روایتی از جنگ، رنج و خیال زنانه
گفتوگو با بلقیس سلیمانی درباره داستان بلند نشانکرده
بلقیس سلیمانی، نویسندهای که در اغلب آثارش از بستر رئالیسم اجتماعی به لایههای عمیقتری از مضامین فرهنگی، تاریخی و اجتماعی ایران سرک کشیده، اینبار در داستان بلند «نشانکرده» به روایت رنجها و نقشآفرینیهای گمشده زنان در سایه جنگ تحمیلی پرداخته است. او در گفتوگوی پیشرو از چرایی خلق جغرافیای خیالی «گوران»، ادای دین به خانوادههای آسیبدیده از جنگ و مواجهه زنان با تابوهای فرهنگی- اجتماعی میگوید. این روزها چاپ چهارم «نشانکرده» در سیوششمین دوره نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران عرضه میشود، اثری که شاید آن را بتوان تداعیگر بخشی از ناگفتههای جنگ و نقشآفرینی سنت در زندگی زنان دانست.
مریم شهبازی | روزنامهنگار
اثر تازهتان «نشانکرده» وجه مشترکی با دیگر نوشتههای شما دارد؛ حضور جغرافیای کرمان و البته شهر «گوران». تصور میکنم این توجه از بابت آشنایی و علاقهای است که به آن خطه دارید؟
بله؛ بیشتر بحث شناختی درمیان است که از فرهنگ و جغرافیای کرمان، به عنوان زادگاهم دارم.
و چرا حضور «گوران» در اغلب آثار شما تکرار میشود؟
در همه آثار من یک داستان حضور دارد، داستان گوران. هر مرتبه بخشی از سرگذشت و حالوروزش را برای مخاطبان تعریف میکنم.
این حضور مدام، نوعی کنایه و استعاره است؟
گوران کنایه از سنت است؛ کنایهای از ایران، کشوری سنتی که سالهاست با مدرنیته دستوپنجه نرم میکند و هنوز نتوانسته آنطور که باید، تغییرات جهان جدید و مواجهه با تجدد را بپذیرد. حتی به یک معنا این اثر درباره خودم، بلقیس سلیمانی و درباره خودمان، یعنی یک به یک ما ایرانیان است.
حالا چرا گوران؟ تا جایی که میدانم مصداق واقعی ندارد!
بله. گوران موجودیتی در دنیای واقعی ندارد. ساخته و پرداخته ذهن خودم است. این شهر در جغرافیای ساختگی داستانهایی که مینویسم وجود دارد. منتهی آن را به کمک هرآنچه از فرهنگ و اقلیم کرمان میدانم خلق کردهام. گورانِ داستانهای من، جایی در جنوب کرمان، پای کوه هزار است، تقریباً همانجایی که در دنیای واقعی متولد شدهام.
چرا به سراغ خلق جغرافیایی خیالی رفتهاید؟ بابت آزادی عمل بیشتری است که در اختیارتان میگذارد؟
بله.حتی این جغرافیای خیالی به هرحال در حولوحوش کرمان و تحت تأثیر اقلیم و بوم فرهنگی آن است. از طرفی همانگونه که اشاره کردید، خلق یک جغرافیای خیالی، دست من نویسنده را در بیان مضامین و ویژگیهای مورد نظرم، بازتر میگذارد. از سوی دیگر خواستار به تصویر کشیدن جغرافیایی هستم که در ذهن و یاد مخاطبان باقی بماند، حتی میتوانم امیدوار شوم که حضور یک جغرافیای واحد و خیالی در آثارم، به داستانی که با مخاطب به اشتراک میگذارم عمق بیشتری ببخشد. البته این مسأله در صورتی محقق میشود که مخاطبان حداقل چند نوشته داستانیام را خوانده باشند تا متوجه این نقطه اشتراک بشوند.
با آن که زنان، جنگ و انقلاب از عناصر اصلی داستانها و رمانهای شما هستند؛ چرا در «نشانکرده» به سراغ درد و رنج جنگ برای زنان و نقشآفرینی آنان در دوران جنگ تحمیلی رفتهاید؟
خب همانطور که اشاره کردید، جنگ تحمیلی و وقایع مرتبط با انقلاب از مضامین اصلی و زنان قهرمانهای اغلب آثار من هستند. چرایی این حضور هم به دغدغهها و تجربههای زیستهام بازمیگردد، اینکه وقایع مرتبط با آن دوران را با جان و روحم لمس کرده و زیستهام.
به نظر میرسد دراین رمان، هم به بخشی از رنج و فراغی که جنگ بر خانوادهها و زنان ایرانی تحمیل کرده و هم به مواجهه زنان با موانعی که تابوهای فرهنگی- اجتماعی و فرهنگ مردسالارانه پیش روی آنان گذاشته است، پرداختهاید!
البته «نشانکرده» رمان نیست، نوولا(Nouvelle) است. انتشارات چشمه از مدتها قبل در قالب یک مجموعه، انتشار داستانهایی در این قالب را آغاز کرده است. «نشانکرده» هم یکی از همین مجموعه است. به غیر از رمان «سگسالی»، همه کارهای من درباره زنان هستند.
چرا همچنان سراغ جنگ رفتهاید؟
درباره سالهای جنگ ما هنوز با ناگفتههای زیادی در عرصه ادبیات روبهرو هستیم. در یک برههای از تاریخ معاصر کشورمان، ما با جنگ بهعنوان اتفاقی روبهرو میشویم که جایگاه مهمی در زندگی مردم پیدا میکند و برای خانوادهها حضور نزدیکانشان در جبهه، افتخاری میهنی- مذهبی به شمار میآمد. آنقدر که اغلب مردم خواهان آن بودند که به نوعی خود را به جنگ و دلاوریهای آن منتسب کنند. در این اثر با چنین نگاهی به سراغ جنگ رفتهام. آنچنان که «خوبناز» شخصیت اصلی داستان، ترجیح میدهد نامزد گمشدهاش را یک رزمنده معرفی کند، حتی راضی است که او شهید شده یا به اسارت گرفته شده باشد. او خواهان آن است که علت نامعلوم این غیبت را به افتخارآفرینی جنگ پیوند بزند تا برای خودش هم جایگاه اجتماعی مقبولی ایجاد کند.
پس لایههای میانی این داستان بلند به اثرات پنهانتر جنگ بر زندگی اجتماعی مردم اختصاص یافته است؟
بله. در اغلب آثار مرتبط با جنگ صحبت نویسنده از اثرات عیان جنگ است؛ در حالی که این واقعه هشت ساله تأثیر زیادی بر زندگی فردی و اجتماعی اغلب ما، به خصوص در مناطق مرزی به جای گذاشت. همین است که معتقدم نباید به سادگی و بدون بررسی جو حاکم برآن سالها، رفتار مردم را در سالهای جنگ نقد کنیم. در آن سالها نگاه مردم به جنگ براساس یک تفکر آرمانی شکل گرفته بود، همه دنبال آن بودند که نسبتی با جنگ برای خود پیدا کنند. خوبناز این قصه نیز حاضر است از میان همه گزینههای محتملی که میتوانند دلیل ناپدید شدن نامزدش باشند، او را گرفتار اسارت و تبعات جنگ ببیند. وگرنه این داستان به طور مستقیم ارتباطی با رنج جنگ برای زنان ندارد. خوبناز بنابه خیالبافیهایی که درخصوص چرایی گمشدن نامزدش دارد، خودش را در پشت جبهه تصور میکند و تا آنجا پیش میرود که حتی برای خود وظایفی قائل میشود. عجیب است که خیلی زود آن سالها را فراموش کردهایم و به مفاهیمی که زمانی افتخارآفرین بودهاند به دیده انتقاد نگاه میکنیم.
البته منشأ بخشی از خیالپردازی خوبناز به فرهنگ و تابوهای تحمیل شده به او بازمیگردد! شاید بخشی از این نگاه برای فرار از فشار اجتماعی و تهمتهای احتمالی باشد که حتماً تقصیری داشته است یا حتی اینکه حالا جامعه با چه نگاهی با او مواجه میشود!
اتفاقاً به این مورد هم در داستان اشاره شده است. حالا شرایط بهتر شده، اما تا همین چند دهه قبل، زنان برای هر تلاشی ناچار به مواجهه با سد عظیمی از تابوها بودند. خوبناز هم گرفتار چنین شرایطی شده، حتی اگر بخواهد هم نمیتواند مواجههای معقولتر با نامزد گمشدهاش داشته باشد. به همین دلیل در شرایط مختلف زندگیاش با فرهنگ و عرف همراه میشود و کاری را انجام میدهد که مطلوب اجتماع است.
جایی به نقل از شما خواندهام که داستان بلند «نشانکرده» ادای دینتان به زنان و خانوادههای آسیب دیده از جنگ است؟
جوانان بسیاری از زادگاه من به جنگ رفتند و هرگز بازنگشتند، از جمله پسر جوان خوشچهرهای که در دوران مدرسه، مورد توجه همه محل بود. او به جبهه رفت و پیکر بیجانش جا ماند. این داستان بلند، ادای دینی به آن پسر جوان و جوانانی است که رفتند و هرگز بازنگشتند، هرچند که برخی هم پیکر نیمهجان یا بیجانشان به آغوش خانواده بازگشت.
چرا ادای دین به زنان؟
خب در طول تاریخ اغلب اوقات این مردان بودهاند که جنگها را آغاز کردهاند، پیش بردهاند و حتی به اتمام رساندهاند و اقداماتشان بر پیشانی تاریخ نوشته میشود. کسی هم به این فکر نمیکند که این سازندگان تاریخ متکی به پشتیبانی زنان بودهاند. زنانی که باید با فقدان همسرانشان در جبهه دیگری برای حفظ خانواده بکوشند، آن هم درشرایطی که باید با رنج و فقدان آن دوریها بسازند و از سویی با انواعی از موانع و مسائل فرهنگی هم دست و پنجه نرم کنند. در جمع دوستان خود من زنانی از این جنس بسیار بودند، زنانی که همسرانشان شهید شده و ناچار به مواجهه با شرایط دشواری بودند. چند همسر شهید را میشناختم که برای کاهش هزینهها، همراه با فرزندانشان یک خانه اجاره کرده بودند. به محض ورود به آن خانه با سه گروه از بچهها با مادرانشان روبهرو میشدید و جای خالی پدران و باری که بر مادران، بدون هیچ پشتوانه اقتصادی و اجتماعی تحمیل شده بود را میدیدید. خب اینها شرایط دشواری است که انعکاس کمتری در کتابها و فیلمها پیدا کردهاند. یکی از صحنههایی که در «نشانکرده» به تصویر کشیدهام مرتبط با همین زنان است.
در تألیف این اثر بیشتر تجربههای زیسته به کارتان آمده است یا از مطالعات تاریخی درباره آن برهه تاریخی هم بهره گرفتهاید؟
برای تألیف آثارم بیشتر به سراغ تجربههای زیسته خودم و همنسلانم میروم، مگر مواقعی که نیاز به چک کردن تاریخ یا اتفاقی مشخص باشد. اینکه جنگ در آثارم نمود زیادی دارد، برادرانم در آن سالها به جبهه رفتند؛ خودم هم سال ۱۳۶۴ برای چهل روز به همراه بچههای دانشکده هنر به مناطق جنگی در خرمشهر و آبادان رفتم.
با وجود همه ناگفتههایی که از نقش زنان در سالها جنگ و حتی رنجی که در نتیجهاش به آنان تحمیل شده وجود دارد، چه اتفاقی افتاده که طی سالهای اخیر شاهد جلب توجه نویسندگان و مستندنگاران به این مسأله هستیم؟ تغییری که مصادیق آن را میتوان در کتابهایی نظیر «حوض خون» دید که اقتباسهایی از آنها به سینما هم راه یافته است؟
سیوخوردهای سال از پایان جنگ میگذرد. طی این سالها آنقدر درباره نقش مردان نوشتهاند که خود به خود نوبت به زنان رسیده است. در وهله اول این مردان هستند که حضور آشکاری در جنگها دارند. بعد از آن لایه دیگری از جنگ مورد توجه قرار میگیرد که همان بحث نقشآفرینی زنان است. آنقدر درباره مردان و نقش آنان نوشتهاند که دیگر جذابیت گذشته را ندارد. در جامعه ما خیلی دیر به سراغ نقشآفرینی زنان در هر وضعیتی میروند. درباره انقلاب نیز چنین بود چراکه همه چیز را اول ساخته و تحتتأثیر مردان میدانند.
واقعیت در «نشانکرده» چقدر حضور دارد؟
هر آنچه در هر فصل از این کتاب درباره جبهه و جنگ آمده، تمامی برخاسته از واقعیت است. در بخشی از ماجرای این کتاب، خوبناز در تشییع شهدا مشارکت میکند؛ خب این اتفاقی است که من در محل زندگیام آن را از نزدیک دیده و تجربه کردهام، اینکه شهدا را به زادگاهشان در روستاهای مختلف برده و تشییعشان میکردیم. در «نشانکرده» شما با آیینهای از وقایعی که در پشت جبهه رخ دادهاند روبهرو میشوید.
برخلاف آنچه درباره آثار مرتبط با دفاع مقدس به نظر میرسد، نویسندگان ادبیات جنگ با حساسیتهای زیادی روبهرو هستند؛ در تألیف این داستان با چالش خاصی روبهرو نشدید؟
اگر منظورتان سانسور است که خب من نویسنده جنجالسازی نیستم. طی دههها نویسندگی یاد گرفتهام چطور بنویسم تا با چالشی در انتشار آثارم روبهرو نشوم. متأسفانه دچار نوعی خودسانسوری شدهام، هم من و هم دیگر همکاران نویسنده و مترجم. به خصوص که من جزو آدمهای تندرو نیستم. انتقاد میکنم اما نه به شکلی که حاشیهساز شود. در این کتاب فقط چند مورد جزئی، حذفی داشتیم.
عنوانی که برای کتاب انتخاب کردهاید، استعاره است یا به طور مستقیم به زندگی این زن جوان اشاره دارد؟
هر دو. بحث زندگی خوبناز که در میان است. درعین حال، نشانکرده استعارهای از افرادی است که شرایط زندگی وضعیت خاصی را به آنان تحمیل میکند. اینها نشانکردههایی هستند که خود نقشی در شرایطی که به آن گرفتار شدهاند، ندارند.
«نشانکرده» این روزها اولین عرضه نمایشگاهیاش را تجربه میکند؟
بله، نوبت اول آن در اواسط زمستان روانه کتابفروشیها شد و حالا چاپ چهارم «نشانکرده» طی ایام برگزاری نمایشگاه کتاب تهران در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است.
چاپ چهارم در کمتر از چند ماه اتفاق خوبی است!
البته نه با تیراژهای کم تعداد! وقتی کتابها در تیراژ بسیار کم منتشر میشوند، تجدید چاپشان جای خوشحالی چندانی ندارد. تیراژ کتابها آنقدر کم شده که بازنشر آنها را نمیتوان دلیلی بر دیده شدن آن دانست. هرچند که درنهایت این هم یک روزنه امید است. امیدوارم علاقهمندان ادبیات داستانی این کتاب را بخوانند و از آن لذت ببرند.