بازیِ پشت پردۀ انگلستان چه بر سر جهان آورده است؟

جهانِ آنگلوساکسون

23 ژوئن 2016 رخداد بزرگی در تاریخ کشور انگلستان به وقوع پیوست. در این تاریخ طی همه‌پرسی صورت گرفته که حدود 33 میلیون نفر (72% واجدین شرایط) در آن شرکت کردند، بیش از 17 میلیون نفر به خروج انگلستان از اتحادیه اروپا رأی دادند. به این ترتیب سرانجام در 31 ژانویه 2020 دولت لندن پس از ۴۷ سال عضویت، به طور رسمی از این اتحادیه خارج شد. ایدۀ برگزیت شاید در ابتدا و به اذعان بسیاری از سیاستمداران و تحلیل‌گران به سبب بحران‌های اقتصادی انگلستان مطرح شد و به سرانجام رسید، اما تحولات جهانی پس از آن به خوبی نشان می‌دهد که چنین تحلیلی به تنهایی ساده‌انگارانه به نظر می‌رسد.
ماجرا از آن جایی آغاز می‌شود که در جغرافیای سیاسی جهان، اروپا در میانِ دو قطب بزرگ قدرت یعنی روسیه و امریکا به دام افتاده و برای حفظ حیات و استقلال همواره به ناچار تعاملات سیاسی-اقتصادی خود را با این دو تعریف کرده است. از این رو اروپا بایستی این تعاملات را به نحوی تنظیم کند که ضمن تأمین منافع خود در هیچ کدام از این دو قدرت هضم نشده و بتواند استقلالش را حفظ کند. خاستگاه ایدۀ «تعادل» از این نقطه است.
این تعادل در نسبت با امریکا عموماً از طریق پیمان‌های امنیتی در سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) و هم‌چنین از راه ارتباطات گسترده اقتصادی اروپا و امریکا صورت‌بندی می‌شود. از سوی دیگر در نسبت با روسیه بر روی واردات گسترده متمرکز بوده است. بر اساس گزارش کمیسیون اجرایی اتحادیه اروپا در سال 2021، روسیه پنجمین شریک تجاری اتحادیه اروپا با میزان مبادله کالا به ارزش 258 میلیارد یورو بوده که عمده واردات اروپا شامل سوخت، چوب، آهن، فولاد و کود بوده است. در این میان نقش واردات گاز بسیار برجسته بوده است؛ توضیح این که در سال 2021 بیش از 40% گاز مورد نیاز اروپا از طریق روسیه تأمین می‌شده است.
در این میان هر کدام از امریکا و روسیه نیز سعی در پیش بردن طرح اقتصاد سیاسی جهانی خود از طریق ارتباط با اروپا داشتند. پس از اتمام جنگ جهانی دوم، امریکا از طریق طرح موسوم به طرح مارشال روابط اقتصادی خود را با اروپا مستحکم و به نحوی اروپا را به خود وابسته کرد. امریکا در طی این طرح ابتکاری که در سال 1948 تصویب شد، بیش از ۱۳ میلیارد دلار (معادل حدود 166 میلیارد دلار در سال 2024) در برنامه‌های بهبود اقتصادی به کشورهای اروپای غربی کمک کرد. اهمیت این طرح و هم‌چنین شکل‌گیری ناتو در سال 1949 در واقع از جهت تثبیت وابستگی اروپا به امریکا (با توجه به خسارات بالای کشورهای اروپایی پس از جنگ جهانی دوم) یا تثبیت محور امریکا – اروپا موسوم به ترنس‌آتلانتیک بود که البته توانست موفق شود. روسیه اما همواره در پی تغییر موازنه به نفع خود برای تثبیت محور اروپا - آسیا (موسوم به اوراسیا) بوده است. غرض این که امریکا و روسیه همواره در پی کشاندن اروپا در طرح مد نظر خود بوده‌اند و اروپا همواره خواسته است که تعادل را در میان این دو حفظ کند.
در این جا «انگلستان» به مثابه مفصلی در میان اروپا و امریکا نقش مهمی را ایفا می‌کند. به عبارت دیگر توجه امریکا به اروپا همواره از بستر توجه عمیق به انگلستان صورت گرفته است. گذشته از ارتباط تاریخی، ارتباطات فرهنگی و فلسفی این دو، جهان‌های نزدیکی را ساخته است که پیوند آن‌ها را تا حدی ناگسستنی کرده است.
با توصیفاتی که گذشت، اکنون باید با زاویه نگاه جدیدی پرسید که برگزیتِ انگلستان چه بر سر جهان آورد؟ جدایی انگلستان از اتحادیه اروپا یا به عبارت دیگر سلب حمایت انگلستان از اروپا، به وضوح تعادلی که از آن صحبت شد را بر هم زد. انگلستان با این کار به امریکا متمایل شد و اروپا را در شرایط بغرنجی در این میان رها کرد. در چنین شرایطی بود که از حیث حفظ تعادل، اروپای تنها و اتحادیه اروپایِ در مرزِ فروپاشی، نزدیکی به روسیه را به عنوان تنها راه نجات از این وضعیت انتخاب کرد. این مسئله، همان طور که پیش‌تر اشاره شد، به ویژه متوجه واردات گاز از روسیه شد. تکمیل خط لوله انتقال گاز نورد استریم 2 میان روسیه و اروپا در سال 2021 بخشی از این پروژه بود که البته هیچ‌گاه به بهره‌برداری نرسید.
با نزدیک شدن اروپا به روسیه از طریق خطوط لوله، که پایداری نسبتاً بالایی هم دارد، طبیعتاً زنگ خطر برای قطب دیگر یعنی امریکا به صدا در آمد. پروژه نورد استریم 2 از همان ابتدا با مخالفت امریکا مواجه شد؛ با این استدلال که وابستگی آلمان به انرژی روسیه را افزایش می‌دهد. امریکا هم‌چنین بعدها شرکت‌هایی را که در این پروژه مشارکت داشتند، تحریم کرد. به نظر می‌رسید این بازی که توسط انگلستان آغاز شد، اکنون به ضرر امریکا تمام شده است. اتصال اروپا به روسیه و در نتیجه تثبیت طرح ژئوپلیتیک روسیه، برای امریکایی‌ها بسیار گران تمام می‌شد و به معنای شکست طرح هشتاد ساله هژمون آن‌ها در استقرار محور ترنس‌آتلانتیک بود.
در چنین شرایطی بود که ایجاد اخلال در این ارتباط و جلوگیری از تعمیق روابط اروپا و روسیه در دستور کار امریکا قرار گرفت و بحران اوکراین را آفرید. اوکراین به عنوان نقطه اتصال اروپا به روسیه همواره محل چالش و مورد نزاع بوده و مسئلۀ پیوستن این کشور به ناتو اصلی‌ترین بحث مورد مناقشه میان روسیه و امریکا بوده است. پس از الحاق کریمه به روسیه و حمایت روسیه از نیروهای جدایی‌طلب در شرق اوکراین در سال 2014، اوکراین فعالانه به دنبال عضویت در ناتو بود و در سال 2017 رسماً آن را به عنوان یک هدف استراتژیک اعلام کرد. در فوریه 2019، پارلمان اوکراین به اصلاح قانون اساسی کشور به جهت تصریح به هدف اوکراین پیرامون عضویت در ناتو و اتحادیه اروپا رأی داد. در نشست 2021 بروکسل استولتنبرگ، دبیرکل ناتو، تأکید کرد که «روسیه نمی‌تواند الحاق اوکراین به ناتو را وتو کند؛ زیرا ما به عصر حوزه‌های نفوذ، زمانی که کشورهای بزرگ تصمیم می‌گیرند کشورهای کوچکتر چه کاری انجام دهند، باز نخواهیم گشت.»
روسیه همواره از این موضوع احساس خطر کرده است. پیوستن اوکراین به ناتو به معنای اعلان جنگ علیه روسیه بوده و به همین جهت روسیه همواره در مقابل این تصمیم ایستاده و ناتو را تهدید کرده است. در چنین شرایطی و با تحریک بیش از پیش روسیه در سال 2021 بود که تهاجم این کشور در 24 فوریه 2022 رقم خورد و سبب پا گرفتن جنگی شد که تا این لحظه ادامه دارد. جوزف مرشایمر، استاد مشهور دانشگاه شیکاگو و نظریه‌پرداز روابط بین‌الملل، در سخنرانی‌ای که به تاریخ 16 ژوئن 2022 در موسسۀ اتحادیه اروپا ایراد کرد، این گونه توضیح می‌دهد: «ایالات متحده مسئول اصلی ایجاد بحران اوکراین است. ادعای اصلی من این است که ایالات متحده سیاست‌هایی را در قبال اوکراین پیش برده است که پوتین و دیگر رهبران روسیه آن را تهدیدی وجودی می‌دانند، نکته‌ای که آن‌ها طی چندین سال بارها به آن اشاره کرده‌اند. به‌طور خاص، من در مورد دل‌مشغولی آمریکا برای وارد کردن اوکراین به ناتو و تبدیل آن به یک سنگر غربی در مرز روسیه صحبت می‌کنم. دولت بایدن تمایلی به رفع این تهدید از طریق دیپلماسی نداشت و در واقع در سال 2021 ایالات متحده را مجدداً متعهد کرد که اوکراین را به عضویت ناتو درآورد. پوتین با حمله به اوکراین در 24 فوریه سال جاری پاسخ داد.»
در پی رقم خوردن جنگ روسیه-اوکراین بود که مبادلات تجاری میان روسیه و اروپا دچار تنش‌های جدی شده و به طور چشم‌گیری کاهش یافت. به این ترتیب نورد استریم2 هیچ‌گاه وارد مدار نشد. هم‌چنین در 31 آگوست 2022 شرکت نفت و گاز روسی گازپروم به بهانۀ تعمیر و نگهداری، ارسال گاز از طریق نورد استریم1 را تماماً متوقف کرد. در 26 سپتامبر بود که خبرها از چند انفجار در هر دو خط لوله حکایت کردند؛ خبری که به معنای پیروزی امریکا در راستای جلوگیری از ادامه یافتن این پروژه حیاتی بود.
جنگ و تنش هنوز ادامه دارد. سوای از روسیه و اوکراین، اروپا هر روز بیشتر در باتلاق جنگ فرو رفته و اوضاع اقتصادی بدتری را تجربه می‌کند. امریکا نیز مطابق همیشه سعی در جلوگیری از نفوذ روسیه از طریق کمک به اوکراین دارد. البته اخیراً تصویب این کمک‌ها در کنگره امریکا دچار چالش شده است و پیش‌بینی می‌شود در صورت رأی آوردن ترامپ در انتخابات پیش روی ریاست جمهوری امریکا، اوکراین دچار بحرانی از این حیث شود.
اما چه کسی برنده این وضعیت است؟ آیا به جز طراح این صحنه کسی توانسته است فعالانه وضعیت را به نفع خود رقم بزند و سایر کشورها را در وضعی منفعلانه قرار دهد؟ به نظر می‌رسد انگلستان با رؤیای «بریتانیای جهانی» که پیرامون آن اسناد مفصلی تدوین کرده است، در حال احیای هژمونی خود در جهان است. وضعیتی که اکنون جهان دچار آن است، شرایط مناسبی در راستای رقم زدن هژمونی دریایی انگلستان فراهم کرده است؛ طرح ژئوپلیتیکی که از مسیر اتصال امریکا به انگلستان و پس از آن افریقا و سپس اتصال به هند و در نهایت استرالیا می‌گذرد. این یک محور آنگلوساکسونی است که بریتانیای جهانی را رقم خواهد زد و انگلستان را به صحنۀ سیاست باز خواهد گرداند.
به نظر می‌رسد این تقریر از نقش فعالانه انگلستان در جغرافیای سیاسی جهان بسیار شایسته توجه باشد. این در حالی صورت می‌گیرد که از زمان خروج انگلستان از اتحادیه اروپا، در صحنۀ داخلی این کشور تنش‌های اقتصادی کمی رخ نداده است. مطابق یک نظرسنجی در اوایل سال 2023 از هر ده طرفدار برگزیت، یک نفر پشیمان شده و خواستار عضویت مجدد انگلستان در اتحادیه اروپا است. طبق این نظرسنجی بیشتر انگلیسی‌ها معتقدند که در صورت بازگشت این کشور به اتحادیه اروپا، بحران هزینه‌های زندگی بهبود و تجارت با سایر کشورها توسعه خواهد یافت. با این توصیف باید پرسید انگلستان «به چه قیمتی» دست به چنین کاری زده است. به نظر می‌رسد انگلستان در حال آموختن درسی به جهانیان است؛ این که «سیاست» فقط در «منافع» خلاصه نمی‌شود. انگلستان در پی تولید جغرافیای خود است. انگلستان داعیه رقم زدن جهان و انسان خود را در سر دارد.