پاستورنشین رو به آینده

هرگاه وفاق باشد، گذار ممکن می‌شود

[امیرحسین خداپرست

[  استاد فلسفه و عضو هیأت علمی مؤسسه‌ پژوهشی حکمت و فلسفه‌ ایران

دولت پزشکیان در آستانه‌ دومین سال فعالیت خود با شرایطی تاریخی و چالش‌برانگیز روبه‌روست. جامعه‌ ایران طی سال‌های اخیر با بحران‌هایی درهم‌تنیده دست به گریبان بوده است؛ بحران‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی که هرکدام را به‌تنهایی دشوار بتوان مدیریت کرد و حالا در ترکیب با یکدیگر ابعاد پیچیده‌تری نیز یافته‌اند. کاهش آشکار سرمایه‌ اجتماعی (که خود را به‌وضوح در انتخابات‌ مجلس و ریاست جمهوری نشان داد)، فاصله‌ نسلی گسترده، کاهش ملموس اعتماد به نهادهای رسمی و گسست میان گروه‌های اجتماعی، همگی نشان می‌دهد که مسیر توسعه و ثبات فقط با شعارها و اقدامات مقطعی قابل پیمودن نیست و ضرورت دارد سیاست‌های کلان، فراگیر و واقع‌گرایانه‌ای بر محور وفاق ملی طراحی و فهم شود. این ضرورت فقط شعاری سیاسی نیست که برای دلخوشی افکار عمومی سر داده شود، بلکه نتیجه‌ تجربه‌ تاریخی و تحولات اجتماعی است که نشان داده هرگاه ایران در بحران‌های کلان به «وفاق ملی» نزدیک شده، امکان‌ گذار به شرایط پایدار فراهم شده است و هرگاه انحصار و حذف حاکم بوده، جامعه با انسداد، نارضایتی و بحران‌های متوالی مواجه شده است. تجربه‌ انقلاب مشروطه نمونه‌ای روشن است. آنگاه که روشنفکران، روحانیان و بازرگانان توانستند بر سر «اصولی مشترک» گرد آیند، امکان ایجاد یک ساختار سیاسی مدرن فراهم شد؛ اگرچه این دستاورد کوتاه‌مدت بود. دولت ملی دکتر محمد مصدق نیز با اتکا به وفاق نسبی میان گروه‌های سیاسی و اجتماعی توانست برای مدتی کوتاه استقلال سیاسی کشور را تثبیت کند اما با فروپاشی این وفاق، مسیر بازگشت به بحران و سرکوبی هموار شد.
 
«وفاق ملی» نه انتخاب، بلکه ضرورتی برای بقا و ثبات جامعه است
این تجربه‌ها به وضوح نشان می‌دهند که «وفاق ملی» نه انتخاب، بلکه ضرورتی برای بقا و ثبات جامعه است. بی‌توجهی به وفاق ملی، آینده‌ای پرمخاطره به دنبال خواهد داشت. شکاف میان دولت و ملت، احساس تبعیض و نادیده گرفته شدن حقوق و سهم گروه‌های اجتماعی مختلف، می‌تواند دیر یا زود به نارضایتی‌های اجتماعی منجر شود. نمونه‌های تاریخی داخلی نیز این هشدار را تأیید می‌کنند؛ تجربه‌ سال‌های پس از جنگ ایران و عراق نشان داد که فقدان گفت‌وگوی ملی، هر گونه تلاش برای بازسازی را کند و ناکافی می‌سازد. در چنین شرایطی، بدون وفاق ملی هر بحران اقتصادی یا اجتماعی می‌تواند به بحرانی بزرگ‌تر و غیرقابل مهار تبدیل شود.
 
 شش ستون وفاق ملی
از منظر داخلی، وفاق ملی ابعادی چندگانه‌ دارد که هرکدام در شکل‌گیری پایداری سیاسی و اجتماعی مؤثر است؛
 1. به‌ رسمیت شناختن تکثر جامعه ایرانی
 اول، به‌ رسمیت شناختن تکثر جامعه‌ ایرانی است. ایران کشوری متنوع با اقوام، مذاهب و گرایش‌های فکری متعدد است. هرگاه این تکثر فرصت تلقی شود، نه تهدید، امکان شکل‌گیری گفت‌وگو و همبستگی اجتماعی افزایش می‌یابد. جوامع متکثر تنها زمانی می‌توانند به توسعه و ثبات پایدار دست یابند که نهادها و سیاست‌ها تنوع فکری، فرهنگی و اجتماعی را به رسمیت بشناسند.
 2. بازسازی اعتماد عمومی از طریق شفافیت و پاسخگویی
بعد دوم، بازسازی اعتماد عمومی است. اعتماد، سرمایه‌ای اجتماعی است که از دست رفتن آن هزینه‌ای جبران‌ناپذیر دارد. در ایرانِ امروز کاهش اعتماد میان دولت و ملت در قالب شکاف‌های اقتصادی، فساد، تبعیض و نابرابری دیده می‌شود. 
همان‌طور که تجربه‌ دوران پس از کمونیسم در اروپای شرقی نشان می‌دهد، بازسازی اعتماد با شفافیت، پاسخگویی و مشارکت واقعی جامعه ممکن است؛ مشارکتی که نوعی نمایندگی واقعی حاکمیت ملی را ایجاد و تثبیت کند. اعتماد اجتماعی زمینه‌ای برای همگرایی و وفاق فراهم می‌آورد و دولت را قادر می‌سازد در شرایط بحران تصمیم‌های مؤثر بگیرد.
 3.عدالت اجتماعی، پیش‌شرط همبستگی ملی
بعد سوم، عدالت اجتماعی است. شکاف‌های اقتصادی و اجتماعی امروز ایران، مانند فاصله‌ طبقاتی، محرومیت مناطق حاشیه‌ای و دسترسی نابرابر به خدمات اساسی، وفاق ملی را به طور جدی تهدید می‌کند. نابرابری‌های مزمن، حتی پس از گذارهای سیاسی، توان دولت و ثبات جامعه را کاهش می‌دهند؛ در حالی که سیاست‌های عادلانه و کاهش نابرابری‌ها می‌توانند همبستگی اجتماعی را تقویت کنند.
 4. گفت‌وگوی ملی و نهادینه‌سازی فرهنگ مدارا
بعد چهارم، گفت‌وگوی ملی و فرهنگ سیاسی است. گفت‌وگو نه صرفاً امری نمادین بلکه سازوکاری است که می‌تواند اختلاف‌ها را مدیریت کند و صدای گروه‌های مختلف جامعه را به گوش تصمیم‌گیران برساند تا از جانب خود به شکلی گزاف خواسته‌های خود را به جای حقوق اساسی مردم جا نزنند. 
تجربه‌ شیلی و آفریقای جنوبی نشان می‌دهد که گفت‌وگو و پذیرش تکثر، حتی در جامعه‌ای پرشکاف، امکان بازسازی «دموکراسی» و «اعتماد اجتماعی» را فراهم می‌کند. از این منظر، وفاق ملی بدون گشودن فضای گفت‌وگو میان همه‌ نیروهای اجتماعی و سیاسی تحقق نخواهد یافت.
5. تعامل سازنده با جهان و کاهش تنش‌های بین‌المللی
بعد پنجم، سیاست خارجی و تعامل با جهان است. وفاق داخلی در سایه‌ فشارها و تنش‌های روزافزون خارجی پایدار نمی‌ماند. دولت‌هایی که توانسته‌اند‌ گذار مسالمت‌آمیز و بازسازی اجتماعی موفقی داشته باشند، هم‌زمان با سیاست وفاق داخلی، مسیر تعامل سازنده با دیگر کشورها را دنبال کرده‌اند. اسپانیا، آفریقای جنوبی و شیلی نمونه‌هایی هستند که نشان می‌دهند کاهش تنش‌های خارجی و ایجاد زمینه برای تعامل بین‌المللی، وفاق ملی را تقویت می‌کند و فرصت‌های اقتصادی و اجتماعی را افزایش می‌دهد.
6. نقش آموزش و فرهنگ در پرورش شهروندان مسئول و آگاه
بعد ششم، آموزش و فرهنگ است. وفاق ملی صرفاً در چهارچوب سیاست و اقتصاد شکل نمی‌گیرد. ایران امروز با شکاف نسلی و تفاوت چشم‌اندازهای جوانان مواجه است. هرگاه آموزش و فرهنگ، به شکلی نظام‌مند، شهروندانی مسئول و آگاه پرورش دهند، امکان شکل‌گیری وفاق پایدار فراهم می‌شود. توسعه‌ پایدار و هم‌گرایی اجتماعی زمانی تحقق می‌یابد که آموزش و فرهنگ با اصول مشارکت، همبستگی و گفت‌وگو هم‌سو باشد.

 

 ضرورت «وفاق ملی» برای بقای ایران

وفاق ملی در ایرانِ امروز ضرورت است. دولت پزشکیان یا می‌تواند مسیر بازسازی اعتماد، کاهش شکاف‌ها، ایجاد گفت‌وگوی ملی و تعامل هوشمندانه با جهان را دنبال کند و نامی ماندگار در تاریخ سیاسی ایران از خود بر جای گذارد یا با بی‌توجهی به این ضرورت یا تسلیم شدن در مقابل نیروهای مخالف، شاهد گسترش انسداد سیاسی، نارضایتی اجتماعی و افزایش بحران‌ها خواهد بود. تجربه‌های داخلی و خارجی گواهی می‌دهند که فقدان وفاق نه‌تنها ثبات داخلی بلکه توان دولت را برای مواجهه با چالش‌های خارجی نیز کاهش می‌دهد. آینده‌ ایران در گرو فهم و پذیرش این ضرورت است؛ ضرورتی که نه‌تنها سرنوشت یک دولت بلکه سرنوشت یک ملت را رقم خواهد زد.