دعوا سر نخواســــــــــــتن یک نفر
اولین پرده این نمایش آوارگی و مرگ تدریجی شاه از 26 دی ماه 1357 رقم خورد. شاه و فرح با هلیکوپتر به فرودگاه مهرآباد منتقل شدند شاه دو ساعت منتظر ماند تا بختیار از مجلس رأی اعتماد بگیرد بختیار پس از گرفتن رأی اعتماد به مهرآباد آمد پس از آن شاه با اشک با مشایعین خود خداحافظی کرده و به همراه فرح سوار بر هواپیما شدند.
مصر:
مقصد نهایی شاه در این سفر امریکا بود و اگر بدون توقف بین راه یا بعد از توقف پنج روزه در مصر عازم امریکا میشد گرفتاریهای بعدی برای او پیش نمیآمد زیرا امریکاییها در آن موقع متعهد به پذیرفتن شاه در امریکا بودند.
باهاما:
پس از آنکه موافقت مقامات باهاما(محلی در نزدیکی ایالت فلوریدای امریکا) هم به واسطه پرداخت مبلغ قابل توجهی از حساب شاه نزد بانک راکفلر جلب شد و همراهانش و 368 چمدان وسایل شخصی با هواپیمای شخصی ملک حسن به سوی باهاما به راه افتادند. چون وضعیت امنیتی در جزایر توریستی باهاما زیاد مناسب نبود بنا به توصیه راکفلر شاه «ارمائو» یک کارشناس روابط عمومی جوان و چند گارد محافظ هم استخدام کرد. نوشته فریده دیبا (مادر فرح) حال و روز شاه را در باهاما اینگونه روایت میکند: «اقامت شاه در باهاما اقامتی پرخرج و پرنکبت بود دولت باهاما هم به آنها اخطار کرده بود که حق ندارند هیچ تفسیری در مورد رویدادهای ایران بنمایند.»
مراکش:
پس از اقامت چند روزه در اسوان مصر شاه دعوتنامهای از ملک حسن دوم پادشاه مراکش دریافت کرد شاه به گمان اینکه این دعوت هم جزئی از توصیههای امریکا برای آرام کردن او ضاع و به امید تغییر شرایط است به این دعوت پاسخ مثبت داد اما با ورود به مراکش شرایط تغییر کرد ملک حسن که به اذعان بسیاری از تاریخ نویسان به طمع ثروت 50 میلیاردی شاه او را به مراکش دعوت کرده بود با این پاسخ شاه روبهرو شد که تمام ثروت او به صد میلیون هم نمیرسد ملک حسن از دعوت خود پشیمان شد و بعد از انقلاب در ایران محترمانه عذر او را خواست.
مکزیک:
راکفلر و کیسینجر توانستند موافقت رئیسجمهور مکزیک را برای اقامت شاه در آن کشور جلب کنند. رابرت ارمائو که دقیقاً پست و مقام او مشخص نیست و همهکاره شاه علیل در آن روزها بوده و بسیاری او را به عنوان عامل سیا به شاه معرفی میکردند اما به هر حال شاه که از غلام خانهزاد خود مطمئن بود و چیزی برای پنهان کردن از امریکاییها نداشت در استخدام او شکی به دل راه نداده بود.ارمائو قبل از شاه برای پیدا کردن محل مناسب اقامت به مکزیک سفر کرد او جایی در شهر توریستی کورناواکا (کوئرناواکا) در مجاورت مکزیکوسیتی برای اقامت در نظر گرفت. در مورد اقامت در مکزیک فریده دیبا اینگونه مینویسد: «اقامت در مکزیک برای محمدرضا زجرآور بود زیرا او باید هر هفته شیمیدرمانی میشد اما ما در ویلای گل سرخ روزهای دلچسبی داشتیم در کوئرناواکا چند نفر از دوستان امریکایی شاه به ملاقاتش میآمدند، هنری کیسینجر، جرالد فورد، ریچارد نیکسون، فرانک سیناترا، دیوید راکفلر، الیزابت تیلور و غیره» چهار هفته از اقامت در مکزیک گذشته بود که حال شاه رو به وخامت مینهد ارمائو دکتر «بنجامین کین» یکی از پزشکان معروف نیویورک را برای معالجه شاه به مکزیک میآورد این پزشک بنا به گفته فریده دیبا پس ازمعاینه و مطالعه پرونده پزشکی شاه علاوه بر سرطان پیشرفته و مالاریا، یرقان شدید شاه را تشخیص داد یرقان انسدادی و سپس صراحتاً دکتر «ژرژ فلاندرن» را مسئول پیشرفت سرطان در بدن شاه معرفی میکند. داروهای تجویز شده را نه تنها مفید ندانسته که حتی بعضی از آنها مثل کورتیزن را بسیار مضر دانسته است. این بار نه به توصیه امریکاییها که به توصیه پزشکان، شاه بار دیگر باید به بیمارستانی مجهز برای مداوا منتقل میشد.
امریکا:
سرانجام کارتر تحت فشار اطرافیانش مجبور شد روز 21 اکتبر (29 مهر 1358) اجازه مسافرت شاه و همسرش را به امریکا با ویزای توریستی صادر کند.
با اجازه اقامت کوتاه مدتی که برای درمان به شاه داده شده بود شاه با یک هواپیمای کرایهای شرکت گلف استریم به سمت نیویورک حرکت کرد شاه مکزیک را در حالی ترک میکرد که رئیسجمهور مکزیک خود در دو نوبت به او گفته بود «مکزیک را خانه خود بدانید ما در اینجا به شما خوشآمد میگوییم.» فریده دیبا در مورد ورود به نیویورک اینگونه میگوید: «موقعی که در یک فرودگاه ناشناس در فورت لادردیل فرود آمدیم هیچکس را منتظر خود نیافتیم ،در فرودگاه فقط یک کارشناس امریکایی از اداره بازرسی مواد کشاورزی امریکا منتظرمان بود که همه وسایل ما را بازرسی کرد تا مطمئن شود از مکزیک گل و گیاه یا تخم سبزیجات و میوه همراه خود نیاوردهایم. محمدرضا در آن حال نزار و رنگ پریده که تب شدید هم آزارش میداد گفت: «ببینید روزگار با ما چه کرد؟ در همین امریکا ترومن، اف کندی و کارتر به استقبال من میآمدند و فرش قرمز زیر پایم پهن میکردند.» شاه نه در بیمارستان مموریال که برای درمانش در نظر گرفته شده بود بلکه در بیمارستان نیویورک وابسته به دانشگاه کورنل با نام مستعار دیوید نیوسام بستری شد، فرح هم در اتاقی در مجاورت همان اتاق اسکان یافت که با یک در به هم وصل میشدند ؛با تمام تلاشهایی که برای سری نگاه داشتن این مطلب میشد سریعاً این مطلب به رسانهها کشیده شد.
وحشت شاه منبع در آمد
وحشت زائدالوصف شاه هم یکی از وسایل غارت این ثروت شده بود آنچنان که بعد از اعلام آمادگی حتی چریکهای فلسطینی هم برای ترور شاه، شاه از نخستوزیر باهاما تقاضای کمک کرد نخستوزیر هم 30 پلیس زبده را به فوریت به همراه یک پیام فرستاد که «نمیتوانید با یک شام مجانی این مأموران را راضی به حفاظت خود کنید و باید هزینه آنها را سخاوتمندانه بپردازید»
تسخیر لانه جاسوسی
اقدام دانشجویان و دانشآموزان در تسخیر لانه جاسوسی در چهارم نوامبر (13 آبان 1358) این آرامش کاذب و مقطعی را از شاه میگیرد و این بار دولتمردان امریکایی و بویژه کارتر به تکاپوی خارج کردن شاه از امریکا میافتند تا مگر به این وسیله برای آزادی گروگانهای خود بتوانند گشایشی حاصل کنند.شاه که چارهای دیگر پیش رو نمیبیند اظهار تمایل میکند که به مکزیک بازگردد اما وزارت خارجه آنجا از دادن ویزا به شاه خودداری میکند و این آغازی برای تکاپوی دوباره امریکاییان بود برای یافتن پناهگاهی دیگر برای شاه. از سفرای امریکا در کشورهای محل مأموریتشان خواسته شد که با دولتهای محل مأموریت خود تماس گرفته از آنان بپرسند: «آیا این لطف را در حق امریکا میکنید که با پذیرفتن شاه سابق ایران در کشورتان به آزادی گروگانهای امریکایی کمک کنید؟» بیشتر کشورها صریحاً جواب رد دادند، تنها کشوری که حاضر شد از شاه میزبانی کند مصر بود که بنا به مصالح امریکا و شاید ترس خود شاه از نزدیک شدن به ممالک اسلامی این پیشنهاد رد شد.
باج
یک میلیون دلاری
در لحظات اولیه ورود شاه و بستریشدنش رئیس بیمارستان به ملاقات او میآید و از شاه برای کمک به تجهیزات بخش سرطانشناسی بیمارستان و بهعنوان شرکت در یک کار خیر تقاضای یک میلیون دلار میکند، شاه که با مرگ دست و پنجه نرم میکرد چارهای جز جواب مثبت به این باجخواهی نداشت. شاه در این بیمارستان به زیر تیغ جراحان رفت و جراحی شد اما حتی جراحی او هم روندی طبیعی در پیش نگرفت. با وجود اینکه همه آزمایشها و عکسهایش حاکی از وضع بد طحال او داشت و اصرار دکتر «کولمن» سرطانشناس و مأمور رسیدگی به وضع شاه بر خارج ساختن طحال او، جراحان کیسه صفرای او را در آوردند. این مسأله بعداً مشکلساز شد، چنانچه مسائل مربوط به طحال موجب مرگ او شد.
در ماههای آتی شاه که برای انتقال او از باهاما از کلمه محموله استفاده میشد پس از نام «دیوید نیوسام» نام مستعار پزشکی «پیتر اسمیت» برای او مورد استفاده قرار گرفت.
انتقال به بیمارستان بیماران
روانی ارتش
شاه پس از مرخصی از بیمارستان نیویورک بهطور موقت به پایگاه لک لند (تگزاس) منتقل شد و در بیمارستانی مخصوص به بیماران روانی ارتش بستری شد. در این پایگاه بنا به نوشتههای فریده دیبا که از زبان فرح مینویسد (فریده دیبا پس از نیویورک از شاه جدا میشود): «رفتار بسیار زنندهای با آنان میشود در یک اتاق با وسایل مندرس اسکان داده میشوند و حتی فرمانده این پایگاه، ژنرال «آکر» مرتب از فرح میخواهد که همبازی تنیس او باشد.»
سرانجام تنها کشوری که تحت فشارهای امریکا حاضر به پناه دادن شاه میشود پاناماست.
پاناما
شاه بر خلاف میل باطنی خود انتخابی جز پاناما را پیش رو نمیدید و دولتمردان امریکایی هم با فرستادن نمایندگانی شاه را مجاب به این سفر کردند.شاه سرانجام صبح پانزدهم دسامبر (23 آذر 1358) با یک هواپیمای باری c9 نیروی هوایی امریکا پایگاه لک لند را به مقصد پاناما ترک کرد و در فرودگاه هاوارد واقع در یکی از پایگاههای نظامی امریکا فرود آمد. میزبان شاه و صادرکننده ویزای او رهبر نظامی پاناما، «عمر توریخوس» بود که از قبل دندانهایش را برای فرو بردن در این لاشه متعفن تیز کرده بود، پس از آنکه شاه وارد کانتادورا در پاناما شد به محض اینکه چشم ژنرال توریخوس به محمدرضا افتاد از سرهنگ جهانبینی که همراه شاه بود آهسته پرسید «ببینم این شاه، شاه که این همه میگویند فقط همین است؟» او بعداً ضمن تشریح سفر شاه به پاناما گفته بود که «افسانه عظمت شاهنشاهی 2500 ساله ایران و زرق و برق خاندان پهلوی به دوازده نفر، چند چمدان و دو سگ تقلیل یافته بود.»
شاه پس از مراسم استقبالی که با مراسم پیشین او (البته همه استقبالهای بعد از سقوط اینگونه بودند) بسیار فرق میکرد به وسیله یک بالگرد نظامی امریکا به جزیره کونتادورا که برای اقامت او در نظر گرفته شده بود پرواز کرد.
اقامت در پاناما را شاید میتوان نکبت بارترین قسمت آوارگی شاه نامید ؛قسمتهایی از نوشتههای فرح دیبا در کتاب« دخترم فرح» را در این مورد میخوانیم که «فردا ژنرال «عمر توریخوس» برای دیدن شاه آمد. عمر توریخوس آدم بسیار بیادبی بود و به هیچ وجه آداب گفتوگوی دیپلماتیک را رعایت نمیکرد ؛ملاقات او با شاه بسیار دلسردکننده بود.توریخوس با بیادبی تمام چوپن مینامید چوپن در اصطلاح مردم پاناما یعنی تفاله (پرتقالی که آب آن را تا قطره آخر گرفتهاند).
دخترم تعریف میکرد که این مردک نیمهوحشی (توریخوس) به من نظر سوء پیدا کرده و مرتباً به دیدن شاه به کونتادورا میآمد. او میگفت شما هر چه بخواهید برایتان تهیه خواهم کرد! بهتر است این مرد بیمار را رها کنید.»
در کنار تمام بیماریهای جسمانی شاه، شاه دچار بیماری خطرناکتری بود؛ بیماری ای که باعث نابود شدن او گشت .او دچار وحشت شده بود بعد از صدور حکم دادگاه انقلاب مبنی بر اینکه اگر فرح همسرش را بکشد مورد عفو قرار خواهد گرفت. او حتی از همسرش میترسید.شاه در محاصره محافظان مزدوری قرار گرفته بود که در ازای پاداشی که برای کشتن او در نظر گرفته شده بود به آنان نیز مانند قاتلان بالقوه خود مینگریست و پس از شنیدن زمزمههایی مبنی بر وارد معامله شدن مقامات پانامایی به نمایندگان ایرانی و پیگیری پرونده او توسط وکلای استخدام شده جمهوری اسلامی برای دستگیری او، سر تا پای شاه را وحشت فرا گرفت. شاه به تعبیر خود طعمهای برای آزادی گروگانهای امریکایی شده بود و از خود بهعنوان «زندانی محبوب امریکا» یاد میکرد. شاه بهصورت زندانی در جزیره کونتادورا درآمده بود که وقیحانه حتی پول ضبط صوتی را که برای استراق سمع اتاق او نیاز داشتند از خود او میگرفتند.
باج و حق حسابهای سنگین از شاه وحشتزده
شاه وحشتزده در پی یافتن پناهگاهی میگشت و تنها گزینههای پیش رو برای او امریکا و مصر بود. دولت امریکا حاضر بود در قبال استعفا از سلطنت و بهعنوان یک شهروند عادی شاه را بپذیرد، اما باد نخوتی که در طول چند دهه در سر شاه فرو رفته بود یک شبه خالی نمیشد ،هر چند که ممانعتهایی از سوی امریکا برای سفر شاه به مصر صورت گرفت اما شاه آخرین مقصد سفر خود را مشخص کرده بود.
فرح تقاضای اقامت در مصر را تلفنی با جهانسادات همسر انور سادات در میان گذاشت .جهان سادات به گرمی از این تقاضا استقبال کرد. انور سادات هم چند دقیقه بعد با تماس با پاناما به شاه میگوید که هواپیمای شخصیاش را روانه پاناماسیتی خواهد کرد، چون استراق سمع از تلفنهای شاه به عمل میآمد مقامات پانامایی ممانعتهایی برای خروج شاه به وجود میآورند که بر وحشت شاه میافزایند و باعث وخامت حال او میشوند ؛هنگامی که منتظر هواپیمای سادات هستند ناگاه وضع جسمی و مزاجی شاه رو به وخامت نهاده و شاه که دچار مشکل تنفسی میشود بر زمین میافتد.
شاه به بیمارستان منتقل میشود و با تماس ارمائو دکتر «دویبکی» جراح معروف امریکایی به همراه یک تیم پزشکی روانه پاناما میشود، اما بهدلیل کمبود امکانات پزشکی پاناما عملی روی شاه انجام نمیشود و شاه تنها بهمدت دو هفته تحت درمان قرار میگیرد تا آمادگی لازم برای پرواز به مصر را بهدست آورد. سرکیسه کردن شاه در این مدت هم جالب توجه است چه بهعنوان کمک میلیون دلاری به بیمارستان ، یا تعرفه سیصد هزار دلاری که حتی تمام مجموعه بیمارستان هم این ارزش را نداشته است.
بازگشت به مصر
بالاخره شاه با یک هواپیمای کرایهای باری شرکت اورگرین که به زحمت جای نشستن شاه و 20 همراهش را دارد روز یکشنبه سوم فروردین پاناما را به مقصد مصر ترک میکند. شاه وضع جسمی خوبی ندارد و با آنکه چند پتو روی او انداختهاند از سرما آشکارا میلرزد. هواپیما پس از یک توقف برای سوختگیری در جزایر ازور پرتغال به سوی مصر راه میافتد. شاه با استقبال انورسادات و همسرش وارد مصر میشود. شاه بلافاصله با هلیکوپتر از فرودگاه به بیمارستان نظامی معادی بر ساحل نیل منتقل میشود و چند روز بعد دکتر دوبیکی به همراه یک تیم پزشکی وارد قاهره میشود. شاه روز 28 مارس (8 فروردین 1358) تحت عمل جراحی قرار میگیرد و طحال شاه بهدلیل ریشه دوانیدن سرطان، برداشته شد البته طبق گفته فریده دیبا در این جراحی اشتباهات عمدی هم صورت گرفت، آنچنان که یکی از پزشکان مصری که در اتاق عمل حضور داشته به نشانه اعتراض اتاق عمل را ترک میکند و میگوید آنها دارند عملاً شاه را میکشند. 10 روز بعد از عمل دوباره حال شاه رو به وخامت میگذارد و علت این هم خودداری دکتر دوبیکی و دکتر کین از کار گذاشتن لولهای برای خارج ساختن مایعات و عفونتها بوده که این خارج کردن مایعات هم در چند بار و مرحله انجام میشود اما به هر حال نمیتوان گفت که هیچ دکتری کاملاً برای مداوای حال شاه به بالین او میآمد. شاه پس از مرخصی از بیمارستان در قصر قبه در نزدیکی قاهره مستقر شد. بر خلاف معمول که با اشتیاق خبرنگاران خارجی را میپذیرفت در قاهره به انزوا گرایید و از پذیرفتن خبرنگاران و مصاحبه کردن پرهیز میکرد؛ بنا به قول محمود طلوعی نویسنده کتاب «پدر و پسر»، پرهیز و انزوای شاه جنبه مراعات حال میزبانش انورسادات را هم داشت، تا اینکه در اویل خرداد 1359 خانم «کاترین گراهام» مدیر مؤسسه مطبوعاتی واشنگتنپست و یکی از خبرنگاران معروف امریکایی تقاضای مصاحبه با شاه را میکند. شاه پس از مشورتی با انور سادات این پیشنهاد را میپذیرد و آخرین مصاحبه قبل از مرگش را که حاکی از تقریباً شفافترین نظرات اوست رقم میزند. شاه در این مصاحبه به سیاست دولتهای غربی بخصوص امریکا و انگلیس حمله میکند که این حملات جنبه گلایه و التماس نیز میپذیرد و کارتر را عامل اصلی سقوط رژیم سلطنتی در ایران میداند. شاه از اینکه برای سرکوبی مخالفانش دست به خشونت نزده اظهار تأسف میکند! و میگوید اگر مثل امروز فکر میکرد در به کار بردن نیروی نظامی برای سرکوبی مخالفان تردیدی به خود راه نمیداد!
پشیمانی از توحش کم
او همچنین از سیاست نرمش و سازش در مقابل انقلابیون اظهار پشیمانی و ندامت میکند.این مصاحبه در حالی به پایان میرسد که شاه بر مواضع پیشین خود پافشاری میکند و به قول مصاحبه گر واشنگتنپست مصاحبهای پر از آرزو، افسوس و آه انجام میگیرد.
شاه از 28 تیر ماه کم کم به اغما فرو میرود و هر ساعت بیهوشی او عمیقتر میشود. محمدرضا پهلوی در ساعت 9صبح 27 ژوییه 1980 (5 مرداد 1359) مرد. در مراسم تشییع جنازه او تنها سادات، نیکسون رئیسجمهور سابق امریکا و کنستانتین پادشاه سابق مصر شرکت کردند، حتی ملکحسین دوست قدیمی شاه که بسیار به او مدیون بود هم زحمت شرکت در این مراسم را به خود نداد و از میان هیأتهای دیپلماتیک خارجی مقیم مصر تعداد کمی در مراسم حضور یافتند. شاه بنا به وصیت خودش در مسجد الرفاعی در کنار قبر پدرش به خاک سپرده شد.
این پایان دیکتاتوری بود که هرگز به ایرانی بودن خود افتخار نکرد و همواره به آن پشت میکرد و بزرگترین آرزوی دوران تبعیدش این بود که کاش بعد از کودتای 28 مرداد به ایران باز نگشته بود و در امریکا به بازرگانی میپرداخت.
او هرگز یک ایرانی نبود.