در گفتوگو با «ایران جمعه» مطرح شد
امکان الگوبرداری از زندگی حضرت زهـــــــــــرا (س)
«ایران جمعه» بهمنظور بررسی ضرورت الگو بودن حضرت زهرا(س) برای زنان جامعه امروز، امکان وقوع آن و چالشهای موجود در این مسیر گفتوگویی با حضور حجتالاسلام والمسلمین دکتر حسین بستان، جامعهشناس و عضو هیأت علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و حجتالاسلام والمسلمین احمد رهدار، استاد دانشگاه، پژوهشگرتاریخ و رئیس مؤسسه فتوح اندیشه، برگزار کرده است. در ادامه بخش اول از این گفتوگو را میخوانید.
زهرا داورپناه
عضو هیأت علمی پژوهشکده زن و خانواده
آیا حضرت زهرا(س) میتوانند الگوی زن مسلمان امروزی باشند؟ به چه معنایی این امر صدق میکند و چه دشواریهایی دارد؟
بستان: ما میتوانیم این طرح بحث را در قالب دو سؤال در نظر بگیریم، یک بحث بر سر امکان و عدم امکان است؛ اینکه اصلاً امکان اینکه حضرت یا سایر معصومین را بهعنوان الگو معرفی کنیم هست یا خیر. بحث دوم این است که بر فرضِ امکان آیا این الگوگیری مطلوب است یا خیر. این دو سؤال متفاوت هستند.
در خصوص بحث اول برخی این اشکال را وارد میکنند که وجود حضرت فاطمه(س) و ائمه، حسابشان از ما انسانهای عادی که نواقصی داریم، جدا است و در نتیجه الگوگرفتن از آنها عملاً امکانپذیر نیست. یک عنایت الهی شامل آنها شده که آنها را در یک جایگاه ویژه قرار داده و ما که این ویژگی را نداریم نمیتوانیم آنها را الگوی خودمان قرار بدهیم. به تعبیری میگویند که آنها برای ما دست نیافتنی هستند و زمانی میتوان صحبت از الگو کرد که ما بتوانیم خود را شبیه آنها کنیم. میتوانیم در پاسخ به این اشکال بهطور اجمالی بگوییم که آن بزرگواران به هر جایگاهی که رسیدهاند، چیزی فراتر از استعدادهای فطری خودشان نبوده و در واقع با اراده و پشتکار خودشان آن استعدادها را شکوفا کردهاند و در مرحلهای نیز تفضل خاصی به آنها شده است. همانگونه که علمای دینی و بزرگان ما هم تلاش کردهاند، مجاهدت کردهاند و در مراتبی لطف خدا شامل حالشان شده است. تنها تفاوت این است که معصومین در مقام بالاتری که دیگران به آن دسترسی ندارند و همان مقام عصمت است قرار گرفتهاند. البته انتظاری هم که خداوند از انسانها دارد این نیست که کاملاً شبیه آن بزرگواران بشوند. «لا یکلفالله نفساً الا وسعها»؛ انسانها با توجه به قابلیتهایی که به آنها اعطا شده میتوانند تا یک جایی رشد یابند.
در بحث دوم هم که بحث مطلوبیت یا عدم مطلوبیت است سؤالهایی مطرح میشود، برای مثال فمینیستها در خصوص الگو بودن حضرت مریم(س) مطرح میکنند که شرایط زن امروز بهگونهای است که نمیتواند حضرت مریم(س) را الگوی خود قرار بدهد، زیرا ویژگیهای شاخص ایشان همچون مطیع بودن و آلوده نشدن به روابط جنسی با زن امروز تناسب ندارد و زن امروزی نمیتواند آن را بپذیرد. پاسخی که میتوان به این دیدگاه داد این است که همچنان یک سری از ویژگیهای ایشان قابلیت پیروی دارند و اگر بعضی ویژگیها را هم زن امروز نمیپذیرد، مشکل از الگو نیست بلکه مشکل از زن امروز است. اینکه آزادیهای جنسی آنگونه جلو رفته که ما نمیتوانیم یک الگوی عفیف را مد نظر قرار بدهیم، ضعف اجتماعی ما را نشان میدهد.
نکته دیگری نیز وجود دارد و آن هم تفاوت بین حضرت مریم(س) و حضرت فاطمه(س) است. این تفاوت شبیه تفاوت شریعتها است؛ همان گونه که در شریعتها روند استکمالی داشتیم و ما اسلام را کاملتر از شریعتهای قبلی میدانیم، روند الگوهای شریعتها هم استکمالی بوده. در واقع الگوی زمان حضرت موسی با الگوی زمان اسلام تفاوت دارد و این الگوها هم نسبت به همدیگر ناسخ و مکمل به حساب میآیند. در ویژگیهای حضرت فاطمه(س) ویژگیهایی متنوع میبینیم که در حضرت مریم(س) وجود ندارد. اینکه در شخصیت حضرت فاطمه(س) نقشهای فردی و خانوادگی و اجتماعی در کنار هم وجود دارد یک جامعیتی را نشان میدهد که در شخصیت حضرت مریم(س) با توجه به اقتضای زمانی ایشان، وجود ندارد. اشکالی هم ندارد، ایشان نسبت به زمان خود الگوی کاملی بودند.
نکته دیگر این است که ما بین دو مسأله باید تمایز قائل شویم؛ یک بحث دریافت یک الگوی عینی است و یک بحث دیگر معناکاوی در الگو است. این دو با همدیگر متفاوت هستند، برای مثال عبادت حضرت زهرا(س) و برخورد عاطفی ایشان با همسر و فرزندان را میتوان به صورت عینی مد نظر قرار داد ولی در خصوص کارکردن ایشان در خانه با توجه به پیشرفت تکنولوژی در زمان ما، نمیتوان عین همان را از زنان امروز انتظار داشت و باید روح و معنی آن مطلب یعنی اعتنای ایشان به خانهداری و همسرداری را نشان داد. در بحثهای حضور اجتماعی، رجوع دیگران به ایشان در مسائل علمی و... هم همینطور. یا در مثالی دیگر ایشان در مقطعی از زمان که خانواده در فقر کامل به سر میبرد کارمزدی از یک یهودی میپذیرند و چیزی میبافند و در ازای آن پولی دریافت میکنند. اکنون نمیتوان عین همان کار بافندگی را از زن امروز انتظار داشت ولی روح این کار یعنی همدوشی و همراهی با همسر در اداره زندگی خانوادگی را میتوان الگو قرار داد. بنابراین مشکل خاصی از این جهات وجود ندارد. البته مثل سایر ابعاد دینشناسی الگوپذیری هم حساسیتهای خاص خودش را دارد و یک کار اجتهادی است که اگر به درستی انجام نشود اثر منفی میگذارد.
رهدار: من میخواهم از زاویه مفاهیم دیگری به این موضوع بپردازم و این سؤال را مطرح کنم که چه اتفاقی افتاده است که بشر امروزی در پیروی از الگویی که در خوب بودن و الگو بودن آن شکی وجود ندارد تردید میکند؟ حتی فمینیستها هم در عالی بودن حضرت مریم(س) و حضرت فاطمه(س) تردیدی ندارند، پس چرا میگویند این الگوها به درد زمان حال نمیخورد؟
علل مختلفی باعث این موضوع شده؛ یکی از علل، فرهنگ غرب است. در فلسفه این فرهنگ الگوی پیشرفت خطی مطرح میشود، به این معنا که هر فردِ سابق نسبت به هر فردِ لاحق عقبتر است. در واقع انسان تحت تأثیر این فرهنگ به این نتیجه میرسد که آن الگوها مختص قرون قبل است و نباید با پیروی از آن الگوها عقبگرد داشته باشد. با این نگاه نه فقط الگو بودن حضرت فاطمه(س) بلکه الگو بودن همه افراد زمانهای پیش رد میشود. البته شاید در این نگاه به این صراحت در مورد الگو صحبت نشده باشد ولی این عقیده را دارند که الگوی خطی پیشرفت، هر آنچه را در گذشته است در گذشته باقی میگذارد و مکانیسمی که بتواند گذشته را خرج حال و آینده بکند ندارد. بنابراین معمولاً در آن تاریخ بیاعتبار میشود. اصلاً یکی از معانی سکولاریسم «در حال بودن» است. سکولاریسم به معنای دما سنجی است؛ دمای اینک و اینجا، نه اینک و جای دیگر و نه اینجا و زمان دیگر. بهطور کلی در حال بودن را توصیه میکند.
اشکال دوم که موجب شده برای زن مسلمان یا حتی فمینیست مسلمان این سؤال پیش بیاید که آیا حضرت فاطمه(س) میتواند الگوی ما باشد یا خیر به روششناسی تاریخ صدر اسلام برمیگردد. از چند جهت میتوانیم این روششناسی را مورد آسیبشناسی قرار دهیم. جهت اول نوع نگاه ما به سیره معصومین است. ما سیره را در سیره نگه داشتهایم و از سیره فرهنگ تولید نکردیم. سیره وابسته به زمان و مکان است و نمیتوان آن را به اکنون آورد اما سیره معطوف به یک فرهنگ است که میتوان آن را الگو قرار داد. از سیره حضرت فاطمه(س)، باید فرهنگ فاطمی در بیاوریم، این همان معناکاوی است که آقای بستان فرمودند. اکنون مردم ما علاقهمندند که سیره ائمه را بشنوند و اگر از فرهنگ آنها صحبت کنیم برایشان نامأنوس است، چون آنها را به شنیدن صرف سیره عادت دادهایم. یک زمانی، آقای سید مهدی شجاعی در نشر نیستان از جوانان مصاحبه گرفته بودند که وقتی نام اسلام آورده میشود شما یاد چه میافتید؟ گفته بودند شتر، نخل و.... این مفاهیم، بیگانه با تاریخ اسلام نیست ولی دور از اسلام است. این به این دلیل است که ما هر زمان از اسلام صحبت کردیم، تاریخ را با نخل و شمشیر و... توصیف کردهایم. تاریخ اسلام بخشی از فرایند و لازمه تبیین اسلام است ولی باید توجه داشته باشیم چگونه آن را بیان میکنیم تا مخاطب را در آن چهارچوب گرفتار نکنیم. باید امکانهای فرآوری از آن چهارچوب را برایش فراهم کنیم.
یک اشکال دیگر به پارادایم غالب در دینپژوهی ما باز میگردد که صرفاً الگوپایه است. دانشی که بیشتر تلاش کرده سیره ائمه را وارد زندگی ما بکند دانش فقهی است که در آن دغدغه این بوده که ببینیم معصومین چه کردهاند و چه فرمودهاند تا ما هم همان را انجام دهیم و همان را بگوییم. یک بخشی از الگو بودن همین است اما همه آن نیست. باید پرسش اصلی این باشد که اگر امام صادق(ع) امروز همسایه من و در این شرایط حضور داشتند چه میگفتند و چه میکردند؟ ظرفیتهای فقهی ما برای اینگونه استنطاق از ائمه عقیم و نحیف است. حتی ممکن است با این گونه پرسشگریها انگهایی بخوریم. بنابراین ما این «پارادایم الگویی» را که تاکنون استفاده کردهایم نیاز داریم چون به ما انضباط میدهد ولی آن چیزی که ما را به پاسخ این پرسش جدید میرساند «پارادایم قاعدگی» است. پارادایم قاعدگی بین نص صریح متون سیره ائمه و واقعیتهای اجتماعی ارتباط برقرار میکند و باور ما را به قدم میرساند. این پارادایم کمک میکند که تطبیقهای زمانی ما بهدرستی انجام شود.
اشکال سوم نبود رویکردهای مقاصدی در استنباط دین است. رویکرد مقاصدی در مواجهه با دین بهطور عمده در رویکرد اهل تسنن بوده که بسیار غیرمنضبط از آن استفاده شده است. این موضوع باعث شده که اعتماد ما به آن حجیتها پایین بیاید اما این به این معنا نیست که نباید از رویکرد مقاصدی استفاده کرد. الگوی استنباط دین به خصوص نهاد فقاهت ما از احکام غیرمتوجه به مقاصد رنج میبرد، به عنوان مثال ممکن است احکامی را سالها اجرا کنیم ولی به یکی از مقاصد کلان دین مثل اقامه عدل نرسیم و باز هم فقیه ما فکر میکند که کار درستی انجام داده و برایش مهم نیست که به مقصد نرسیدهایم. این غفلت از رویکرد مقاصدی باعث میشود که فرد دیندار به این فکر کند که دین به درد امروز من نمیخورد.
پس ما باید کلانتر به سؤال شما نگاه کنیم، به جای الگو بودن حضرت فاطمه(س) به این فکر کنیم که خود دین امروزه تا چه حد میتواند نرمافزاری برای زندگیمان باشد؟ اگر آن را نتوانستیم حل کنیم اجزای آن که یکی از آنها الگو بودن حضرت فاطمه(س) است هم حل نمیشود.
به چالشهای مهمی در مسیر الگوگیری در صحبت هر دو بزرگوار اشاره شد اما زن امروز فارغ از این جدالهای گفتمانی در عمل میخواهد بداند که باید چه کند. در این راستا یک سؤال مهمی که برایش بهوجود میآید این است که چه کسی حق استنباط دارد و او به استنباط چه کسی میتواند اعتماد کند؟ در واقع ما با دو دسته اظهارنظرکننده مواجه میشویم؛ یک طرف عالمان اصول دینی هستند که مطالب بسیار دقیقی میگویند اما درنهایت خروجی عملی از مباحث آنها به دست نمیآید و یک طرف افرادی هستند که شاید دانش دینی کافی نداشته باشند اما با خلاقیت از دو خط سیره معصومین، تفسیری استخراج میکنند که عملاً میتواند مورد استفاده قرار بگیرد. در این میان من بهعنوان یک زن در این جامعه نمیدانم که باید به کدام یک اعتماد کنم. این مسأله را چگونه میتوان حل کرد؟
بستان: بحث درستی است. بعضیها از جنبه علمی قابل اعتماد هستند ولی ناکارآمدند و ما به آن چیزی که میخواهیم، نمیرسیم. بعضیها سطح علمیشان در حدی نیست که بتوان به آنها اعتماد کرد ولی حرفهای قشنگ و امروزی میزنند. این اشکال شما در فضای کلانتر هم وجود دارد. اگر در اجتهاد و اسلام شناسی به نقطه روشنی رسیدیم، طبعاً به این پرسش شما هم میتوانیم پاسخ روشنی بدهیم.
رهدار: برداشت من این است که سؤال ایشان بر سر مفهوم حجیت و عدم حجیت است. ما با دودسته روبهرو هستیم؛ یک دسته فقیهان سنتی هستند که با دغدغههای عالی استنباط از دین میکنند و ما هم حجیت استناد به دین را با اطمینان بالایی از این افراد میپذیریم. در مقابل افرادی هستند که حرفهایشان به اسم دین به صورت کارآمد مشکل ما را حل میکند ولی ما نمیدانیم این حجیت و استناد به دین آیا قابل اطمینان است یا خیر. پس ما با علمایی که حجیت دارند و با فضلایی که کارآمد هستند ولی حجیت ندارند روبهرو
هستیم.
بله جمع حجیت و کارآمدی است. یک چالش دیگر هم وجود دارد که باید درباره آن صحبت کنیم. یکی از آسیبهای ما در مسائل دینی این است که میخواهیم به هر فرد بگوییم که تو باید دقیقاً چه کاری انجام بدهی در حالی که حق انتخاب و خلاقیت را به او نمیدهیم. این مشکل در مسائل زنان، بیشتر دیده میشود. دقیقاً تعداد فرزندان زنان را میگوییم و تا ژله شام را هم به آنها توصیه میکنیم. این مسأله را در کنار شرایط پیچیده اجتماعی قرار دهید. ما زنانی را داریم که در موقعیتهای دشوار و تلخی هستند، برای مثال زنی است که همسرش او را دوست ندارد یا به او خیانت کرده است، سؤال او این است که چگونه باید از حضرت زهرا(س) که شرایط دیگری داشته است الگوگیری کند؟ در واقع در نقاط تاریکتر زندگی انسانی که ناشی از ضعفهای انسانی است که در زندگی معصومین دیده نمیشود زنان باید چگونه عمل کنند؟
بستان: مباحث زیادی مطرح شد که هر یک گفتوگوهای طولانی میطلبد. ابتدا به بحث حجیت بپردازیم....