گندم و بابا، دوتایی

آیه طائبی
دبیر گروه زندگی
تمام این مدتی که هوا آلودگی شدید داشت ما پارک رفتن‌های مرتب روزانه‌مان را کنسل کردیم و تمام وقت در خانه بودیم. پس از بارندگی‌ها و بهتر شدن نسبی هوا، به گندم گفتم «دلت می‌خواد بریم پارک؟» چشم‌هاش برقی زد و گفت «تاب تاب؟ می‌‌خوایم بریم تاب تاب؟ گندم و بابا دوتایی بریم تاب تاب؟»
حاضر شدیم و هر سه با هم رفتیم. به جای پارک ساده و کوچک نزدیک خانه، رفتیم پارک لاله که تنوع وسایل بازیش بیشتر است. گندم و پدرش رفتند سراغ بازی و من گوشه‌ای ایستادم به تماشا.
در این ۱۰ ماهی که خانواده ما سه نفره شده من شاهد پیشرفت سریع و با قدرت رابطه این پدر و دختر بودم. یاد اولین‌هایشان افتادم. اولین روزی که با هم، دو نفری، پارک رفتند و من در خانه ماندم. یک بعد از ظهر داغ اواخر بهار بود، پدرش گفت «دوست‌داری بریم پارک؟ گندم و بابا دوتایی» و گندم شروع کرد به تکرار «گندم و بابا دوتایی» و با هم به آن ریتم دادند و مثل یک شعر تکرارش کردند، از در خانه بیرون رفتند، پله‌ها را طی کردند و من همچنان نگران بودم. صدای گریه گندم بعد از نشستن در صندلی ماشین بلند شد و من می‌شنیدم که می‌گفت «می‌خوام برم پیش مامان» آن روز اولین جدایی من و گندم بود و اولین تفریح دوتایی با پدرش. گریه‌اش در همان دقیقه اول به خنده تبدیل شد و مطمئن شدم که پدرش با شوخی و مسخره‌بازی حواسش را از نبود من پرت کرده. رفتند و یک ساعت بعد با خنده برگشتند.
گندم از روز اول با من رابطه خوبی پیدا کرد. می‌گویم گندم با من رابطه پیدا کرد چون واقعاً او، خواست و انتخابش نقش پررنگ‌تری در پیشرفت رابطه‌مان داشت. اما رابطه گندم و پدرش طی زمان، قدم به قدم ولی سریع پیش رفت. من یکهو مادر یک دختر سه‌ساله شدم اما همسرم آرام آرام در نقش پدری جا افتاد.
حالا پس از ده ماه این رابطه پدر- دختری خیلی عمیق شده. گندم دیگر هیچ گارد بسته‌ای برابر پدرش ندارد. اغلب بازی و تفریح‌شان با هم است. حالا گندم و بابا دوتایی میهمانی می‌روند، پارک می‌روند، کارتون می‌بینند، حمام و دستشویی می‌روند، خرید می‌کنند و خوش می‌گذرانند.
پدر گندم، تمام اطلاعاتی که پیش از آمدن گندم از کتاب و پادکست و وبینارها دریافت کرده بود را با غریزه پدری و تصمیمات لحظه‌ای ترکیب کرد و نتیجه آن شد تیم قوی و بی‌مثال «گندم و بابا دوتایی».