سلوک معرفتی آیتالله واعظزاده به روایت خود ایشان
غیبت یک شخصیت؛ حضور یک میراث
بازخوانی مصاحبهای از آیتالله محمد واعظزاده خراسانی درباره تجربه ایشان از سه حوزه علمیه نجف، قم و مشهد
«مجله حوزه» در سالهای 1369 و 1370 در 4 شماره متوالی (41 تا 46)، مصاحبه مفصلی با آیتالله محمد واعظزاده خراسانی انجام داد که بازخوانی فرازهایی از آن، بعد از 33 سال، خالی از لطف نیست. از خلال این گفتوگوها که آیتالله واعظزاده به شرح مفصل زندگینامه خود میپردازد، میتوان به فرهنگ حوزه در آن دوره و مقایسه شیوه علمی و مراودات حوزوی در سه حوزه علمیه نجف، قم و مشهد رسید. روایت دقیق ایشان از عالمان آن دوره و نوع تعامل و مواجههشان با وقایع سیاسی-اجتماعی، برای پژوهشگران فرهنگ و عالمان علوم اجتماعی و حتی تحلیلگران تاریخ حوزه علمیه، نکات درخور تأمل بسیاری دارد. ذکر خاطرات ایشان از آیتالله بروجردی و همکاری علمی با او، از فرازهای خواندنی این مصاحبه است.
تهیه و تنظیم: حمید حبیبی
پس از قیام خونین گوهرشاد دربار رضاخان و دولت با حوزه علمیه مشهد چه برخوردی داشتند؟
پس از آن جریان مدارس را تعطیل کردند و طلاب بهناچار راهی حوزه علمیه نجف و قم شدند. مدرسه میرزا جعفر که از مدارس بزرگ و مهم مشهد بود مرکز سنگتراشی برای سنگفرش صحنهای آستان قدس شده بود. البته قبل از بستن مدارس، دستگاه برای برچیدن حوزه علمیه مشهد برنامهریزی کرده بود. طلاب را مجبور میکردند که برای تعیین رتبه و حقوق ماهیانه طبق برنامه دولت امتحان بدهند.
در آن برههای که حضرتعالی در مشهد به تحصیل اشتغال داشتید وضع شهریه طلاب چگونه بود؟
در آن زمان شهریه درخوری به طلاب پرداخت نمیشد. مرحوم آیتالله نهاوندی که بسیار با وجاهت بود و طلاب و فضلا در نماز جماعت وی شرکت میکردند و مرجع وجوهات هم بود فقط مدت کمی با اصرار فضلا به هر یک از طلاب ماهیانه پنج تومان پرداخت میکرد که من فقط یکبار آن را دریافت کردم. طلاب بیشتر از درآمد موقوفات مدارس اداره میشدند. مدرسه سلیمان خان به هر یک از طلاب از درآمد موقوفه ماهیانه ۲۵ تومان شهریه میداد. مدرسه نواب از درآمد موقوفهای که داشت به هر یک از طلاب ماهیانه ۱۲ – ۱۰ تومان پرداخت میکرد. مدرسه میرزا جعفر از درآمد موقوفه سالیانه مبلغ مختصری به طلاب میداد موقوفات آن مدرسه سالها در دست آستان مقدسه بود و مرحوم آیتالله کفایی با زحمت فراوان هرسال مبلغی را وصول و بین طلاب تقسیم میکرد.
این وضع نابسامان، عدهای از ما طلاب را بر آن داشت تا نامهای به مرجع بزرگ حضرت آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی بنویسیم و از ایشان بخواهیم شهریهای برای طلاب حوزه مشهد مقرر بکنند. متن نامه را من نوشتم. مرحوم ابوی نقل میکردند: از قضا وقتی نامه شما به دست مرحوم سیدابوالحسن رسید من خدمت ایشان بودم. بالاخره ایشان موافقت کردند ولی نمایندگان اخذ وجوهات عمل نکردند و در این گیرودار، آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی درگذشت. پس از آنکه مرحوم بروجردی زعامت حوزههای علمیه را در دست گرفتند به طلاب مشهد به طور مستمر شهریهای میپرداختند. درعینحال وضع شهریه طلاب مشهد تا این اواخر رضایتبخش نبود. طلاب از راه تبلیغ زندگی را اداره میکردند. بهترین دوران شهریه مشهد دورانی بود که حضرت امام رحمةالله علیه شهریه دادند و اینک آیتالله خویی هم شهریه نسبتاً خوبی میدهند.
از کیفیت دروس حوزه علمیه مشهد و اساتید و روشهای آنان برایمان بگویید.
چند نفر از بزرگان بودند که سطوح را تدریس میکردند از جمله مرحوم حاج میرزا احمد مدرس یزدی بود. یکی دیگر از مدرسین مرحوم آیتالله حاج شیخ کاظم دامغانی بود که سالها رسائل شیخ انصاری را برای ما تدریس میکرد. از حوزه مشهد چند تن درس خارج میگفتند که یکی مرحوم آیتالله کفایی بود. در درس او بیشتر طلاب قدیمی و مسن شرکت میکردند. من خودم یک سال به درس اصول او رفتم. او از زبان شیرین و ذکاوت بسیار برخوردار بود، ولی حافظه نداشت و ناچار بود در درس خارج همواره کتاب باز کند. او رویهمرفته مطالب پدر خود آخوند خراسانی را خوب میدانست، اما از درسش استفاده زیاد نمیشد و جنبه تشریفات بر او غلبه داشت.
از مدرسین دروس عالی، آقایان آیتالله سبزواری و آیتالله حاج شیخ مرتضی آشتیانی بودند که گروه خاصی در درس آنان شرکت میکردند. یکی دیگر از مدرسین دروس عالی مرحوم آقا شیخ بزرگ شاهرودی بود. برخی از فضلا پس از اینکه ایشان به مشهد آمدند از آن مرحوم خواستند که درس خارج شروع کند آقای شاهرودی هم قبول کرد. آن مرحوم مبانی مرحوم نائینی را میگفتند.
از مدرسین دروس عالی مرحوم آیتالله سیدیونس اردبیلی بود. وی قبل از قضیه مسجد گوهرشاد به مشهد آمده بود و بعد هم دستگاه ایشان را تبعید کرد. ایشان بعداً به مشهد مراجعت کردند و در آغاز خارج رسائل را تدریس میکردند. مرجع تقلید شد و شهریهای هم میپرداخت. دستگاه با نیرنگ سعی میکرد ایشان را در برابر آیتالله بروجردی قرار بدهد از این روی او را تقویت میکرد.
من یک نوبت از مرحوم آیتالله بروجردی سؤال کردم: اعلم علمای مشهد کیست؟ ایشان او را با اشاره نام بردند و گفتند: ظاهراً او اعلم است. یکی دیگر از مدرسین فقه و اصول و معارف مرحوم آیتالله میرزا مهدی اصفهانی بود. او از شاگردان دوره اول درسی مرحوم نائینی بود. وی در جوانی به مشهد آمده بود و چون درسش حاوی مطالب نائینی بود مورد توجه فضلا قرار گرفت؛ از جمله مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینی، مطالب نائینی را از او فراگرفته بود و تدریس میکرد. مرحوم میرزا مهدی بعداً به معارف اهلبیت(ع) متخذ از روایات پرداخت و دیگر از آن مطالب اصولی انصراف پیدا کرد. در این خصوص دارای مکتب خاصی بود که باید در آن بحث شود.
یکی دیگر از چهرههای برجسته آن دوران که در حدود سال ۱۳۲۸ هنگام هجرت من به قم، به مشهد آمدند مرحوم آیتالله میلانی بود. او پس از فوت مرحوم اردبیلی با کمی قبل از آن به مشهد آمد. ایشان حوزه درسی مورد استفادهای داشتند. بیشتر فضلای مشهد شاگرد آن مرحوم هستند. وقتی که از قم برگشتم با آن مرحوم ارتباط نزدیک داشتم و در حوزه استفتایی ایشان شرکت کردم. آن بزرگوار در قضیه پانزده خرداد به طور فعال شرکت داشت و خدمت کرد. از انقلابیون حمایت میکرد. منتهی در اواخر عمر متأسفانه در بیت ایشان مسائلی پیش آمد که برای انقلابیون ناگوار بود. درهرحال به نظر من تأثیر وی در حوزه مشهد بسیار چشمگیر بود. او در عصر خود یکی از مراجع تقلید بزرگ شیعه به شمار میآمد. علامه طباطبایی او را پس از رحلت آیتالله بروجردی برای مرجعیت نام میبرد.
یکی دیگر از مدرسین دروس عالی مشهد مرحوم آیتالله حاج شیخ هاشم قزوینی بود. ایشان چه قبل از حادثه گوهرشاد و چه بعد از تجدید حوزه مشهد یکی از بهترین مدرسین سطوح عالی، کفایه رسائل مکاسب بود. شاید بیش از هزار طلبه در این مدت مدید از درس او استفاده کرده باشند. او مردی روشنفکر، با تقوی و بسیار خوشبیان بود؛ اما از مردم عادی منزوی بود. تنها طلاب حوزه او را میشناختند. من چند سال از درسهای سطح و خارج او استفاده بردهام. او درعینحال مرد انقلابی بود، اما زمانه به وی مجال عرضه وجود نداد.
اساتید خود را در مشهد نام ببرید.
در سطح، مرحوم حاج میرزا احمد مدرس و حاج شیخ کاظم دامغانی و حاج شیخ هاشم قزوینی و حاج شیخ حسین بجستانی. در فلسفه، مرحوم شیخ سیفالله ایسی و حاج شیخ مجتبی قزوینی. در دروس خارج عمدتاً مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینی و به طور پراکنده درسهای آیتالله اردبیلی، آیتالله کفایی و برخی دیگر. یک سال هم از درس معارف مرحوم میرزا مهدی اصفهانی و نیز یک دوره از درس معارف و هم از درس خارج اصول مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی استفاده کردهام.
از دوران تحصیل خود در حوزه علمیه قم و اساتیدی که از آنان بهره گرفتهاید صحبت بفرمایید.
مرحله چهارم زندگی تحصیلی من از سال ۱۳۲۸ که از مشهد راهی قم شدم آغاز میشود. در این حوزه در درس خارج فقه و اصول حضرت آیتالله بروجردی شرکت کردم. هنگام شرکت بنده در درس فقه آن بزرگوار موضوع مورد تدریس کتاب صلاة مسافر بود. بنده درس را با دقت مینوشتم. روزی مرحوم مطهری که با یکدیگر رفتوآمد داشتیم و از قدیم آشنا بودیم نوشته مرا دید خیلی خوشش آمد. گفت میبایست نوشته شما را به آقا نشان بدهم.
مرحوم مطهری در صدد این کار بود که روزی پس از درس آقا که پیاده به طرف منزل میرفت فرصت را غنیمت شمرد و بنده را به ایشان معرفی کرد و نوشته مرا هم به آقا نشان داد. آقا فرمود: خیلی خوب. (البته قبلاً در سفر مشهد مرا چندبار دیده بود و فوراً تشخیص داد) روز بعد، قبل از درس روی منبر فرمود: بلی آقازاده واعظ خراسانی به قم آمدهاند و بحث را خیلی خوب نوشتهاند که قابلتقدیر است.
این امر باعث شد که آقا مرا بشناسد و شهریهای که برای دیگر طلاب مقرر بود برای بنده هم مقرر شود. در بحث اصول ایشان که بعدازظهرها داشتند بنده شرکت میکردم. به یاد دارم بحث حجیت ظواهر بود که مطلبی به ذهنم رسید، نوشتم و بعد از درس به ایشان دادم. فردای آن روز، آن مرحوم بدون ذکر نام اشکال مرا مطرح کرد و فرمود: این نوشته خیلی دقیق است. این مسائل سبب شد که رابطه بنده با آن بزرگوار بیشتر شود. در همین هنگام بود که مرحوم پدرم به قم تشریف آورد و به اتفاق خدمت آیتالله بروجردی رسیدیم. مرحوم بروجردی خیلی به مرحوم پدرم عنایت داشتند.
استاد دیگر بنده در قم مرحوم آیتالله سیدمحمد حجت بود. ایشان ابتدا پایان کتاب الصلاة را تدریس میفرمود. پس از اتمام صلاة برخی از شاگردان عرض کردند، کتاب قضا تدریس کنید. برخی دیگر از شاگردان گفتند، کتاب مکاسب را تدریس کنید. ایشان فرمود: من برای هر دو آمادهام.
بالاخره خارج مکاسب را شروع کرد. بنده در این بحث شرکت میکردم. از کسانی که در این درس شرکت میکرد آقای سیدعلی سیستانی بود که الان در نجف و جزو بزرگان آن حوزه است و من با او در یکزمان از مشهد به قم آمدیم و درس مرحوم حجت را با هم مباحثه میکردیم. درس مرحوم حجت خلوتتر از درس مرحوم بروجردی بود. درس مرحوم بروجردی تقریباً ۵۰۰ یا ۶۰۰ نفر شرکت میکردند و درس مرحوم حجت تقریباً ۲۵۰ یا ۳۰۰ نفر. درس مرحوم حجت خیلی مرتب و منظم بود. ایشان جزوهها و نوشتههای شاگردان را نگاه میکرد. حدود یک سال هم در درس مرحوم آیتالله صدر شرکت کردم. موضوع بحث ایشان خیارات مکاسب بود.
از جمله درسهایی که توفیق یافتم شرکت کنم دوره اول درس اصول مرحوم امام خمینی(ره) بود. در این درس که موضوع آن، در آن هنگام استصحاب بود و تا پایان اجتهاد و تقلید ادامه داشت آقایان مطهری، منتظری، خوانساری، امینی، خندق آبادی و… شرکت میکردند. این درس خیلی پربار بود و پیشرفت خوبی داشت. سؤال و جواب فراوان میشد. مسائل پخته مطرح میشد. یکی از مستشکلین درس همواره جناب آقای منتظری بود. پس از اتمام درس امام بهاتفاق شاگردان که هفت هشت نفر بیشتر نبودند در درس مرحوم بروجردی شرکت میکردند. امام مقید بود که در درس مرحوم بروجردی شرکت کند و آن را بنویسد. مرحوم مطهری از امام رحمةالله علیه نقل میکردند که فرموده بود: مرحوم بروجردی سیسال به قم دیر آمدند وگرنه وضع حوزه بهتر بود.
در همین ایام بود که شنیدیم آقای علامهطباطبایی «شفای بوعلی» تدریس میکند و خیلی هم سریع پیش میرود. در درس آن بزرگوار شرکت کردم. درس خصوصی بود و در مسجد سلماسی قم با حضور آقایان مطهری، منتظری، بهشتی، جزایری، عالمی، اصفهانی و چند تن دیگر برگزار میشد و تا اواسط الهیات و امور عامه شفا ادامه یافت.
مشغول درس و بحث بودم که خبردار شدم آیتالله گلپایگانی در منزل درس خصوصی میگویند. موضوع درس خارج حج بر اساس عروة الوثقی بود. روز اول که شرکت کردم ایشان تنها نشسته بود. مرا نمیشناخت. من خودم را معرفی کردم. معلوم شد والد مرا خوب میشناسد و داستانی هم مبنی بر اخلاص آن مرحوم نقل کرد. به من فرمود: غرض این است که دور هم جمع بشویم و بحث کنیم و مسأله دیگری در کار نیست. گویا منظور ایشان این بود که نباید هدف مادی در کار باشد. بالاخره بنده تا وقتی که در قم بودم (حدود هشت – نه سال) در درس ایشان شرکت کردم و چند کتاب فقهی را در محضر ایشان فراگرفتم. ایشان در عین دقت سریع پیش میرفت. در همین زمان بود که حاشیه عروة را مینوشت. از آقایان شرکتکننده که بهخاطر دارم آقا جلال گلپایگانی، مرحوم شیخ عبدالرحیم شیرازی، آقا سید محمدباقر ابطحی، آقای شیخ محسن حرم پناهی، آقای شیخ عبدالحمید شربیانی و… بودند. حدود بیست نفر در این درس شرکت میکردند.
آیتالله گلپایگانی بحث را دقیق و عمیق ارائه میدادند و هیچ مسألهای را بدون کنجکاوی لازم رها نمیکرد. در کنار درسهایی که بیان شد یکسری کارهای فرهنگی هم داشتم از جمله جلسه فلسفه و کلامی بود که به نحوی دورهای تشکیل میشد و بنده در آن شرکت میکردم. ارکان این جلسه عبارت بودند از: آقایان سیدعبدالکریم اردبیلی، سیدمهدی روحانی، آقای آذری قمی، آقای ناصر مکارم شیرازی و...
در این جلسه مباحث فلسفی مطرح میشد. گهگاهی برخی مباحث را از روی شفا میخواندند. درباره فلسفه مارکسیسم بحث و گفتوگو میشد. در این جلسه آقای مکارم هم میخواند و هم مینوشت. کتاب فیلسوفنماهای ایشان نتیجه همین جلسات است. این کتاب در آن زمان کتاب سال شد. از دیگر جلساتی که در کنار درس و بحث در آن شرکت میکردم جلسه مباحث فلسفی علامه طباطبایی بود. ارکان این جلسه عبارت بودند از: آقایان مطهری، منتظری، محلاتی، جزایری، قدوسی و… که مجموعاً ۱۰ تا ۱۵ نفر بودند. شبهای پنجشنبه در خانههای اعضا به نوبت تشکیل میشد. مقاله به خط علامه روی کاغذ پیاده و تکثیر میشد. سپس علامه آن نوشته را برای جمع میخواندند و اگر مطلبی به ذهنشان میرسید مطرح میکردند. نتیجه این مباحث کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» شد که مرحوم مطهری این کتاب را با پاورقیهای سودمند و محققانه خود چاپ و عرضه کرد. از مرحوم علامه طباطبایی پیش از انتشار این کتاب با حواشی مرحوم مطهری شنیدم که فرمود: آقای مطهری حقیقتاً در نوشتن این حواشی خودکشی کرده و رنج و مشقت فراوان را بر خود هموار نموده است.
از این مراحل که بگذریم کار اساسی که در قم شروع کردم شرکت در گروهی بود که به امر مرحوم آیتالله بروجردی برای رفع نواقص وسائلالشیعه تشکیل شد. قضیه از این قرار است که بارها مرحوم بروجردی در درس خارج از کاستیهای وسائل صحبت کردند تا اینکه بحث ایشان رسید به صلاة الرجل بحذاء المرئه. در این جلسه گفت: وسائل نواقص مکررات و تقطیعاتی دارد. ما به فکر افتادهایم که احادیث هر موضوعی را دقیقاً جمعآوری کنیم. آقایانی که مایل هستند همین باب را جمعآوری کنند و نزد بنده بیاورند. بنده با جدیت دنبال کار را گرفتم و در روز موعود نوشتهام را نزد ایشان بردم. همراه آن رسالهای نوشته بودم و نواقص کتابهای مذهبی و درسی از جمله کتاب خلاف شیخ طوسی را که برای اولینبار توسط ایشان چاپ شده بود مفصلاً یادآور شده بودم. در این روز، حدود ۷۰ – ۶۰ نفر از آقایان فضلا که چندنفری هم خراسانی بودند از پیر و جوان نوشتههایشان را آورده بودند. جوانترهای این گروه آقایان منتظری، میرزا حسین نوری، ابطحی، حرم پناهی، ستوده، ثابتی، همدانی، جلالی، گلپایگانی، بهشتی، بروجردی، موسوی، کرمانی و بنده و… بودند. برخی از آنان تا پایان کار ادامه دادند و برخی آن را رها کردند.
آیتالله بروجردی پس از ملاحظه نتیجه کار فرمود: معلوم میشود برخی از آقایان کارشان زیاد است و سنشان مقتضی این کار نیست و برخی از آقایان سن و وقتشان مقتضی این کار است. از جمله نام بنده را بردند و به رساله یاد شده من هم اشاره کردند. بالاخره در همان جلسه نام افرادی را که مناسب این کار بودند اعلام و روزی را برای شروع کار تعیین کردند. در روز معین خدمتشان رسیدیم. ایشان برنامه کار را بیان فرمودند و سپس افزودند: وسائلالشیعه دارای نواقصی است از جمله تکرار مطالب و اسناد تقطیع احادیث، تأخیر و تقدیم، طولانیبودن عناوین و...
ازاینروی برای اینکه احادیث و اسناد تکرار نشوند میبایست روش کتاب وافی مرحوم فیض کاشانی را در پیش بگیریم. تقدیم و تأخیرها را اصلاح کنیم. عناوین را خلاصه و فشرده بیاوریم و... بعد کتابی را تقسیم کردند و هر کس عهدهدار کتابی شد. من در موقع تقسیم کتاب نبودم، تابستان بود. به مشهد مسافرت کرده بودم؛ لذا با نامه به من اطلاع دادند که شما مسئول جمعآوری احادیث کتاب نکاح و طلاق هستید! بنده این مسأله را به فال نیک گرفتم؛ زیرا هنوز ازدواج نکرده بودم و در نامه خود به این امر اشاره کردم که آیتالله آن را برای رفقای حاضر در منزل ایشان خوانده بودند. گویا سال دوم کار این گروه روی احادیث بود که مرحوم بروجردی فرمود: از آنجا که روایات اهلسنت در باب احکام زیاد نیست اگر ما در ذیل هر باب روایات آنان را بیاوریم مناسب خواهد بود. ضمناً روشن خواهد شد که اهل سنت چقدر روایت دارند و ما چقدر. البته نظر آن مرحوم شاید جنبه تألیف و تقریب بینالمسلمین بود.
آیا غیر از این فعالیتهای فرهنگی که برشمردید در قم فعالیت دیگری هم داشتید.
بله. از جمله رسالهای نوشتم در بیست صفحه و در آن از برخی از کتابهایی که چاپ شده بود و یا کتابهایی که قابل چاپ بود ولی چاپ نشده بود انتقاد کردم. از جمله تکیه کردم روی کتاب خلاف که به همت آیتالله بروجردی چاپ شده بود. در آن مقاله نوشتم کتاب به این مهمی که بعد از هزار سال چاپ شده و در دسترس محققین قرار گرفته است معلوم نیست از روی چه نسخهای چاپ شده است و در مقدمه توضیح داده نشده که شیوه کار چگونه است. این مطالب را با عباراتی محکم و علمی به زبان فارسی به رشته تحریر درآوردم و روش محققان عصر از جمله مرحوم محمد قزوینی را در تصحیح کتابهای قدیمی یادآور شدم و خدمت مرحوم بروجردی تقدیم کردم. ایشان در جلسهای که گروه تحقیق و جمعآوری احادیث شرکت کرده بودند چند سطری از نوشته بنده را خواندند. بعد فرمودند آقای واعظزاده از کار ما انتقاد کردهاند. بله من از زمانی که در بروجرد بودم علاقه داشتم کتاب خلاف چاپ شود. چاپ شد. به آقای واعظزاده حق میدهم. خوب بود در مقدمه مینوشتیم که این کتاب از روی چه نسخهای چاپ شده است تا کتاب مستند باشد.
مرحوم آیتالله بروجردی در راه تقریب بین مذاهب تلاش بسیار کردند. از حضرتعالی خواهش میکنیم که درباره نظریات ایشان و اقداماتی که انجام دادهاند صحبت بفرمایید.
یکی از ویژگیهای ایشان در میان معاصرین عنایت و اهتمام خاص آن بزرگوار به تألیف و تقریب بین مسلمانان بود. ایشان معتقد بودند که این کار از وظایف علمای شیعه است. در دوران حیات پربرکت خود آنی از این وظیفه بهعنوان یک عالم بزرگ شیعی غفلت نکرد. در اینجا نمونههایی از منش و شیوه ایشان را نقل میکنم: یکی از عوامل تقریب روش فقهی ایشان بود. ایشان معتقد بود در فقه و استنباطات فقهی باید آرا و نظرات اهلسنت را بدانیم و آنچه را به دست میآوریم از منابع شیعی با نظرات و آرای آنان مقایسه کنیم.
بر این عقیده بودند که اهلسنت فقهی دارند که از کتاب و سنت مروی به طرق خودشان اخذ شده است و بر اساس یکسری از روایات و آیات تنظیم کردهاند؛ لذا باید با دقت به نظرات آنان توجه شود و مقایسه صورت بگیرد و ادله ایشان نقل و اگر لازم باشد نقد شود. با این پندار و طرز تفکر (که علمای عوامزده روی آن پا میفشارند) که علمای اهلسنت دور هم جمع شدهاند و یکسری احکام جعل کردهاند و ربطی به کتاب و سنت ندارد، مخالفت میکرد.
به نظر حضرتعالی مرحوم بروجردی خود به این نتیجه رسیده بودند یا اینکه اندیشه فرد یا افرادی در ایشان اثر گذاشته است.
من در تحلیلهای خودم به این نتیجه رسیدهام که این طرز تفکر را ایشان از حوزه اصفهان گرفته است. در آن حوزه ایشان استادی داشته است به نام مرحوم سید محمدباقر درچهای که اینگونه میاندیشیده است. (البته مطالعات چهل سال ایشان در بروجرد و اطلاع وسیع از حدیث و رجال و فقه اهلسنت حتماً در این اندیشه مؤثر بوده است). ریشه این تفکر از زمان صفویه است. با آنهمه تندرویهایی که دولت صفوی و علمای آن دوره از جمله مرحوم مجلسی داشتهاند برخی از علما از جمله مرحوم میرلوحی فیلسوف معروف دوره صفویه با این طرز تفکر مجلسی و در امثال ایشان مخالفت میکردهاند. این تفکر یعنی اندیشه اتحاد و توجه به فقه اهلسنت تا همین اواخر در حوزه اصفهان ادامه داشت. مرحوم حاجآقا رحیم ارباب بر این باور بود. من جستهگریخته مطالبی را از قول او شنیدهام. من احتمال میدهم که مرحوم آیتالله بروجردی تحتتأثیر تفکر این طیف از علما بوده وگرنه حوزه نجف جای این طرز تفکر نبوده است.
گویا مرحوم شریعت اصفهانی که تحصیلکرده حوزه اصفهان بود طرز تفکرشان همین بوده است. گویا آیتالله بروجردی از درس او استفاده کرده و اجازه اجتهاد از وی اخذ کرده است که در آغاز کتاب رجال ایشان منتشر خواهد شد.
برمیگردیم به اصل بحث که صحبت درباره اقدامات مرحوم بروجردی در راه تقریب بین مسلمانان بود. حضرتعالی به روش فقهی ایشان بهعنوان عاملی مهم در راه تقریب اشاره کردید. لطفاً دیگر عوامل را بیان فرمایید.
ایشان با دارالتقریب همکاری داشت و در این حرکت بزرگ سهیم بود. روزی در ضمن درس گفت: امر تقریب در حال پیشرفت است و خدا را شکر که ما هم در آن سهمی داشتیم. ایشان به دارالتقریب امیدوار بود، به آن کمک میکرد و با اعضای آن مراوده داشت.
وقتی مشغول تحقیق و جمعآوری احادیث جامع احادیثالشیعه بودم بارها آقا شیخ محمدتقی قمی را در بیرونی منزل آیتالله بروجردی میدیدم که منتظر ملاقات با آقای بروجردی بود. در همین جلسات و بعداً با تماسهای مکرر با وی اطلاعات زیادی راجع به دارالتقریب کسب کردم. نقل میکردند: آیتالله بروجردی در آخرین لحظات حیات چشمانش را گشود و فرمود: آقا شیخ محمدتقی به مصر رفت یا خیر؟ این سؤال را آن مرحوم به این خاطر کرده بود که در آن زمان رابطه بین مصر و ایران خوب نبوده، از این روی شیخ محمدتقی به مصر نمیرفته است؛ ولی مرحوم بروجردی تأکید میکرده که برود و کارش را ادامه دهد.
شناساندن فقه شیعه به اهلسنت از دیگر کارهای آیتالله بروجردی بود. ایشان به این نتیجه رسیده بود که ما در زمینه فقه مأخذ قوی داریم و باید آنها را به اهلسنت بشناسانیم. فقه ما اصلی دارد و مأخذی از پیامبراکرم(ص) و آن حدیث ثقلین است:« انی تارک فیکم الثقلین ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابداً، کتاب الله و عترتی و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض»؛ من دو شیءگرانبها در میان شما میگذارم که تا وقتی به آن دو تمسک جویید هیچگاه پس از من گمراه نمیشوید و آن دو، کتاب خدا و خاندان من هستند که تا روز رستاخیز از یکدیگر جدا نشوند و در حوض کوثر بر من وارد شوند.
بالاخره مرحوم بروجردی علاقه داشت فقهی را پیریزی کند که روایات شیعه و سنی و فتاوی و استدلالهای هر دو گروه در آن باشد تا برای همگان روشن شود که این نظریات و روایات چقدر با هم مرتبطاند.
در همین ارتباط نقل میکردند که مرحوم بروجردی کتاب مبسوط شیخ طوسی را بهعنوان هدیه برای شیخ عبدالمجید سلیم، رئیس وقت الازهر فرستاده بود. این کتاب در او چنان اثر گذاشته بود که در اواخر عمرش گفته بود: چه آن موقع که مفتی سرزمین مصر بودم و چه بعد که عضو لجنه افتاء الازهر بودم هرگاه میخواستم به کمیسیون فتوا بروم برای نظر دادن در مسألهای حتماً قبل از رفتن کتاب مبسوط را مطالعه میکردم.
تجلیل و تقدیر از عالمان منصف و روشن اهلسنت از دیگر کارهای تقریبی آیتالله بروجردی بود. از نامههایی که بین آیتالله بروجردی و شیخ عبدالمجید سلیم و شیخ محمود شلتوت ردوبدل شده فهمیده میشود که مرحوم بروجردی از تلاش آنان در راه اتحاد و همبستگی بین مسلمانان تقدیر و تجلیل میکرده است. در یک جلسه خصوصی حدیث فرمود: مرحوم شیخ عبدالمجید سلیم وقتی متذکر فاجعه کربلا میشد، میگفت: این فاجعه لکه ننگی در تاریخ اسلام است و بسیار متأثر میشد. همچنین روزی در ضمن درس به مناسبت از شرح نهجالبلاغه و مقدمه عبده سخن به میان آورده و این بخش از مقدمه را خوانده به این مضمون: هنگام خواندن نهجالبلاغه گاهی به نظرم میرسید، یک مرد عابد و زاهد و شب زندهدار به موعظه مردم پرداخته است و گاهی به نظرم میرسید، فرماندهی شجاع و غیور در میدان جنگ و کارزار سربازان خود را علیه دشمن بسیج میکند.
این تعابیر عبده در مقدمه، ایشان را به اعجاب واداشته و برایشان جالب بود. همین که یک مرجع بزرگ با آن همه احتیاط این مقدمه را در ضمن درس برای انبوه شاگردان فاضل نقل میکند دلیل بر اهمیت دادن ایشان به قضیه است و میخواهد وانمود کند باید از آنان که در راه اتحاد و اتفاق مسلمانان تلاش میکنند، تقدیر شود.
آیا نباید از عبده که بدون ذرهای تشکیک در اصل کتاب نهجالبلاغه و حتی در خطبه شقشقیه، نهجالبلاغه را با آن زیبایی و کمال دقت شرح کرده است و در آن خطبه ذیل لقد تقمصها فلان مینویسد، «هو ابوبکر» تقدیر و تجلیل به عمل بیاید؟ این حرکت آیتالله بروجردی به متعصبین و آنان که هنوز در فکر چاپ و نشر برخی از کتابهای اختلافبرانگیز هستند و این کار را هم به پندار خود مقدس میانگارند، آموخت که باید چگونه مشی کنند.
در برههای که حضرتعالی در حوزه علمیه قم مشغول به تحصیل بودید، آیا بزرگان و فضلای حوزه در جهت نظم و ساماندادن به اوضاع حوزه برنامهای داشتند؟
برخی از طلاب و فضلای روشنفکر در این اندیشه بودند که به اوضاع حوزه رسیدگی کنند و نظمی به آن دهند. در آغاز برنامه این گروه بود که مدرسه فیضیه زیر نظر هیأتی اداره شود و تشکیلات آیتالله بروجردی در امور مدرسه دخالت نکند. برخی از افراد این گروه روشنفکر و دلسوز عبارت بودند از حضرت امام رضوانالله تعالی علیه، مرحوم آیتالله مرتضی حائری، مرحوم داماد و… بالاخره برای این حرکت اساسی مرحوم آیتالله بروجردی را آماده کرده بودند و ایشان هم نوشتهای به آقایان داده بود. ولی بعد گویا پشیمان میشود و آن نامه را هم از آقایان میگیرد! این امر سبب شد که آقایان حالت قهری پیدا کنند و در بین طلاب و فضلای روشنفکر و طلب اصلاح حوزه از مرحوم بروجردی نارضایتی به وجود آید؛ ولی عظمت مرحوم آیتالله بروجردی اینگونه مسائل را سریع حل میکرد و همه آقایان نامبرده تا آخرین لحظات حیات، مقام و عظمت او را حفظ کردند.
موضع علما بویژه آیتالله بروجردی در قضیه نهضت ملی نفت چگونه بود؟
همانطور که میدانید، آیتالله کاشانی از پیشگامان این حرکت بود. در حوزه علمیه قم مرحوم آیتالله خوانساری آشکارا از نهضت ملی نفت طرفداری میکرد و در انتخاباتی که منجر به ورود آیتالله کاشانی و دکتر مصدق به مجلس شورای ملی شد. نقش عمدهای داشت و طی فتوای صریح مردم را به شرکت در انتخابات وادار کرد. بالاخره این حرکت به پیروزی رسید و کار دست دکتر مصدق افتاد. دکتر مصدق و آیتالله کاشانی مدتها با هم همکاری میکردند.
آیتالله بروجردی هم روحاً با نهضت ملی نفت موافق بود. جریانی از قم پیش آمد که به ناچار علناً از نهضت پشتیبانی کند. جریان از این قرار بود، دو نفر از روحانیون که یکی از آنان سید علیاکبر برقعی بود در کنفرانس صلح وین شرکت کرده بودند. در موقع بازگشت وی به قم عدهای از تودهایها به استقبال ایشان شتافتند و انبوه طلاب و مقدسین هم تظاهرات مخالفی به راه انداختند و چیزی نمانده بود که بین طرفین درگیری رخ دهد. نیروی نظامی دخالت کردند و بهزور متوسل شدند که من در بین جمعیت حاضر و ناظر بودم و بعداً معروف شد که در تیراندازیهای پلیس برخی از طلاب کشته شدهاند. این جریان اوج گرفت و عدهای از علمای دربار به قم آمدند و به آیتالله بروجردی تأکید داشتند که شما دولت مصدق را بهخاطر این بیاحترامی به شما و حوزه علمیه قم محکوم کنید.
آیتالله بروجردی با کیاستی که داشت متوجه شده بود در این قضیه دست دربار برای تضعیف دولت مصدق در کار است از این روی به پیشنهاد علمای درباری توجه نکرد و دولت مصدق را مورد اعتماد قرار نداد و در جواب آقایان درباری گفت: من کاری ندارم، من خودم عده زیادی از وابستگان دربار و گویندگان دربار را دیدم که در اجتماعات عظیم آن روزها در قم که در صحن مطهر بر پا میشد علیه مصدق و آیتالله کاشانی سخنرانی میکردند. آیتالله بروجردی وقتی دید جوسازیها علیه دولت به اوج خود رسیده است و درباریان میخواهند از این قضیه سوءاستفاده کنند در ضمن درس سخنانی به این مضمون گفت: رئیس دولت با اینکه گرفتاریهای زیادی داشت شخصاً با من تلفنی تماس گرفت. ایشان تمام تقاضاهای مرا انجام داده است. من از ایشان هیچ شکایتی ندارم. رئیس دولت برای مملکت خدمت میکند. طلاب پی درسشان باشند و قضیه را دنبال نکنند.
ایشان با این حمایتی که از دکتر مصدق به عمل آورد آشوب را فرونشاند و نگذاشت از حوزه علمیه و وجود ایشان در راه عزل دکتر مصدق بهرهبرداری شود. این خدمت بزرگی بود که آیتالله بروجردی به نهضت ملی نفت کرد. در هر حال روح و نبض حوزه علمیه قم از نهضت ملی نفت حمایت میکرد بخصوص تا وقتی که بین دکتر مصدق و آیتالله کاشانی اتحاد و اتفاق بود. پس از اختلاف در حوزه علمیه قم هم بر سر این قضیه اختلاف پدید آمد: برخی طرفدار دکتر مصدق بودند و برخی طرفدار آیتالله کاشانی.
در همان ایام بازار سخنرانیها علیه این و آن گرم شد. در مدرسه فیضیه بودم که از بلندگو میشنیدم سخنرانی به طرفداری از دکتر مصدق شدیداً به آیتالله کاشانی توهین میکرد.
طرفداری و گهگاهی تأیید آیتالله بروجردی از نهضت ملی نفت و دکتر مصدق به احتمال زیاد مورد علاقه دستگاه و افراد بیت ایشان نبود. آیتالله بروجردی بهخاطر آن روح انقلابی که داشت از نهضت ملی نفت و دولت مصدق حمایت میکرد که این موجب نارضایتی دربار و شخص شاه شده بود و بعدها به نحوی انتقام گرفتند.
تاکنون چهار مرحله از زندگی پربار و پرخاطره خود را برای ما بیان کردهاید، خواهشمندیم از مرحله پنجم زندگی خود برای ما بگویید.
مرحله پنجم زندگی من مربوط میشود به بازگشت از قم به مشهد. چگونگی بازگشت از این قرار بود: در سال ۱۳۳۹ طی نامهای از من دعوت شد که در دانشگاه مشهد به تدریس بپردازم. با مرحوم شهید بزرگوار دکتر بهشتی که آن زمان مدیریت دبیرستان دین و دانش قم را به عهده داشت بهخاطر سابقه آشنایی که با آن مرحوم داشتم مشورت کردم. ایشان تشویق کردند که این مسئولیت را بپذیرم.
تابستان همان سال به مشهد آمدم و از اول مهرماه در دانشکده معقول و منقول (این دانشکده بعداً به دانشکده الهیات و معارف اسلامی تغییر نام داد) مشغول به تدریس شدم. زمینه تدریس من تفسیر قرآن، فقه، فقه الحدیث، تاریخ تفسیر، تاریخ حدیث، تاریخ علوم عقلی در اسلام و گاهی کلام و فلسفه و… بود. در حدود سال ۴۲ یا ۴۳ بود که طی مصوبهای عدهای که در دانشگاههای ایران سابقه علوم حوزوی داشتند و دارای مدرک دانشگاهی نبودند دانشیار شناخته شدند که من هم جزو این گروه بودم. مراحل دانشیاری و استادی را گذراندم و از آن تاریخ ۳۰ سال با همین سمت مشغول فعالیت
شدم.