خون تبعیدی
شوهرم داستایفسکی روایتِ آنا گریگوریوناست از زندهگی و روزگار نویسندهای که در مسیر پرتلاطم آفرینش ادبی تاب آورد
مهدی یزدانیخُرّم | نویسنده
«شوهرم داستایفسکی» را آنا گریگوریونا داستایفسکایا در سالهای آخر عمرش نوشت. او خوشاقبال بود که کمی پیش از تسلط کامل بولشویکها بر روسیه و ممنوع شدنِ آثار داستایفسکی از دنیا رفت. این کتاب مهمترین منبعِ شناختِ زندهگی نویسندهی روس است بین داستایفسکیشناسان. از این جهت که آنا بهشدت با جزییات و بر اساس یادداشتهای روزانهاش آن را تدوین کرده و آخرین فداکاری بزرگاش را نسبت به همسرِ نویسندهاش انجام دادهاست:«او را با تمام جزییاتی که توانسته و زوایایی که برایاش ممکن بوده روایت کرده». جزییاتی که خون این تبعیدی را نمایان میکند. جاناش را.
آنا در سال 1867 با داستایفسکی ازدواج کرد. زمانیکه نویسنده چهلوشش ساله است و او بیش از بیستوپنج سال از او کوچکتر است. او بهعنوانِ «تندنویس» کمک میکند که رمانِ «قُمارباز» بهموقع بهدست ناشر برسد و همین باعث اعتمادِ مردِ مصروع به او میشود. آنا در خاطراتاش تکههایی از زیست نویسنده را روایت میکند که بهشدت در رمانهای او قابلِ شناسایی است. از فجایعی چون مرگِ دو کودکشان، سفر به اروپا برای گریز از طلبکاران، حملات متوالی و مکررِ صرعِ داستایفسکی، دشمنیهای متفاوت نسبت به او و آثارش و البته توفیقها، نبردها و عشق شگفت او به نوشتن و روایت.
نکتهی بسیار مهمی که این کتاب را در ترجمهی فارسی ممتازتر میکند بیش از هزار پانویس است که مترجم سبحان اسماعیلسیگارودی به آن افزوده و انبوهی از نامها، رویدادها، اشارهها و حتا گاهی خطاهای آنا را روشن کرده. این پانویسها از منابع متعددی استخراج شدهاند و باعث شده که کتاب شناختنامهای حیرتانگیز باشد از فیودور داستایفسکی بهخصوص در حدود شانزده سال زندهگی با آنا و رخدادهایی که بعد مرگ نویسنده دربارهی آثارش رقم میخورد. آنا هرچند سعی میکند لحنی روایی داشته باشد اما نمیتواند شیفتهگی خود را پنهان کند. سبکِ روایی او پرهیجان است اما انگار میداند این کتاب قرار نیست یک اثر عاشقانه باشد. این کتاب را برای مخاطبانی مینویسد که افسانهی زندهگی و چگونهگی نوشتن آثار و خُلقیات نویسندهی روس برایشان مهم بوده و هست.
مردِ او، پدری شگفت، شوهری کمی حسود، نویسندهای پرکار و ناراضی و البته بیمار است. بیماری ابدی. تبعیدیای که انگار هیچوقت از سیبری بازنگشته. آنا نشان میدهد که تأثیر مسیح و سیبری با داستایفسکی چه میکند و او را چهگونه در مرز شک و ایمان نگه میدارد. آنا از روشِ «روزنامهی خاطرات» استفاده میکند. شیوهای که بهخاطر شناختاش از ادبیات برای او ساده است. یعنی ذکر مدام وقایع با کوچکترین جزییات. شیوهای که در قرن نوزده بسیار مرسوم بود و اینجا آنا این شکلِ روایی را برای روایت «شوهرش» استفاده میکند.
کتاب مملو از جزییاتیست که مخاطب را غافلگیر میکنند. شاید مهمترین درونمایهی اصلی آن «تابآوردن» داستایفسکی باشد. او از هر سو محاصره شده و آنا بهعنوانِ تنها احتمال نجات وارد زندهگی او میشود. کلِ خانواده از نویسنده پول میخواهند، بیماریاش مدام بدتر میشود، تعهداتاش عقب افتاده، مرگِ برادر محبوباش میخاییل شوکهاش کرده و ناپسریاش کابوس زندهگی و اموال اندک اوست. در این شرایط چپگرایان و آنارشیستهایی که از «جنایت و مکافات» بهخشم آمدهاند نیز او را تحتفشار قرار دادهاند. این وضعیت عملاً چند سال دیگر تشدید میشود و شاید بتوان گفت در ده سال آخر زندهگی داستایفسکی، آنا موفق میشود نظمی به او ببخشد. در واقع تنها رمانی که داستایفسکی بدونِ هیچ قرض، هراس و اضطراری مینویسد و قرار است دو جلد باشد «برادرانِ کارامازوف» است. بعد انتشار بخش اول، داستایفسکی که تازه به آرامشی نسبی رسیده از دنیا میرود.
آنا سالها برای نظم بخشیدن به چاپ آثارش میکوشد و در اواخر عمر این کتاب را مینویسد. او در جایی از کتاب دردمندانه مینویسد:«حتا در شب مرگ هم نتوانستم لحظهای با پیکر بیجانِ او خلوت کنم». (نقلبهمضمون). غولِ روس کنار همسرش در حالی که یخ بر دهاناش گذاشتهاند باز خون بالا میآورد و از تبعید ابدی رها میشود. آنا شجاعانه قصهی زندهگی این تبعیدی را مینویسد. او نشان میدهد داستایفسکی چهگونه زیست و چهگونه مُرد.
شوهرم داستایفسکی
نویسنده: آنا گریگوریونا داستایفسکایا
ترجمۀ: سبحان اسماعیلی سیگارودی
انتشارات: نشر ثالث
تعداد صفحه: ۷۴۶ صفحه
قیمت: ۸۵۰ هزار تومان