میدانگزین بود نه پشت میزنشین
دکتر محمد جمشیدی، عضو هیئت علمی دانشکدهٔ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران بوده است که در دولت سیزدهم به معاون امور سیاسی دفتر رئیسجمهور منصوب گردید. او تحصیلات خود را در سال 1384، مقطع کارشناسی ارشد پیوسته در رشته معارف اسلامی و علوم سیاسی در دانشگاه امام صادق(ع) و مقطع دکتری را نیز در سال 1390 در رشته روابط بینالملل در دانشگاه تهران به پایان رسانید. از سوابق اجرایی دکتر جمشیدی در این سالها میتوان به عضو هیئت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، مدیریت گروه سیاست خارجی، معاون مطالعات سیاسی مرکز پژوهشهای مجلس اشاره کرد.
گفتوگو با معاون امور سیاسی دفتر رئیسجمهور
مواجهه شما با خبر شهادت آیتالله رئیسی چگونه بود و این خبر را در چه پازلی میبینید و چه پیشبینیای از آینده دارید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. سید محرومان، سید مغتنم، رئیسجمهور عزیز از دست رفتند. جامعه چند ساعت طولانی در خوف و رجا بود و مردم دست به دعا برداشتند و صحنههایی خلق شدند که جز در نظام مبتنی بر مردمسالاری دینی دیده نمیشود و نظیر و شبیه ندارد. مناسباتی که بین مردم و حکومت در این الگوی حکومتی وجود دارد، واقعاً در عالم سیاست که به خدعه و نیرنگ و فریب شهره شده است و تربیت این نوع کارگزارانی که وفاداری و تعهد و خلوص و مردمی آنهاست که باعث شده است در دل مردم جایگیر شوند.
به نظر من الان جامعه سه حس همزمان دارد. یکی اینکه جامعه در حیرت به سر میبرد و باور نمیکند که رئیسجمهورش را از دست داده است. رئیسجمهوری که اینقدر به مردم نزدیک و در کنار آنها بود و متأسفانه حتی دور اول ایشان هم به پایان نرسید. بعضی از غمها بهقدری دفعی و ضربتی است که شاید زمان زیادی بخواهد که فرد باور کند و آنها را بپذیرد. من با هر کسی که صحبت میکردم همچنان این حس انکار و باور نکردن مسئله و کنار نیامدن با آن در آنها وجود داشت.
دوم حس حزن است. این هم به نظرم عجیب است، چون نسبت به شخصیتهای سیاسی، مخصوصاً در نظامهای لیبرال دموکراتیک، مردم احساسات پاک عمیق آنچنانی ندارند. به فردی رأی میدهند و او یا تا پایان دوره هست یا از دست میرود. کشش عاطفی ایمانی انسانی در آن نوع ساختارهای لیبرال دموکراتیک وجود ندارد، اما در اینجا دیدیم که در این ده دوازده ساعت مردم به اماکن مقدس رفتند، دعا کردند و اشک ریختند. گویا در انتظار پنجرهای بودند که به روی یک عزیزشان گشوده شود. این نوع نسبت و تعلق خاطر واقعاً نظیر و شبیه ندارد و به نظرم فقط در ذیل گفتمان انقلاب اسلامی متولد میشود.
و دیگر؟
به نظرم حس سوم امید است. یعنی مردم عزیزی را از دست دادهاند، اما اینطور نیست که فکر کنند قطار انقلاب متوقف شده است یا دچار اختلال ساختاری شدهایم، امیدها درهم شکستهاند و باید زانو بزنیم. اصلاً این حس وجود ندارد و این هم به دلیل تجربه تاریخی ماست. دهه 60 دهه بسیار پرحادثهای بود. یعنی حوادثی که در چند دهه ممکن است اتفاق بیفتند، در یک دهه متراکم شدند. به تعبیر مقام معظم رهبری، امام(ره) با کاری که در دهه 60 کرد، انقلاب را از گردنههایی عبور داد که هر کدام برای ساقط شدن یک انقلاب اجتماعی کافی بود، ولی امام(ره) مقابل همه ایستاد. باز به تعبیر رهبر انقلاب در بیانیه گام دوم، راه آینده به دشواری گذشته نیست. ما حوادث بسیار تلختر، سختتر و حجیمتری را پشت سر گذاشتهایم.
جامعه به پشت سرش نگاه میکند و آنقدر حافظه تاریخی دارد که این فهم تاریخی و جمعی را داشته باشد که این حوادث هرقدر هم که حزنآلود و جانسوز باشند، امکان عبور از آنها و چشم گشودن به آینده وجود دارد.
یکی از کلیدواژههای شهید آیتالله رئیسی این بود که باید در ساختار مدیریت کشور تحول ایجاد شود. آیا به این سمت حرکت کردند شما یکی از دستاوردهای مهم ایشان را تحول میدانید؟
به نظرم میشود تحول را از آخرین سکانس زندگی ایشان فهمید. موقعیتها حرف میزنند و صامت نیستند. ایشان در حین خواندن یک گزارش اداری سکته کرد. سفری که یک شخصیت دست چندم هم میتوانست به جای ایشان برود، اما میدانگزین بود، نه پشت میزنشین. این یعنی تحول عملی. گاهی باید حقایق را با زبان گفت و گاهی زبان برش لازم را ندارد و باید در عمل نشان داد و ثابت کرد. به نظر من موقعیت پایانی و پرده آخر نمایش زندگی ایشان خیلی پرصدا و پرغوغا و پرحرف است. نشان میدهد مدیر تراز انقلابی یک شعار و ژست انتخاباتی و یک حرف تهی مایه نیست. از سهگانه حیرت و حزن و امید صحبت کردم. به نظرم امید به همین برمیگردد که در عمل ثابت شد وقتی میگوییم کسی انقلابی است، انقلابیگری فقط این نیست که بخواهیم روی بعضی از ارزشها تکیه کنیم. به نظرم به جای کلیدواژه باید گفت کلید عمل. عالم انقلابیگری که فقط عالم زبان نیست. عمل هم هست که در متن موقعیتی مینشیند و آن موقعیت با صدای بلند، ماهیت انقلابیگری را اعلام میکند.
اگر این پرده پایان صحنه و نهایی چنین زبان گویایی دارد، واقعاً باید از امید هم سخن گفت، چون انقلاب که دچار بنبست و انقطاع نمیشود. یعنی همچنان زایش مدیریتی و کارگزارانی دارد. حادثهای مثل 7 تیر هم اتفاق بیفتد و 70 و چند نفر هم یکجا از دست بروند، باز قطار انقلاب به راه خود ادامه میدهد، چون یک عالم جدید متولد شده که ذیل این عالم تاریخی، شاعر، نویسنده، تدوینگر، جهادی، کنشگر اجتماعی، فعال سیاسی و... میروید. میگویند عالم و آدم، ولی گویا ظاهراً آدمهایی عالمی را میآفرینند، بعد آن عالم خود به خود روی ریل بازتولید آن آدمها میافتد و همینطور پشت سر هم میآفرینند. آفرینش یک عالم است.
شهادت ایشان این روال را قطع نمیکند؟
نه، عرض کردم که لازم نیست با زبان بگوییم. تاریخ انقلاب خودش گویاست. شهادت بزرگانی چون ایشان در گذشته، مگر قطار انقلاب را متوقف کرد؟ نه. عالمی باید نگران باشد که دچار عدم زایش و توقف و قحطالرجال است. یکی از بزرگان به امام(ره) گفت: ما دچار قحطالرجال هستیم. امام(ره) فرمود: خیر. ما دچار عدم معرفت رجال هستیم. بزرگانی داریم، اما آنها را نمیشناسیم.
بنابراین موقعیتی که ایشان در آن لحظه جانش را از دست داد، خیلی حرف دارد؛ انقلابیگری را در صحنه عمل به نمایش میگذارد. ما بارها تبیین کردهایم، ولی به نظرم صدای این موقعیت از هر صدایی بلندتر و منطق آن از هر گفته ما پراثرتر است.
شخصیت آقای رئیسی شخصیت وحدتآفرین بود و طیفهای مختلف سیاسی دارند پیام تسلیت میدهند و ابراز همدردی میکنند. درباره این بعد هم توضیح بفرمایید.
من فکر میکنم رمز این همگرایی در خلوص ایشان است. در برخورد با مردم، قبل از این حادثه، میگویند آقای رئیسی سلامت نفس و صفای باطن دارد. اهل خلوص است. خود ایشان هم در بیانیه انتخاباتی گفتند که من نه میل دارم به عرصه انتخابات بروم، نه مصلحتم هست که خود را درگیر این اقتصاد آشفته بکنم. آرزوی من همان خدمت به امام رضا(ع) است. دروغ هم نمیگفت. کسی با تبلیغات محبوبیت به دست نمیآورد. اگر هم به دست بیاورد موسمی و موقتی است. عمیق و ماندگار نیست. اشک نمیآفریند. این حس باید در مردم ایجاد بشود. او توانسته بود. من ایشان را از نزدیک ندیده بودم، ولی این حس را داشتم که این آدم واقعاً سلامت نفس دارد و اهل خلوص است و دروغ نمیگوید و واقعاً صادقانه با مردم سخن میگوید. مگر میشود سخن صادقانه تأثیر خودش را روی مردم نگذارد.
اخلاقمداری ایشان هم قابل توجه بود. در مناظرات انتخاباتی هرچه به ایشان طعنه میزدند، ایشان پاسخی نمیداد. در مناظرات به نفر بغل دستش گفت شما خدا را در نظر گرفتید و این حرف را زدید؟ این نکته بسیار مهمی است.
بعد از مناظرات وقتی قدرت را به دست آورد تغییر کرد؟ آیا احساس کردید منش اشرافی دارد؟ از مردم فاصله گرفت؟ هر اندازه فرد کنش انقلابی داشته باشد و از ساختار بوروکراتیک فاصله بگیرد، عزیزتر میشود. ایشان و حاج قاسم سلیمانی اهل قدم بودند، نه چندان اهل قلم. مردم در بسیاری از اوقات قدم را بیشتر میپسندند. یعنی مکتب صورت تعیّن یافته پیدا کرده است. در حال حاضر ما با مجموعهای از کنشهای انقلابی فاصله یافته با آن ساختار دیوانسالارانه اشرافی دور از مردم مواجهیم که اینها اسطورههای متولد شده در عالم انقلاب اسلامی هستند.
تحلیل شما از خوشحالی دشمنان دیرینه ایران، بهویژه صهیونیستها از خبر شهادت ایشان چیست؟
به تعبیر رهبر انقلاب رئیسی عزیز ایدئولوژی مقاومت را که در دههای به قهقرا رفته بود، احیا کرد. کسانی اقتصاد را مشروطه کردند و گفتند یا باید جانب ایدئولوژی مقاومت را گرفت یا جانب معیشت را. در همین مدت کم ایشان نشان داد که اقتصاد شرطی شده به بیرون نیست، بلکه به اراده مدیران شرطی شده است. یعنی ایشان بین بازگشت به ارزشهای انقلابی از یک طرف و کار متراکم و جهادی از طرف دیگر که بعضیها میگفتند مانعهالجمع هستند، در عمل خودش جمع برقرار کرد و به همان اصالتها و ایدئولوژی اولیه انقلاب اسلامی برگشت که یکی از آنها همان ایدئولوژی مقاومت است و ایشان پرچمدار ایدئولوژی مقاومت شد. احساس نمیکرد که سخنان صریح انقلابیاش در عرصه بینالمللی موجب شود که به فلان عرصه تکانه و تلاطم وارد کند. برای تداومش در قدرت ایدئولوژیفروشی نمیکرد و این صهیونیستها را آزار میداد. بعضیها حیات سیاسیشان را به نرخ چیزهای دیگر گره میزنند و مصالح عالیه را فدای جذابیتهای کاذب موسمی میکنند. ایشان اهل معامله بود، اما اهل معامله با خدا، نه با جریانهای سیاسی. رفتار کسی که طمع قدرت ندارد، به گونه دیگری میشود. کسی که سودای تداوم قدرت ندارد. به نظرم فقدان ایشان صدمه و آسیب بزرگی بود، اما باز هم تأکید میکنم. امام(ره) با تمام عظمتی که دارند، در انتهای وصیتنامهشان یک جمله کلیدی دارند. میگویند: «و بدانید که با از دست رفتن خدمتگزاری کوچک خللی در سد آهنین ملت ایجاد نخواهد شد که خدمتگزاران بزرگ و بزرگتر در راهند.» یعنی این عالم تثبیت شده است و شما با حذف آدمها بیش از آنکه به اختلال به وجود آمدن در این عالم کمک کنید، بدنه اجتماعی را وفادارتر میکنید. موقعیتی که آقای رئیسی در آن جانشان را از دست دادند و این درگذشت شهادتگونه که اتفاق افتاد، کلی پیام داشت. اگر میخواستیم با جامعه همزبانی کنیم و بگوییم انقلابیگری در مدیریت یعنی چه، همین یک لحظه و یک پرده آخر، صد درس و صد حرف دارد.