در دل خلیجفارس، جایی که شعلههای مشعلها شب را روشنتر از روز میکنند، ایران سالهاست ثروتی دارد که بسیاری از کشورها برای دستیابی به آن دههها جنگیدهاند؛ خوراک ارزان، میدانهای عظیم گازی و صنعتی که قرار بود ستون استوار اقتصاد غیرنفتی کشور باشد: پتروشیمی.
اما این صنعت به ظاهر پیوسته، زیر پوست خود ترکهایی عمیق دارد؛ گسستهایی که اگر لحظهای دقیقتر نگاه کنیم، مثل مرزهای نامرئی از هم جدا میشوند: جایی که گاز استخراج میشود اما به زنجیره تولید نمیرسد؛ جایی که محصول اولیه تولید میشود اما به محصول نهایی تبدیل نمیشود؛ جایی که ارزش افزوده باید خلق شود، اما از کشور خارج میشود.
در یک سو، مجتمعهای عظیم ایستادهاند که خوراک را به اتیلن و متانول تبدیل میکنند و در سوی دیگر، صنعتی که باید این مواد را به کالاهای با ارزش افزوده بالا برساند. بین این دو اما، پلی ساخته نشده است.
شاید پتروشیمی ایران امروز بیش از هر چیز شبیه شهری باشد که خیابان اصلی دارد، اما کوچههایش نیمهکاره ماندهاند.
شهر ثروتمندی که راه رسیدن به مقصد را گم کرده و همین گم شدن، همان گسست اصلی ماست.