حواسش به همه جزییات کار هم بود
محمدمهدی اسماعیلی در سال 1354 در کبودرآهنگ همدان متولد شده است. او از اعضای هیئت علمی دانشگاه تهران است. او همچنین عضو هیئت موسس موسسات فرهنگی همچون طلوع حق، پایش و افکارسنجی فرهنگی- اجتماعی و برخی مراکز رسانه ای بوده است. اسماعیلی در مرداد ماه سال 1400 به عنوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی توسط شهید آیت الله سیدابراهیم رئیسی به مجلس شورای اسلامی معرفی شد و توانست در شهریور ماه همان سال پس از جلب اعتماد نمایندگان مجلس به عنوان وزیر دولت سیزدهم فعالیتش را آغاز کند.
گفتوگو با وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت سیزدهم
جناب اسماعیلی، شما از سقوط بالگرد و شهادت آیتالله رییسی بیش از دیگران متأثر هستید. آیا این موضوع نشان دهنده صمیمیت و ارتباط نزدیک شما با شهید آیت الله رئیسی بوده است؟
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم. آقای رئیس جمهور یک شخصیت فراملی بود و همه با ما در این غم شریکند. من در ۱۰سال اخیر این توفیق را داشتم که مراوده و اشتراک کاری بالایی با آقای رئیس جمهور داشته باشم. ایشان تنها رئیس من نبود، بلکه بهنوعی استاد و بزرگتر من بود. من بیش از سه دهه است که پدرم را از دست دادهام و برادر بزرگم در جبهه به شهادت رسیدند. آقای رئیسجمهور جای همه اینها را برای من پر میکرد. کوهی بود که من به او تکیه داشتم. مثل همه افرادی که به ایشان نزدیک بودند و به ایشان علاقه داشتند، من هم در زمره این افراد هستم. امتیازی که فکر میکنم در این میان بود، مهر و محبت عمیقی بود که ایشان نسبت به من داشتند و حبّ خیلی بالائی که من افتخار داشتم که به ایشان داشته باشم.
از زمان آستان قدس با شهید آیت الله رئیسی همکار بودید؟
همکاری اداری ما از آستان قدس بود، اما از سالهای قبل محضر ایشان آشنا بودیم و به مناسبتهای مختلف مراوده داشتیم.
شما از دوران دانشجویی در تهران حضور داشتید و سپس با اتفاقاتی که افتاد، به نزدیکی و همکاری با شهید آیتالله رئیسی رسیدید. لطفاً درباره مسیر و اتفاقاتی که منجر به این نزدیکی و همکاری شبانهروزی از دوره آستان قدس رضوی شد، توضیح دهید.
من اصالتا اهل همدان، شهرستان کبودر آهنگ هستم ولی از ابتدای دوران دانشجوئی در تهران بودم و بعداً با اتفاقاتی که افتاد، کمکم به آیتالله رئیسی نزدیک شدم تا اینکه این نزدیکی به همکاری شبانهروزی از دوره آستان قدس رضوی انجامید. آن موقع از دستگاه قضائی خارج شده بودند و شخصیتی با مسئولیت عمومی و مردمی و فرهنگی بودند، طبیعتاً از این دوره همکاری اداری را با ایشان شروع کردیم.
با توجه به نزدیکی شما به شهید آیتالله رئیسی، آیا تا به حال پیش آمده که ایشان به شما تذکری بدهند و بگویند: «آقای اسماعیلی، چرا این کار را انجام ندادید؟ چرا این کار را پیگیری نکردید؟»؟ اگر بله، لطفاً مثالی از چنین موقعیتی را بیان کنید و توضیح دهید که چگونه با آن برخورد کردید.
آقای رئیس جمهور شهید ما در مسئله کار بهشدت مو را از ماست بیرون میکشیدند. خیلی سختگیر بود. در سختگیری ایشان به همین بسنده کنم که در تشکیل دولت خیلی از دوستان اصرار میکردند که من در کنار ایشان در حوزه نهاد باشم، ولی من گفتم طاقت این همه سختگیری حاج آقا را ندارم. خیلی سخت میگرفتند.
در زمینه بیتالمال، در زمینه مسائل مربوط به جزئیاتی که افراد نادری پیدا میشوند که به این مسائل حساس باشند. ما به دلیل انقلاب اسلامی توانسته بودیم از یک سطح عادی زندگی برسیم به جائی که مسئولیت پیدا کنیم و از نظر سبک زندگی خیلی شبیه به ایشان بودیم، ولی ایشان واقعاً در وسواس، دقت، اخلاص بینظیر بود. سالها باید بگذرد تا این غبار تنشها و کنشهای سیاسی بخوابد و شخصیت نورانی ایشان بیشتر برای مخاطبان و مردم تبیین شود.
ایشان بارها سر مسائل مختلف مرا دعوا کرد. مثلاً اتفاقی افتاده و ما در مجموعه در خدمتشان بودیم مشکلی پیدا میشد، ایشان فوق العاده سختگیرانه برخورد میکرد. پوست کلفتی میخواست که در خدمت ایشان باشید و بتوانید طاقت بیاورید. به همین دلیل من خودم که وزارتخانهای با طول و عرض فرهنگ ارشاد با این همه حاشیه و مسائل مختلف به عهدهام بود، بعداً به خودم گفتم خوب شد که یک مقدار فاصله گرفتم، چون بعداً معلوم نبود بتوانم این قدر همراهی داشته باشم.
روحیه سختگیری که شما توصیف میکنید، در حوزه فرهنگ و هنر چگونه بود؟ شهید آیتالله رئیسی با هنرمندان چگونه برخورد میکردند و چه نظری درباره مقوله فرهنگ و هنر داشتند؟ چه توصیهها و سفارشهایی در این زمینه به شما میکردند؟
آقای رئیس جمهور با دوستان و حلقه نزدیک و خانواده خودش بسیار سختگیر، اما نسبت به عموم طبقات مردم بسیار رئوف بودند. یعنی یک حالت تضادنما و به قول غربیها پارادوکسیکال داشتند. ایشان این روحیهها را با هم جمع کرده بود. نسبت به من که با ایشان ارتباط شبانهروزی و مستقیم داشتم، بسیار سختگیر بودند، چون ما مسئولیت داشتیم و بایستی پاسخگو میبودیم، ولی نسبت به تودههای مردم، قشرهای مختلف مردم، کارگران، زنان، مردان، کودکان با رأفت زیاد برخورد میکردند. همان خصلتی که از امام رئوف حضرت رضا(ع)سراغ داریم. در موضوع هنرمندان ایشان بهشدت مراقب بودند. بارها به من میگفتند کسانی که اهل هنر هستند، اهل احساسند.
با توجه به صحبتها و تعاملات شما با شهید آیتالله رئیسی، میتوانید توضیح دهید که رویکرد ایشان نسبت به انتقادات و دیدگاههای مخالف در حوزه فرهنگ و هنر چگونه بود؟ همچنین، آیا میتوانید مثالی از برخورد ایشان با مسائل فرهنگی و هنری و نحوه پیگیری و اجرای برنامههای مرتبط را بیان کنید؟
میگفتند از تندی گفتار و نوشتار آنها خیلی دلخور نشوید. حتی در مورد کسانی که فکر میکردیم دچار زاویه شدهاند، آغوش ایشان همیشه باز بود. هیچ وقت نشد از محدودیتی صحبت کنم و ایشان استقبال بکند و از گشایشی صحبت نکردم، مگر اینکه ایشان کاملاً استقبال کند.
در ایام سال تحویل ایشان مشهد بودند و توفیق زیارت داشتند. تلفنی با ایشان صحبت کردم و مثل همیشه با مزاح و لطف پاسخ دادند. گفتم: حاج آقا! دوره شما در فرهنگ دوره انفتاح و انشراح است. خندیدند و گفتند: بله، تمام برنامههایی که در دورههای قبل اجرا میشدند، در دوره من چند برابر شده است. گفتم: این هم به خاطر روحیه شماست. ما که کارگزار شما هستیم. از این مسئله خوشحال بودند. گفتم: شما بارها از فاضلاب خوزستان حرف زدهاید. دولت را که شروع کردید در ۴ جبهه بود، الان ۱۵۰ جبهه است، ولی چرا در صحبتهایتان از کارهای فرهنگی نمیگویید؟ من دلخورم. آن روز آخر مصاحبه تلویزیونیشان گفتند: دیدی به خاطر اینکه تو راضی بشوی، چقدر از حوزه فرهنگ و هنر عدد گفتم. گفتم: حاج آقا! عدد را کم گفتید. حالا من دیگر چگونه با رسانهها صحبت کنم؟ ایشان فرموده بودند که در سال گذشته ۲۶ میلیون نفر در برنامههای فرهنگ و هنر شرکت کردند. گفتم: حاج آقا! این مال یک فصلش بود، نه مال یک سال. گفتند: حالا من یک چیزی گفتم که تو از من راضی بشوی.
پس اهل مطایبه و مزاح هم بودند.
خیلی. بهشدت محفل گرمی داشتند. در بدترین موقعیتها، حتی وقتی میخواستند توبیخ کنند، آن قدر مزاح میکردند تا تلخی توبیخ کم شود.
پس شهید آیتالله رئیسی با روحیهای مهربان و شوخطبع توبیخها و نکات انتقادی را به شما منتقل میکردند. میتوانید مثالی از این نوع برخوردهای ایشان بیان کنید و توضیح دهید که چگونه این روش تأثیری بر روابط کاری و شخصی شما داشت؟ همچنین، در فراق ایشان چه احساسی دارید و این فقدان چگونه بر شما تأثیر گذاشته است؟
یعنی توبیخ را در لفافه و با کلمات مزاح گونه میگفتند. من اهل کبودر آهنگ هستم. گاهی به شوخی میگفتند: در کبودر آهنگ این شکلی عمل میکنی. در تهران که نباید به این شکل عمل کنی. شاید بی اغراق این را هزار بار از ایشان شنیدم. به دلیل روحیهای که داشتند، بسیار با ما مهربان بودند. من بزرگ تری را از دست دادم که خیلی در فراقش کم صبر شدهام. خانوادهام میدانند که هیچ اسمی به اندازه اسم ایشان بر زبان من جاری و تکرار نشده است.
به هر حال حکمت خدا را نمیدانیم. انشاءالله شما زنده و سالم باشید و سایهتان بر سر خانوادهتان باشد. اگر بخواهید یک جمله به شهید آیت الله رئیسی بگویید، آن جمله چه خواهد بود؟
حاج آقا! خیلی مشتاقم که یک بار دیگر شانههای ستبر شما را با همه وجود ببوسم و عبای شما را روی شانههایتان جابهجا کنم و دست مرا هم بگیری و با خودت ببری و مرا به شهدا بپیوندی. این لیاقت را نداشتم که سفر آخر با ایشان همراه باشم.
شاید باید اصرار میکردم و با ایشان میرفتم، چون من آخرین مقام رسمیای بودم که دو هفته پیش از آذربایجان بازدید و در آنجا برای راهاندازی بخشهای فرهنگی که تعطیل شده بودند، توافقاتی کرده بودم. خیلی مایل بودم که بروم و با حضور رئیس جمهور آذربایجان، اینها را قطعی کنم. گفتند: نه، این فقط یک مراسم نمادین است و چون عدهای از وزرا رفته بودند، دولت از نصاب میافتاد. من به آنجا رسیدم، ولی دو ساعت دیرتر. من آن شب تا صبح در کوهستانها بودم.
یعنی به منطقه رفتید؟
بله. در مس سونگون بودم. جزو اولین کسانی بودم که به محل حادثه رفتم. «در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن / من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود» واقعاً این شعر سعدی «علیه الرحمه» توصیف آن لحظات سختی بود که بر من گذشت. نماز صبح را که خواندم، مطلبی را توئیت کردم و نوشتم: «نماز صبح را خواندیم و در سونگون منتظریم که خداوند این بار ابراهیم را از میان کوهستان به ما برگرداند.» مشیت الهی بود که ما در همان کوهستان از ابراهیم عزیزمان خداحافظی کنیم که راهی دیار کروبیان و جوار حاج قاسم عزیز شد.
میتوانید در مورد رابطه شهید آیتالله رئیسی با حاج قاسم و تأثیری که این رابطه بر زندگی و فعالیتهای ایشان داشت، توضیح دهید؟ همچنین، چه ویژگیهایی از ایشان باعث شد که در مراسم تشییع، مردم بهطور گسترده شرکت کنند؟
عشقشان حاج قاسم بود. هیچ جلسهای نبود که ذکر حاج قاسم را نکنند. الان حاج آقا با اینهاست: «وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً» ما محروم و مهجوریم و داریم با این بالا و پائینهای دنیا جلو میرویم و معلوم نیست با چه اتفاقاتی روبهرو شویم و چگونه بتوانیم گوهر دین و ایمان را حفظ کنیم، اما ایشان دیگر الحمدالله با کارنامهای مشحون از خیرات و برکات و مبرات رفت. کجا بالاتر از این توصیف ولی امر که زیر سقف آسمان مگر چند نفر مثل آقای رئیسی بودند؟ ایشان برد: «وَ سارِعُوا إِلی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ» ایشان در این مسابقه خیرات کیلومترها پیش افتاد. اجتماعات چند میلیونی در تشییع ایشان، تنها عزت دنیائی ایشان است: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» خداوند محبت این افراد را در دل مردم میاندازد. خیلی از کسانی که آمده بودند، شاید از وضعیت اقتصادی راضی نبودند. آن اخلاص و حبّی که از شخصیت ایشان احساس میکردند، آنها را از لحاظ درونی مشتاق میکرد که در این اجتماعات شرکت کنند. شهر بیرجند نهایتاً ۲۰۰ هزار نفر جمعیت دارد، ولی در تشییع ایشان ۵۰۰ هزار نفر شرکت کرده بودند.
از روستاها و شهرهای همجوار آمده بودند.
من و همکارانم به لحاظ هجوم جمعیت لحظه سختی داشتیم و سعی کردیم به کوچهها و خیابانهای اطراف برویم که آنجا هم مملو از جمعیت بود. گوئی جمعیت از زمین میجوشید و این نبود جز به خاطر اخلاصی که این مرد بزرگ داشت و شیفته خدمتگزاری بود. خداوند بزرگ با این نوع شهادت خدمات ایشان را در دنیا جبران کرد و انشاءالله دستش در آخرت، در جوار علی بن موسی الرضا(ع) باز است. دعا میکنیم که ایشان در اعلی علیین باشد و مثل روزهائی که در دنیا بود و دست ما را میگرفت، در آخرت نیز دستگیر ما باشد. میگفتند: من تو را هر شب در نماز شبم دعا میکنم. حتماً آن قدر رفیق خوبی هستند که در آنجا من، همه علاقهمندان، مردم ایران، مسلمانها، مردم عزیز غزه را دعا کنند.
در سفر طولانی به پاکستان و دیگر کشورها، شهید آیتالله رئیسی همواره بر اهمیت موضوع فلسطین تأکید داشتند، حتی در دیدارهای تجاری. میتوانید بیشتر درباره این سفر و دلایل اصرار ایشان بر بیان این موضوع توضیح دهید؟ همچنین، تجربه شما از مشاهده برخورد ایشان با سران کشورهای اسلامی چگونه بود و چه ویژگیهایی از ایشان شما را بیش از همه تحت تأثیر قرار داد؟
با خاطرهای سخنم را به پایان میرسانم. سفری که به پاکستان رفتیم. یک سفر طولانی ۷۰ ساعته بود که شاید بیش از نصف آن را در هواپیما بودیم. من در این سفر در کنار ایشان بودم. هرجا میرفتیم که قرار بود صحبت کنند، نیم ساعت درباره فلسطین صحبت میکردند. میگفتم: حاج آقا! تجار کراچی آمدهاند. ده دقیقه یک ربع در باره غزه کافی است. میگفتند: اینها این حرفها را نمیشنوند. میگفتم: باشد. اینها اصلاً برای چیز دیگری آمدهاند. در سریلانکا در جلسهای چیزی نگفتند. بعد پرسیدند: حالا راضی شدی که حتی یک کلمه هم نگفتم: گفتم: نه، بگوئید. من اشتباه کردم. حرف شما درست است. ما باید هر جا که امکانش هست از این مظلومان حرف بزنیم، باید از هر فرصتی استفاده کنیم.
من در جلسات ملاقاتهای ایشان با بعضی از سران کشورهای اسلامی بودم. آقای رئیسی مبادی آداب ما چنان با تشر با اینها حرف میزد که آدم حیرت میکرد. من فقط آرزو میکردم که کاش میتوانستم با گوشی اینها را ضبط کنم. یکی از مسئولین بلندپایه مشهور کشورهای اسلامی را شدیداً مورد عتاب قرار دادند. او که در اول صحبت صاف و مستقیم ایستاده بود، در آخر به صورت نیمهکمان درآمده بود. عرف دیپلماتیک این است که هر کسی از پیش مطلبی را که آماده کرده، میگوید و میرود. ایشان که خواند و نوبت آقای رئیس جمهور که شد، با تشر و تندی گفت که شما باید رابطه اقتصادیتان را با رژیم صهیونیستی قطع کنید. به حرف که نیست. به عمل است. اگر شما در میدان باشید که صهیونیستها جرئت نمیکنند این کارها را بکنند. چطور وضعیت این بچههای مظلوم را نمیبینید؟ ایشان فوقالعاده بود. یک مقتدر مظلوم.
شهید آیتالله رئیسی همواره با دقت اخبار و تیترهای روزنامهها را دنبال میکردند و حتی نقدها را با دقت بررسی و به اصلاح امور توصیه مینمودند. میتوانید درباره تجربههای خود از این دقت نظر و تعامل ایشان با رسانهها توضیح دهید؟
همیشه تلویزیون اتاقشان روی شبکه خبر روشن بود و اخبار را با دقت دنبال میکردند. یکی از مشکلات من در حوزه رسانهها دقت بالای ایشان بود. من هنوز فرصت نکرده بودم روزنامهای را بخوانم، ایشان زنگ میزدند و میگفتند فلان روزنامه فلان تیتر را زده، چرا توجیهش نکردی که نزند. گفتم: همه که از من نمیپرسند چه باید بزنند. این اتفاق باعث شده بود که روزنامههائی روی میز من باشد که شمارگان آنها به ۲۰۰، ۳۰۰ تا نمیرسید. ولی ایشان همه اینها را با دقت میخواندند و میگفتند که هیچ کدامشان توقیف نشوند. برایشان توضیح بدهید. اینها اگر نقدی میکنند به خاطر این است که اطلاعات درستی به دستشان نرسیده است. یک وقتهایی هم نقدهایشان درست است. بارها شده بود که زیر نقد نشریهای خط میکشیدند و میگفتند این حرف درستی است. بروید و اصلاح کنید.
سخن آخرم این است که به هر حال مردم ایران یک خدمتگزار صادق، راستین، بزرگ، بلندمرتبه، بلند نظر، شجاع و عالم را از دست دادهاند. فقط همین لقب شهید را کم داشتند که خدا به ایشان داد و ما را در داغ او و ایشان را در اعلی علیین قرار داد. انشاءالله که توفیق باشد ما هم با شهادت و عاقبت به خیری به ایشان بپیوندیم.
باید از هر فرصتی استفاده کنیم
سفری که به پاکستان رفتیم. یک سفر طولانی
۷۰ ساعته بود که شاید بیش از نصف آن را در هواپیما بودیم. هرجا میرفتیم که قرار بود صحبت کنند، نیم ساعت درباره فلسطین صحبت میکردند. میگفتم: حاج آقا! تجار کراچی آمدهاند. ده دقیقه یک ربع درباره غزه کافی است. میگفتند: اینها این حرفها را نمیشنوند. میگفتم: باشد. اینها اصلاً برای چیز دیگری آمدهاند. در سریلانکا در جلسهای چیزی نگفتند. بعد پرسیدند: حالا راضی شدی که حتی یک کلمه هم نگفتم: گفتم: نه، بگوئید. من اشتباه کردم. حرف شما درست است. ما باید هر جا که امکانش هست از این مظلومان حرف بزنیم، باید از هر فرصتی استفاده کنیم.