دانش پرداخت و پیشرفتهای چشمگیری نصیب خودش کرد. هنوز بیش از دو دهه ازعمر شریف شاهآبادی نگذشته بود که پدرش به دیار ابدی شتافت. درهمین زمان بود که شهید شاهآبادی استفاده از محضر بزرگان دین را آغاز کرده بود. شهید شاهآبادی از سالهای نخست دهه سوم زندگیاش به استفاده از محضر امام خمینی همت گمارد. هنگامی که امام خمینی پرچم قیام برافراشت، شهید شاهآبادی نیز همچون سربازی فداکار کمر به همراهی امام بست و در سختترین شرایط درباره قیام امام خمینی به روشنگری پرداخت. گرچه شهید شاهآبادی برای روشنگری مردم به شهرها و روستاهای مختلف ایران سفر میکرد، ولی از سال 1351 هـ. ش، پس از آنکه امام جماعت مسجد رستمآباد تهران را عهدهدار شد، این مسجد را به کانون روشنگری و مبارزه علیه رژیم شاه تبدیل کرد و توانست تأثیر بسیار زیادی برجای بنهد و بسیاری از مردم و جوانها را با افکار و اندیشههای امام خمینی آشنا نماید.شهید شاهآبادی در تهران فعالیتهای فرهنگی و مبارزاتی خود را به اوج رساند و موفق شد تحولی چشمگیر در حوزه فعالیت خود ایجاد کند. به همین سبب، وی بارها دستگیر گردید و در زندان ستمشاهی تحت شکنجه قرار گرفت. شهید شاه آبادی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، در نهادهایی همچون کمیتههای انقلاب اسلامی مسئولیتهای مهمی برعهده گرفت و شبانه روز خود را صرف حفاظت از انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن کرد.
مبارزه با منافقین در زندان
آیتالله حاج شیخ محمدباقر محیالدین انواری فرزند حاج شیخ زینالعابدین، یکی از مبارزانی است که به تبعیت از امام خویش قدم به صحنه مبارزه نهاد و سالهای طولانی از عمر گرانمایهاش را در زندانهای مخوف رژیم پهلوی سپری کرد.
در مقطعی که انجمنهای ایالتی و ولایتی درهیأت دولت تصویب شد ایشان امامت جماعت مسجد «چهلتن» در بازار تهران را عهدهدار بود و با سخنرانی در هیأت مذهبی به روشنگری و تبیین مسائل مختلف سیاسی پرداخت و در شناساندن شخصیت حضرت امام خمینی و ترویج نظریات ایشان بین مردم تهران فعالیت چشمگیری
داشتند.
همچنین حامل نامه امام(ره) به محسن حکیم در نجف درخصوص طرح انقلاب سفید و توطئههای پیدرپی رژیم شاه بود. در جریان قیام پانزده خرداد و دستگیری حضرت امام بسیاری از علمای طراز اول حوزههای علمیه قم، مشهد و سایر شهرستانها در اعتراض به اقدامات رژیم به تهران مهاجرت کرده رسماً خواستار آزادی بیقید و شرط امام شدند. آیتالله انواری از جمله علمایی بود که در تهران سکونت داشت.
وی دوشا دوش علمای مهاجر در فعالیتهای مختلف آنان نظیر انتشار اعلامیه و... شرکت میکرد. ایشان در کنار شهید مطهری و بهشتی و مولایی یکی از 4 نفر اعضای شورای روحانیت جمعیت مؤتلفه اسلامی بود که از طرف امام تعیین شدند. در پی اعدام انقلابی حسنعلی منصور؛ توسط مأمورین اطلاعات شهربانی دستگیر و روانه بازداشتگاه گردید. دادگاه، وی را به اتهام برهم زدن اساس حکومت، قتل نخستوزیر و... به 15 سال حبس با اعمال شاقه محکوم نمود. با اعلام محکومیت انواری برخی از بزرگان نظیر آیتالله محسن حکیم، آیتالله اسدالله مدنی، محمدتقی فلسفی و... با ارسال نامه و تلگراف و یا ملاقات حضوری با مسئولان خواهان آزادی ایشان شدند ولی تمام این تلاشها
بینتیجه ماند.
آیتالله بیشترین دوران محکومیت خود را در زندان قصر سپری نمود. در زندان نیز با تشکیل جلسات مختلف و کلاس درس به وظیفه و رسالت خود که روشنگری و نشر معارف دینی بود ادامه داد. ساواک وی را یکی از محرکین اصلی زندانیان سیاسی در زندان قلمداد میکرد.
انواری از جمله کسانی بود که به ماهیت منافقانه اعضای سازمان مجاهدین خلق پی برد و پس از اعلام رسمی تغییر ایدئولوژی از سوی آنان به مخالفت با آنان پرداخت.
آیتالله محیالدین انواری اواسط بهمن 1355 به همراه جمعی از همرزمانش از زندان آزاد گردید و مجدداً مبارزه را پی گرفت و بهعنوان عضو روحانیت مبارز در شکلگیری جریانات سالهای 56 و 57 سهیم بود و در ارتباط با مسائل انقلابی به فرانسه، پاکستان و حجاز سفر کرد.
هرچه به روزهای پایانی عمر رژیم پهلوی نزدیکتر میشد دامنه فعالیتهای آقای انواری نیز گستردهتر میشد. نام وی در ذیل غالب اعلامیههایی که در آن روزها از سوی شخصیتها و مجامع روحانی منتشر میگردید به چشم میخورد. در کمیته استقبال از امام مسئول نظارت بر انتظامات 60 هزار نفری این کمیته بود.
زندانهای پیدرپی
یکی از مهمترین اقدامات آقای هاشمی رفسنجانی در سالهای مبارزه ترجمه کتاب «کارنامه سیاه استعمار» نوشته «اکرم زعیتر» سفیر اردن درایران بود که تحت عنوان «سرگذشت فلسطین» در ایران منتشر شد. به دنبال انتشار این کتاب، در تابستان 43 سرلشکر پاکروان رئیس وقت ساواک در نامهای به ریاست شهربانی کل کشور خواستار توقیف این کتاب و جمعآوری نسخههای آن شد. ساواک قم نیز هاشمی را احضار کرده و وی را مورد بازجویی قرار داد.
هاشمی با هدایت آیتالله سعیدی در مسجد موسی بن جعفر منبر میرود. همین منبرهای او باعث میشود که در تابستان سال 46 ساواک تهران او را احضار کرده و مورد بازجویی قرار دهد. با ادامه این منبرها وی در 12 آبان همان سال با حکم نصیری دستگیر میشود. در گزارش ساواک به اداره دادرسی نیروهای مسلح عنوان اتهامی هاشمی رفسنجانی، «اقدام علیه امنیت داخلی مملکت» عنوان شده بود و دلیل آن نیز توزیع اعلامیه علیه محمدرضا پهلوی با عنوان «عزایی به نام جشن» قید شده بود. به هرحال وی در تاریخ 17 اسفند همان سال آزاد شد.
به دنبال اظهارات هاشمی رفسنجانی در هیأت انصارالحسین علیه جشنهای 2500 ساله، ساواک تصمیم گرفته بود او را ممنوعالمنبر کند. لذا هنگامیکه هاشمی در شب میلاد رسولالله(ص) برای سخنرانی به همدان سفر کرده بود، شهربانی مانع سخنرانی او شد و وی را از همدان اخراج کرد. گرچه هاشمی بدون توجه به احضار ساواک به جلسات انصارالحسین میرفت و به بیان مباحث میپرداخت.
بالاخره در 13 مهر 1350 ساواک هاشمی را دستگیر میکند که دلیل اصلی این دستگیری برگزاری جشنهای2500 ساله بود، گرچه بهانهاش شرکت هاشمی رفسنجانی در چاپ کتاب «تحریرالوسیله» عنوان شده بود. در همین روزها، دفتر نمایندگی ساواک در پاریس نامهای از هاشمی رفسنجانی به امام خمینی(ع) کشف میکند که در آن هاشمی ازامام(ره) به خاطر انتشار کتاب «ولایت فقیه» تشکر میکند. از آن پس وی به مدت هفت ماه زندانی میشود.
در سال 56 کیفرخواست اداره دادرسی نیروهای مسلح رژیم پهلوی برای هاشمی صادر شد. اتهام او اقدام علیه امنیت ملی بود. دادگاه هاشمی رفسنجانی درهمان سال برگزار میشود و وی به شش سال حبس محکوم میشود. یکی از قاضیان پرونده که در اقلیت قرار میگیرد، حکم به حبس هاشمی رفسنجانی میدهد اما این حکم مورد اعتراض هاشمی قرار میگیرد و در دادگاه تجدیل نظر او به سه سال حبس قطعی محکوم میشود.
در آخرین روزهای سلطنت پهلوی و درحالی که نظام شاهنشاهی درحال احتضار بود هاشمی رفسنجانی به مبارزات خود ادامه داده و با دستور امام خمینی(ره) به همراه بازرگان و کتیرایی مأمور میشود تا با سفر به مناطق نفتخیز از صدور نفت تا سقوط کامل رژیم پهلوی جلوگیری کند و در عین حال نفت به اندازه مصرف داخلی تولید شود. یکی دیگر از مسئولیتهای هاشمی رفسنجانی دراین زمان، عضویت در کمیته استقبال از امام خمینی(ره) بود.
محافظ شجاع امام
حاج مهدی عراقی در 15 سالگی با نواب صفوی آشنا شد و در سال 1324ش به فداییان اسلام پیوست. وی اندکی بعد از پیوستن به جمعیت فداییان اسلام، از فعالان آن شد؛ به گونهای که پارهای از جلسات فداییان در خانه او تشکیل میشد. در تحولات اواخر دهه 20ش که به ملی شدن صنعت نفت انجامید، عراقی نیز دارای فعالیت انقلابی بود.
پس از درگذشت آیتالله بروجردی، امام خمینی(ره) جای خالی ایشان را پر کرده بود. حاج مهدی به اتفاق دوستانش عازم قم شد و پس از تحقیقاتی امام خمینی(ره) را اعلم یافته و به عنوان مرجع تقلید خویش انتخاب کرد.
بعد از قضایای فروردین ماه و حمله وحشیانه مزدوران رژیم به مدرسه فیضیه و به دنبال روشنگریهای امام خمینی(ره) و دیگر علما و روحانیون مبارز، تصمیم براین گرفته شد که مراسم تاسوعا و عاشورای حسینی به تظاهرات اعتراضآمیز علیه رژیم مبدل شود.
براین اساس حاج مهدی عراقی طبق یک برنامه منسجم، مسیر تظاهرات را از مسجد حاج ابوالفتح واقع در میدان قیام تا دانشگاه تهران تعیین کرد. این تظاهرات با قرائت قطعنامهای شش مادهای پایان یافت و جمعیت متفرق شد. به دنبال پخش خبر سخنرانی مراجع تقلید برای مردم در روز عاشورا، جمعیت کثیری از تهران و دیگر شهرستانها به قم سرازیر شدند. اعلام شده بود امام خمینی(ره) عصر عاشورا در مدرسه فیضیه سخنرانی خواهند کرد. حاج مهدی عراقی دراین سخنرانی نقش مهمی ایفا کرد و تلاش کرد امنیت جانی امام را حفظ نماید. بعد از نطق آتشین امام علیه شاه، امریکا و اسرائیل؛ رژیم به تکاپو افتاد و ساعت 3 بعد از نیمه شب 15 خرداد 1342 به منزل ایشان حمله و وی را دستگیر کردند.[21] هنگامیکه خانه امام خمینی(ره) به وسیله نیروهای امنیتی پهلوی در محاصره قرار گرفت با اینکه امام به همه اطرافیانش دستور تخلیه خانه را داده بود، اما سه نفر برای حفاظت از ایشان حاضر به ترک خانه نشده و جسورانه بر خواسته خود مبنی بر ماندن در بیت امام اصرار ورزیدند که یکی از آنان حاج مهدی عراقی بود.
بعد از تبعید امام چند اقدام مهم درون هیأتهای مؤتلفه اسلامیروی داد. مؤتلفه اگرچه در بدو تأسیس مبارزه سیاسی را دنبال نمیکرد، اما بزودی ضروری دید به اقدامات نظامی نیز روی بیاورد. از اعضای برجسته و کلیدی این گروه حاج صادق امانی، مهدی عراقی، هاشم امانی و ابوالفضل حیدری در بخش مبارزه مسلحانه قرار گرفتند و برنامه خود را شروع کردند.
وی پس از گذشت هفت ماه مجدداً در بیستم بهمن ماه همان سال به اتهام شرکت در اعدام انقلابی منصور و حمل اسلحه غیرمجاز دستگیر و به اعدام محکوم شد. ولی با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم گردید.
وی به پیشنهاد شهید بهشتی در تاریخ 8 آبان 57 برای سر و سامان دادن به وضع محل اسکان امام رهسپار پاریس شد.
سرانجام مدت زیادی از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بود که وی هدف گلوله کوردلان گروه فرقان قرار گرفت و به شهادت رسید.
به فرمان حضرت امام(ره) پیکر مطهر شهید حاج مهدی عراقی به شهرستان قم منتقل و در تشییع باشکوهی که امام(ره) نیز در آن شرکت کردند، در جوار حرم مطهر حضرت معصومه(س) به خاک سپرده شد.
بیانات حضرت امام خمینی(ره) در جمع اعضای خانواده شهید عراقی: «منایشان را حدود بیست سال است که میشناسم. مهدی عراقی یک نفر نبود. حاج مهدی عراقی برای من برادر و فرزند خوب و عزیز من بود. شهادت ایشان برای من بسیار سنگین بود اما آنچه مطلب را آسان میکند آن است که در راه خدا بود. شهادت او برهمه مسلمین مبارک باشد. او میبایست شهید میشد. برای او مردن در رختخواب کوچک بود.»
روشنگر تشکیلاتی
آیتالله سیدمحمد حسینی بهشتی در دوم آبان 1307 در محله لنبان نزدیک چهارسوق دراصفهان به دنیا آمد. خانواده آیتالله بهشتی هم از طرف پدر و هم مادر روحانی بود.
در سالهای 1340 تا 1342 همراه با اوجگیری مبارزات نهضت انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره)، آیتالله بهشتی نیزدرامر ساماندهی به فعالیتهای مبارزاتی و بخصوص برقراری تماس میان اقشار مختلف و بویژه تحصیلکردهها با روحانیت نقش بسزایی داشت.
با ورود آیتالله بهشتی به تهران از ادامه فعالیتهای سیاسی و فرهنگی او کاسته نشد و وی همچون سابق فعالیتهای سیاسی و فرهنگی خود را با گروههای مبارز از نزدیک ادامه داد. یکی از این گروههای اسلامی و مبارز، هیأتهای مؤتلفه اسلامی بود. هیأتهای مؤتلفه اسلامی درآن زمان از فعالترین گروههای سیاسی بودند که شاخه نظامی داشت و تقریباً بخش عمدهای از مبارزه سیاسی را که به رهبری امام خمینی(ره) انجام میگرفت، این سازمان برعهده داشت و آیتالله بهشتی هم دراین هیأت فعالیت میکرد. هیأتهای مؤتلفه اسلامی برای انجام فعالیت شرعی و قرار دادن فعالیتهای خود براساس موازین فقهی از امام خمینی(ره) خواسته بودند برای این سازمان فقهایی تعیین کند. براین اساس، آیتالله بهشتی به همراه شهید آیتالله مطهری و دو نفردیگر از روحانیون یعنی آیتالله محیالدین انواری و آیتالله مولایی از سوی امام خمینی(ره) برای عضویت شورای فقهای هیأتهای مؤتلفه اسلامی انتخاب شدند.
شهید بهشتی در آبان 1357، در سفری به پاریس، بعد از ملاقات با امام به منظور کسب تکلیف و اطلاع از چگونگی اداره کشور پس از سقوط رژیم پهلوی، دو اقدام مهم انجام داد: نقش جامعه روحانیت مبارز را در ترکیب شورای انقلاب پررنگتر ساخت و دوم، در ارتباط با روشنفکران مذهبی قرار گرفت. این ارتباط باعث شد از شکاف نیروها جلوگیری شود و آرزوی تفرقهانگیزانه رژیم پهلوی بر باد رود.
بیتردید شهید بهشتی در معرفی و شناخت اسلام عملگرا در قالب اسلام سیاسی در راستای افشای ظلم رژیم پهلوی و تبیین آزادی، حق و عدالت، نقش تأثیرگذاری داشت. او در مرکز اسلامی هامبورگ و سفرهای تبلیغی خود همواره از مفاسد و مظالم رژیم پهلوی و بویژه شخص شاه انتقاد میکرد و چهره استبدادی و خشن رژیم را در پوشش فعالیتهای مذهبی و اجتماعی معرفی
مینمود.
وی با به صحنه کشاندن دانشجویان خارج از کشور بویژه در اروپا و امریکا، به فعالیتهای سیاسی سرعت بخشید و با بنیان نهادن مؤسسات اسلامی، ارتباط خود را با مسلمانان بهبود بخشید تا چتر گسترده اسلام، تمامی ملیتها را در زیر سایه خود قرار دهد. اسلام گفتمان رقیبی بود که با شهید بهشتی از نظریه به عمل درآمد و با آن، انقلاب آبیاری شد.
فرمان تشکیلاتی امام
حبیبالله عسگراولادی در خاطرات خود درباره چگونگی تشکیل هیأتهای مؤتلفه اسلامی و اینکه در اصل بانی و سبب تشکل برخی هیأتها در منطقه بازار و غیرآن در تهران و جمع شدن عدهای از افراد متدین و مبارز به دور هم، حضرت امام(ره) بود، میگوید: «در یک جمعه که بنده و آقای شفیق خدمت امام(ره) رسیدیم، وقتی فرمایشهای ایشان تمام شد، اجازه گرفتیم که بیرون بیاییم، اما امام فرمودند که در اتاق دیگر منتظر بمانید. داخل آن اتاق رفتیم. دیدیم چند نفر از برادرانی که میشناختیم آنجا هستند. کمیبعد چند نفر دیگر آمدند و سپس حضرت امام تشریف آوردند و فرمودند:«آنطور که من راجع به شما شناخت دارم همه برای خدا کار میکنید. همه به قیامت معتقدید. همه به نبوت و امامت معتقدید. همه برای عظمت اسلام و عزت مسلمین کار میکنید. پس چرا پراکنده باشید؟ چرا با هم کار نکنید؟» سپس توصیههایی فرمودند... در ابتدا با دوازده هیأت شروع کردیم و بعداً این مجموعه به 27 هیأت رسید. ما پس از اینکه کار را شروع کردیم به فکر افتادیم که برای این دوازده هیأت یک شورای مرکزی تشکیل بدهیم و چهار نفر را در ارتباط با مرجع تقلیدمان نماینده کنیم. این چهار نماینده عبارت بودند از: شهید عراقی، حاج ابوالفضل توکلیبینا، حاج حبیبالله شفیق و بنده. دراین مجموعه به این نتیجه رسیده بودیم که ما نمیتوانیم الان حزب باشیم... بهتراین است که ما اسم جبهه بر خودمان بگذاریم؛ «جبهه مسلمانان آزاده». پس از اولین تجمعی که ما دوازده هیأت با نام جبهه مسلمانان آزاده دورهم جمع شدیم، اولین اعلامیه را صادر کردیم. پس از مدتی فعالیت، بعضی از قسمتهای یکی از اعلامیههای حضرت امام را برداشتیم و به نام جبهه مسلمانان آزاده موضعگیری کردیم که ناگهان دیدیم اعلامیههایی به نام جبهه مسلمانان آزاده شعبه تجریش، شعبه سیمتری و شعبههای دیگر منتشر شد. در صورتی که ما چنین شعبههایی نداشتیم... بعد این افراد را شناختیم... بدینترتیب کمکم شمار هیأت به 28 افزایش یافتند که مواضعشان حساب شده و مورد تأیید حضرت امام بود... از اینجا دیگر به نام هیأتهای مؤتلفه اسلامی شدیم، ولی هیچ نامگذاری برای خودمان نکردیم... در یک دیدار من خدمت امام عرض کردم: «ما نگران این هستیم که فرصت دسترسی به شما را نداشته باشیم. میخواهیم که شما چند شخصیت روحانی معرفی بفرمایید که اگر دسترسی به شما نداشتیم با آنها در ارتباط باشیم.»... ما به پنج شخصیت برای معرفی به امام رسیدیم و خدمت ایشان معرفی کردیم. امام فرمودند: «همه اینها خوبند، اما من دراثر شناخت بیشتر به آقای مطهری و آقای بهشتی اعتماد دارم. هر وقت به من دسترسی نداشتید به این دو نفر مراجعه کنید و از آنها آنچه بشنوید، بدانید مورد قبول من است؛ اما وقتی دسترسی به من داشتید باید مطالب را من بدانم.» بدین ترتیب نمایندگان حضرت امام از روحانیت در درون مؤتلفه اسلامیمشخص شد و جلسات دوازده نفری شورای مرکزی، یک در میان، گاه دو جلسه درمیان با حضور این بزرگان تشکیل میشد. کمکم مؤتلفه اسلامی در وضعی قرار گرفت که لزوم تدوین یک اساسنامه احساس میشد، به همین خاطر این بزرگان توسط شهید بزرگوار حضرت حجتالاسلام والمسلمین دکتر باهنر مقدمات این اساسنامه را فراهم کردند.»
بازوی مسلح انقلاب اسلامی
شهید محمد بروجردی 14 ساله بود که به سال 1347 با شرکت در کلاسهای آموزش قرآن و معارف اسلامی قدم به دنیای
پر تب تاب مبارزه گذاشت. خودش از آن روزها چنین حکایت میکرد: «وقتی به این کلاسها رفتم قرآن را خواندم و مفهوم آیات را فهمیدم چشم و گوشم روی خیلی مسائل باز شد. معنای طاغوت را فهمیدم. فهمیدم امام کیست و چرا او را از کشور تبعید کردهاند.»
پس از چندی با تشکیلات مکتبی «هیأتهای مؤتلفه اسلامی» مرتبط شد و ضمن شرکت در جلسات نیمه مخفی سیاسی- عقیدتی، که به همت شهید بزرگوار «حاج مهدی عراقی» تشکیل میشد سطح بینش مکتبی و دانش مبارزاتی خود را بالا برد.
در سال 1350 ازدواج کرد و یکسال بعد به خدمت نظام وظیفه فراخوانده شد. «محمد»که علاقهای به خدمت در ارتش شاهنشاهی نداشت اندکی پس از این فراخوان به قصد دیدار با مرشد در تبعید مکتب انقلاب حضرت امام خمینی«ره» از خدمت فرار کرد اما حین عبور از مرز زمینی ایران - عراق توسط عناصر «ساواک» رژیم شناسایی و دستگیر شد.
محمد نهایتاً پس از شش ماه اسارت از زندان آزاد شد. همزمان با آزادی از محبس بلافاصله او را تحویل ارتش دادند و بدینترتیب محمد جهت خدمت اجباری سربازی به تهران آمد.
پس از خاتمه دوران سربازی با تجاربی که از دوران زندان و خدمت در ارتش کسب کرده بود، این بار بهطور حرفهای قدم به میدان مبارزات سیاسی- مکتبی گذاشت.
در قدم نخست درصدد برآمد تا با روحانیت متعهد پیرو خط امام تماس و ارتباط برقرار نماید. چندی بعد در رابطه با تشکلهای فرهنگی- تبلیغاتی دست به کار چاپ، تکثیر و توزیع اعلامیهها و پیامهای حضرت امام شد.
با اوجگیری روند انقلاب اسلامی، محمد به صورت شبانهروزی، درگیر هدایت و اجرای مسائل سیاسی – نظامی نهضت گردید. در دوازدهم بهمن سال 1357، همزمان با ورود پیروزمندانه حضرت امام به ایران، به امر شهید مظلوم «دکتر بهشتی» و با نظارت «حاج عراقی» مسئولیت تشکیل و سرپرستی گروه حفاظت از رهبر کبیر انقلاب، به محمد محول شد.
او به همراه دیگر همرزمانش، مسئولیت حراست از امام بزرگوار را در فرودگاه مهرآباد، مسیر بهشت زهرا(س) و «مدرسه علوی» عهده دار شد. سپس بلافاصله دست به کار تشکیل و سازماندهی یگان حفاظت محل سکونت حضرت امام در تهران گردید.
تحت نظارت شورای انقلاب، با کوشش فراوان و خستگی ناپذیر«محمد» و یارانش، بازوی مسلح انقلاب اسلامی در بهار 1358 تأسیس شد. در آن مقطع، خود «محمد» در شورای مرکزی سپاه آغاز به کار کرد و به فاصله کوتاهی پس از آن، مسئولیت معاونت عملیات «پادگان ولی عصر»(عج) را عهدهدار گردید. او شدیداً به ضرورت تداوم تربیت عقیدتی-سیاسی در کنار آموزش نظامی عناصر سپاه و نظارت روحانیت انقلابی پیرو خط امام برعملکرد کلی این نهاد انقلابی تأکید
داشت.
از مؤسسین جامعه روحانیت مبارز
آیتالله مهدوی کنی در 14 مرداد 1310 در روستای کن در حومه تهران متولد شدند. ایشان پس از طی دوران ابتدایی، وارد یکی از مدارس علمیه تهران گردیدند و در نزد اساتیدی چون آیتالله برهان، علامه طباطبایی، آیتالله العظمی بروجردی، امام خمینی (ره) و... در بهرهگیری از علوم فقه، تفسیر و حکمت بهره فراوان بردند. وی با ورود به حوزه علمیه با دیدگاههای حضرت امام خمینی(ره) آشنا گردید و روش سیاسی حضرت امام خمینی(ره) را برگزید.
نقطه آغاز مبارزات و فعالیتهای سیاسی ایشان را باید سال 1342 دانست. دراین سال، آیتالله کنی امامت جماعت یک مسجد جدیدالتأسیس در تهران را پذیرفتند. این مسجد، مسجد جلیلی واقع در میدان فردوسی بود که «پناهگاه و ملجأ مبارزان بهشمار میرفت و آیتالله مهدوی کنی، از شاگردان دیرین امام راحل، توانسته بود با شیوه مؤثر و کارآمد خویش با بخش زیادی از جوانان انقلابی، ارتباطی صمیمی برقرار سازد.»
آیتالله مهدوی از این طریق توانستند نقش بزرگی را در هدایت و تربیت جوانان ایفا کنند. فعالیت ایشان دراین مسجد نه تنها شامل مسائل سیاسی، که شامل مسائل اجتماعی نیز میشد. همین امر و تداوم فعالیتها و مبارزات ایشان، علیه حکومت پهلوی، باعث دستگیریهای مجدد و تبعید و زندانی شدن ایشان گردید و تا پیروزی انقلاب به دفعات متعدد نیز ادامه یافت.
ایشان ارتباط و ارادت خاصی به امام راحل نیز داشتند؛ «بهطوریکه به گفته خود ایشان اولین دستگیری وی مرتبط با بردن نام امام بود و بعد از فوت آیتالله بروجردی نیز ایشان مرجعی جز امام را معرفی نکردند.
جامعه روحانیت مبارز نهادی است دینی، فرهنگی و سیاسی که با انگیزهای دینی و با شعار حفظ دستاوردهای انقلاب اسلامی ایران شکل گرفت. زمان تشکیل جامعه روحانیت مبارز تهران به سال 56 که همزمان با اوجگیری مبارزات انقلابی مردم بود، بازمیگردد. این نهاد با تأکید امام تشکیل گردید و آیتالله مهدوی نیز یکی از مؤسسین اصلی این جامعه بودند. جامعه روحانیت مبارز بعد از انقلاب نیز با رهبری آیتالله کنی، همواره نقش مهمی برای جامعه روحانیت ایفا کرده است.
منابع:
سایت حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری
مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
سایت شهید آوینی
سایت تسنیم
سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی