روایت اسرائیلیها از ترور شهید عماد مغنیه
توطئه حذف «حاج رضوان» از زبان موساد
دو سال پیش از ترور عماد مغنیه، خبرهایی در رسانههای آمریکایی مبنی بر افزایش تلاشهای سیا برای کشتن او منتشر شد. این فرمانده لبنانی مقاومت اسلامی، بیش از ۲۵ سال تحت تعقیب دستگاههای اطلاعاتی و نیروهای آمریکایی بود و آمریکاییها در دهه ۸۰ با آنکه تحت تعقیبشان بود، به او دست پیدا نکردند. یکی از مطبوعات غربی هم نوشته بود تلآویو اواخر دهه ۸۰ بارها سعی کرد مغنیه را نابود کند. اما هرچه اطلاعات بیشتری جمع میکرد، دسترسی به او سختتر میشد؛ چون نقطه ضعفی که اسرائیل بتواند از آن استفاده کند نداشت؛ به این معنی که مغنیه نه مشروب میخورد، نه اهل ارتباط با زنها بود و نه مواد مخدر مصرف میکرد.
یکفیلم ویدئویی و نخستین ردپا از مغنیه
براساس گفتههای «مئیر داگان» رئیس وقت موساد که «برگمن» در کتاب «تو زودتر بکش» نقل کرده است، مشکل اصلی اسرائیلیها در ابتدای راه این بود که هیچکس نمیتوانست مغنیه را پیدا کند. اما در جولای ۲۰۰۴ پس از کشتهشدن «غالب العوالی» یکی از بلندپایهترین فرماندهان نظامی حزبالله در بمبگذاری مرسدس بنزش، حزبالله یک فیلم یادبود درباره او منتشر کرد که شامل تصاویری از جلسات درون حزبی بود. موساد با تهیه یکنسخه از این فیلم، آن را در ماه دسامبر برای گروهی از کارشناسان واحد ۸۲۰۰ اَمان و موساد پخش کرد. در این جلسه که تمام شب به طول انجامید، جز به جز فیلم با دقت واکاوی شد به این امید که به اطلاعات تازهای از دشمن دست پیدا کنند.
روبهروی سیدحسن مردی ایستاده بود که چهرهاش در اغلب لحظات فیلم مشخص نبود، اما در یکلحظه خیلی کوتاه صورتش مشخص شد؛ مردی ریشدار، عینکی با یونیفورم نظامی پلنگی و کلاه که داشت درباره نقاط مختلفی از نقشه برای نصرالله توضیحاتی ارائه میکرد. چندساعت از شب گذشته بود و صهیونیستها کنار هم در ساختمان مرکزی موساد نشسته و به نمایشگر چشم دوخته بودند که یکی از افسران واحد ۸۲۰۰ فریاد کشید: «خودشه، این مائوریسه!»
«مائوریس» اسم رمز مغنیه بود. حالا صهیونیستها سرنخی از عماد مغنیه داشتند. طی روزهای بعد، طرحهای مختلفی مطرح شد، ازجمله اینکه رد فیلمبردار این فیلم را بگیرند و او را بهعنوان جاسوس استخدام کنند یا اینکه یک شرکت جعلی تأسیس کنند که کارش تأمین کالاهایی باشد که نیروهای حزبالله استفاده میکردند؛ چیزهایی از قبیل همان نمایشگر بزرگ که بعداً میشد داخل آن بمب کار گذاشت و وقتی مغنیه نزدیکش بود، منفجرش کرد.اما داگان همه این طرحها را رد کرد. چون «موساد هنوز آماده نبود». (صفحه ۱۴۶)
اسرائیل با نفوذ به سپاه و حزبالله به مغنیه نزدیکتر میشود
پیشرفت غیرمنتظره در این مسئله با پافشاریهای «هارون زیوی فرخاش» در سازمان اَمان میسر شد. او فرمانده باسابقه واحد ۸۲۰۰ بود که روشهای جاسوسی الکترونیک را میشناخت. او و موسادِ مئیر داگان کنار هم سیستم عملیاتی هیوگینت را ابداع کردند که به رهگیری پیامهایی که از طرف یا برای دشمن ارسال میشد مربوط بود. در ادامه یوسی کوهن رئیس بعدی موساد از افراد بسیار معدودی که تصمیم گرفتند به بدنه سپاه پاسداران و حزبالله نفوذ کنند و از آنها جاسوس استخدام کنند، وارد این پرونده شد. او پیشنهاد داد با پوشش بازرگانان اروپایی برای جذب جاسوس اقدام شود و بهواسطه همین پیشنهادها و دستاوردهایش جایزه امنیتی اسرائیل را دریافت کرد.
سال ۲۰۰۴ بود که داگان، کوهن را برای فرماندهی عملیاتهای مربوط به ایران در موساد نامزد کرد. رونین برگمن روایت میکند کوهن موفق شد به بخشی از سیستمهای ارتباطی حکومت ایران نفوذ کند. همین مسئله سبب شد اطلاعات بیشتری درباره مغنیه فراهم شود.
پیروزی در جنگ ۳۳ روزه و احتیاط بیشتر حاجرضوان
پس از پیروزی حزبالله در جنگ ۳۳ روزه مغنیه باور داشت اسرائیل بهشدت تلاش خود را برای ترور او و سیدحسن نصرالله افزایش میدهد. در نتیجه دبیرکل حزبالله را در احاطه یکدسته ویژه از محافظان شخصی قرار داد و متقاعدش کرد نه در مکانهای عمومی ظاهر شود و نه بهصورت زنده سخنرانی تلویزیونی کند. خودش نیز از بیروت به دمشق نقل مکان کرد. یکعلت جابهجایی این بود که نیروهای امنیتی سوری بهعنوان نیروهای سختگیر و حرفهای شناخته میشدند.
در ادامه اسرائیل تلاش کرد یک نفر از حلقه کوچک اطراف ژانرال محمد سلیمان مشاور امنیتی بشار اسد را بهعنوان جاسوس جذب کند. مئیر داگان روایت کرده در دمشق بود که موساد توانست اطلاعات بیشتری درباره مغنیه بدست آورد. اما دمشق پایتخت یک کشور هدف بود و در کنار تهران، خطرناکترین مکان برای عملیاتهای موساد محسوب میشد.
اسرائیل دست تمنا دراز میکند و آمریکا وارد بازی میشود
داگان میدانست این بار نمیتواند و نباید از خبرچینهای عرب استفاده کند. بنابراین یکبار دیگر با زیر پا گذاشتن قوانین سفت و سخت موساد، راهی یک کشور دیگر یعنی آمریکا شد تا برای عملیات ترور یار بگیرد. به این ترتیب رئیس موساد خود را به دیدار با مایکل هایدن رئیس وقت سازمان سیا دعوت کرد. بوش پسر درخواست کمک داگان را پذیرفت اما به سه شرط؛ اول اینکه قضیه مخفی بماند. دوم فقط شخص عماد مغنیه کشته شود و سوم اینکه قتل نهایی و عملی را آمریکاییها انجام ندهند؛ آمریکا بهصورت معمول در کشتن یک نفر در کشوری که آمریکا با آن در حال جنگ و درگیری مسلحانه نبود، مشارکت نمیکرد. اما راه دورزدن این قانون هم بهراحتی پیدا شد و مشاوران حقوقی سیا راه حل را ارائه کردند. طبق این راه حل هدف قرار دادن مغنیه در سوریه قانونی میشد! چون مبتنی بر اصل دفاع از خود بود!
ایهود اولمرت نخستوزیر وقت اسرائیل هم برای رعایت این موارد تعهد داد. اما براساس مقالهای که واشینگتنپست پس از ترور حاجرضوان منتشر کرد، بازیگر اصلی این ترور سیا بود نه موساد و مایکل هایدن فرماندهی ارشد عملیات را به عهده داشته است. رونین برگمن میگوید: «آن زمان ایالات متحده آمریکا هنوز یکسفارتخانه فعال در دمشق داشت و بازرگانان آمریکایی میتوانستند تقریباً بهصورت آزادانه وارد سوریه یا از آن خارج شوند. این مسئله به سیا امکان داد البته با همکاری آژانس امنیت ملی آمریکا که آدمهای خودش را به داخل سوریه بفرستد و از مأموران محلیاش برای این مأموریت استفاده کند». (صفحه ۱۵۲)
آمریکا مکان مغنیه را مشخص میکند
یکی از فرماندهان عملیات ترور عماد مغنیه گفته هرگز تا آن زمان سابقه نداشت برای کشتن یکشخص چنینسرمایهگذاری عظیمی صورت بگیرد. با کمکی که آمریکاییها کردند، بالاخره مکان مغنیه مشخص شد. آنها کشف کردند مغنیه بهصورت منظم و جداگانه با سهنفر سوری دیدارهایی دارد که شخص ثالثی در آنها حضور ندارد. مشخص شد مغنیه هیچوقت در این دیدارها محافظانش را با خود نمیبرد. همین سبب میشد در این اوقات در معرض رصد و همچنین فعالیتهای عملیاتی دشمنانش در جایی که تحت کنترلش نبود، قرار بگیرد. او در زمانهای مختلف از مسیرهای مختلف عبور میکرد. به همیندلیل موساد از پیش نمیتوانست مسیر و زمان حرکتش را پیشبینی کند. مشخص هم نبود چهطور نیروهای عملکننده میتوانند پیش از خبرشدن فرودگاهها و بندرهای سوریه و مسدود شدنشان از این کشور فرار کنند.
شکلگرفتن نقشه ترور
بررسیهای موساد بهمدت چهار ماه ادامه پیدا کرد تا اینکه مسئول واحد فناوری موساد که رونین برگمن در کتابش او ر N نامگذاری کرده، با پیشنهاد انفجار از راه دور به دفتر مئیر داگان وارد شد. در این طرح راهی پیشنهاد شده بود که مواد منفجره در چیزی جاسازی شود که از نظر فیزیکی نزدیک مغنیه قرار داشته باشد. گزینه گوشی تلفن همراه همانابتدا رد شد. چون مغنیه مدام گوشیهایش را تعویض میکرد. تنها گزینه باقیمانده خودرو میتسوبیشی پاجروی حاجرضوان بود که موساد میدانست هم او و هم محافظانش بهطور مدام و مکرر داخل و زیرش را بررسی میکنند. اما طبق روایت اسرائیلیها از ماجرای ترور، یکجا بود که هیچوقت بررسی نمیشد و آن محفظه لاستیک زاپاس پشت خودرو بود.
طبق روایت نیروهای مقاومت یکجاسوس سوری با ورود به سوریه، یک میتسوبیشی پاجروی مشابه خودروی حاجرضوان خریداری کرده و آن را به ویلایی اجارهای برد که نزدیک محل ترور قرار داشت و روی آن را با چادر پوشاند. این خودرو بهدلیل حفاظت خودرو حاجعماد بمبگذاری میشود. بمب هم در درِ پشتی خودرو گذاشته میشود و علاوه بر ماده انفجاری بسیار قوی، حاوی کرات فولادی هم بوده تا ضربات جسمی حاد به هدف وارد شود.
تیم عملیات ترور، بهمدت ۶ هفته مغنیه را تعقیب کرد و بارها و در مجموع ۳۲ بار موقعیت انفجار داشت که هربار در لحظه نهایی، عملیات ترور لغو میشد. بمب مورد استفاده هم وقتی کارایی داشت که مغنیه بیرون از خودرو باشد نه داخل آن.
«سلیمانی را هم با مغنیه ترور کنیم!»؛ پیشنهادی که رد شد
نیروهای موساد برای اجرای عملیات ترور، در ساختمان نیمهکاره مستقر بودند؛ یک نفر با دوربین مشغول رصد بود، یکی کلید انفجار را در دست داشت و سومی مسئولیت مراقبت را. نفر چهارم هم در یکخودرو میتسوبیشی لنسر پایین ساختمان منتظر دیگران بود.
صبح روز ۱۲ فوریه اعضای تیم ترور که در ساختمانی نیمهکاره در محله کفرسوسه مخفی شده بودند، مردی را کنار مغنیه در نزدیکی ماشین دیدند. او به روایت رونین برگمن در کتاب «تو زودتر بکش»، سردار قاسم سلیمانی بود که به پاجرو تکیه زده بود و از نوع نگاه و گفتوگویش با مغنیه مشخص بود چقدر با او صمیمی است. داگان با اطلاع از هویت سردار سلیمانی، خواست یک تیر و دو نشان بزند و هر دو فرمانده مقاومت را با هم ترور کند. اما اولمرت اجازه انفجار بمب را صادر نکرد. چون به آمریکاییها تعهد داده بود در عملیاتترور، فقط خود مغنیه ترور میشود.
به این ترتیب اجرای مأموریتترور دوباره لغو شد تا اینکه ساعت ۲۰ و ۳۰ دقیقه همانروز، مغنیه به یکی از خانههای امن منطقه کفرسوسه وارد و ساعت ۱۰ و ۴۵ دقیقه بهتنهایی از آن خارج شد. این بار چون هدف تنها بود اجازه انفجار صادر شد و ۹ متر مانده به خودرو، کلید بمب زده شد. با انفجار بمب، حاجرضوان در لحظه بهشهادت رسید و بهحالت سجده روی زمین افتاد.
با رسیدن خبر به اولمرت و بوش، رئیسجمهور وقت آمریکا صمیمانه از اولمرت بابت یکسره کردن کار مغنیه تشکر کرد و هفتتیر شخصی صدام حسین را به او نشان داد که در محفظه ویژهای در کاخ سفید نگهداری میشد.
حفرهای که دشمن از آن نفوذ کرد و ترور را انجام داد
طبق روایت نیروهای مقاومت، «در آن برهه حاجعماد مانند بسیاری دیگر از فعالان حوزه مقاومت، سوریه را یکی از امنترین میدانها میدانست. برآوردی مبتنی بر دادههای اطلاعاتی فراوان وجود داشت مبنی بر اینکه اسرائیل در دمشق به اجرای مستقیم عملیات دست نخواهد زد. گرچه ترور برخی از نیروهای حماس و دیگر گروههای فلسطینی سبب شده بود همه نیروهای مقاومت، ازجمله سران مقاومت لبنان، جانب احتیاط در پیش بگیرند، اما با همه اینها جابهجایی در دمشق آسانتر بود و پیچیدگیهای کمتری در زمینه تدابیر امنیتی داشت. این آسودگی خاطر ضمنی همان حفرهای بود که دشمن صهیونیست توانست برای ترور حاج عماد از آن استفاده کند.» (صفحه ۱۵۸ و ۱۵۹)
رونین برگمن میگوید در یکپژوهش مرکز بحرانهای بینالمللی نیز که سال ۲۰۰۹ با عنوان «گفتوگو با دمشق؟ درسهایی از تجربه فرانسه» منتشر شد، به ترور عماد مغنیه بهعنوان یکی از قسمتهای درگیری دمشق و پاریس اشاره شده بود. در این پژوهش ذکر شده در اواخر سال ۲۰۰۷ سوریها طرح فرانسه مبنی بر انتخاب میشل سلیمان به عنوان رئیس جمهور لبنان را رد کرده بودند و همین، سبب خشم نیکلا سارکوزی شده و سوریها بار دیگر خود را در کنار ایران تنها دیده بودند.