نگاهی به تاریخ منازعۀ میان اعراب و اسرائیل

وداع با اسلحه

درست پس از شکست در جنگ شش روزه و متحمل شدن خساراتی که پیش از نبرد حتی در مخیلۀ حکام عرب نمی‌گنجید، مواضع آنان بیانگر سه خط قرمز بسیار مهم و پررنگ بود که هم‌چنان بر رویشان پافشاری می‌شد؛ نه با اسرائیل مذاکره می‌کنیم، نه با او صلح خواهیم کرد و نه آن را به رسمیت خواهیم شناخت. البته روشن است که جنگِ امروز نه‌تنها به چنین رویکردی ختم نشده بلکه کشورهای عربی منطقه را بیش از پیش به سوی پیمان عادی‌سازی با رژیم، سوق داده است. بررسی تاریخ پر از چالش صلح و نزاع اعراب با اسرائیل به ما کمک می‌کند تا ماهیت قوانین حاکم بر روابط امروز منطقه را بهتر درک کنیم. یک بار قصۀ آرزوی دور و دراز استقلال امت عربی را از سر بشنویم و سپس به قضاوت وداع آنان با اسلحه بنشینیم.

جنگ 1948، جنگ استقلال
اولین تلاش برای زنده نگاه داشتن عزت عربی
این جنگ رسماً با پایان قیمومیت بریتانیا بر فلسطین در نیمه شب 14 می سال 1948 آغاز شد. منشور استقلال اسرائیل در همین روز صادر شد و نیروهای ائتلاف عربی در سحر 15 می وارد خاک فلسطین شدند. این نبرد که در حدود کمتر از یک سال جریان داشت، با وجود دستاوردهایی برای دولت‌های عربی، نتوانست روند مهاجرت و آوارگی فلسطینیان را متوقف کند؛ اما موجب شد آوارگان و نجات‌یافتگان از سلاح کشتارِ تازه‌تأسیس رژیم صهیونیستی بتوانند در مناطق فلسطینی تحت تصرف مصر و اردن ساکن شوند.
ارتش عراق و اردن توانستند ارتفاعات مرکزی و بخش شرقی شهر بیت‌المقدس را تصرف کنند و مصر نیز نوار غزه را در اختیار گرفت. اما در نهایت با نفوذ ارتش اسرائیل به لبنان، هجوم به شبه‌جزیرۀ سینا و محاصرۀ نیروهای مصری در غزه، حملات اعراب نیز متوقف شد و کشورهایی که برای نابودی اسرائیل پا به میدان گذاشته بودند، در نهایت شکست را پذیرفتند.

 

جنگ 1956، تهاجم سه‌گانه
جمال وارد می‌شود
حدود 12 سال پس از اولین جنگ اعراب با رژیم، مردی در مصر روی کار آمد که آرزوهای بزرگی در سر داشت. جمال عبدالناصر با ملی اعلام کردن کانال سوئز قصد داشت مصر را در حد یک بازیگر تراز جهانی بالا بیاورد و با خلق قدرت جغرافیایی جدید، رهبری امت عربی را به دست بگیرد. درست بلافاصله پس از اقدام جمال، سازمان ملل آن را با شرط اجازۀ عبور به کشورهای خارجی پذیرفت. در این شرایط بریتانیا و فرانسه که بزرگ‌ترین منتفعین انحصار کانال بودند با همکاری اسرائیل که می‌دانست در صورت ملی شدن آن، دریای سرخ را بر روی خود بسته خواهد دید، از طریق انعقاد یک پیمان سرّی، حمله به خاک مصر را آغاز کردند. تهاجم با نفوذ نیروهای ارتش رژیم به شبه‌جزیرۀ سینا و پیشروی آنان آغاز شد. انگلستان و فرانسه نیز چتربازان خود را در کنار کانال سوئز پیاده کردند. با وجود عقب‌نشینی ارتش مصر، نیروهای شبه‌نظامی بومی مقاومت بسیاری نشان دادند و حتی جنگ وارد فضای شهری شد. با دستور عبدالناصر کانال مسدود شد تا بحران به واقع تبدیل به یک مسئلۀ جهانی شود. در نهایت با اینکه مصر در میدان شکست‌خورده تلقی می‌شد، منافع دو بازیگر قدرتمند دیگر بازی را برهم زد. آیزنهاور، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، برای پایان دادن سلطۀ انگلیس و فرانسه بر دریای سرخ و کانال سوئز با حمایت از مصر، تجاوز سه‌گانه را محکوم  اعلام کرد. خروشچف، رهبر شوروی، نیز فرانسه و بریتانیا را تهدید به حملۀ اتمی کرد. با عقب‌نشینی هر سه کشور مهاجم و ناکام ماندن آن‌ها از دستیابی به اهدافشان، دو اتفاق مهم افتاد. اول غروب نقش انگلیس به عنوان یکی از قدرت‌های اصلی جهان و دوم طلوع یک رهبر مقتدر در جهان عرب؛ جمال عبدالناصر!
جنگ 1967، جنگ شش روزه
رؤیای بر باد رفته
می‌توان این جنگ را پایان رؤیای بازگرداندن سرزمین‌های اشغال‌شدۀ فلسطین، پایان رؤیای قدرت متحد عربی و پایان جمال عبدالناصر دانست. کشورهای مصر، اردن و سوریه قصد داشتند با شکل دادن یک ائتلاف قدرتمند سه‌گانه و حملۀ برق‌آسا به اسرائیل، موضع خود را برای تصرف سرزمین‌های عربی تقویت کنند. البته کشورهایی هم‌چون عراق، عربستان سعودی، تونس، سودان، مراکش، الجزایر، لیبی و کویت نیز با اعلام جنگ به رژیم صهیونیستی و اعزام نیرو، به یاری آن‌ها شتافتند. اما در نهایت اسرائیل با یک حملۀ ناگهانی پیش‌دستانه، برتری هوایی مصر را از بین برد و قوت میدانی‌اش نه‌تنها طرف‌های درگیر را متوقف کرد، بلکه از طریق یک ضدحمله وسعت جغرافیایی سرزمین‌های اشغالی را به چیزی حدود سه برابر افزایش داد. بلندی‌های جولان و مزارع شبعا در شمال، قدس و کرانۀ باختری در شرق و تمامی صحرای سینای مصر در جنوب، به تصرف رژیم صهیونیستی درآمد. حدود یک میلیون نفر آواره شدند و طی شش روز تنها چیزی که برای کشورهای ائتلاف عربی باقی مانده بود، یأس و حسرت بود.
جنگ 1973، جنگ رمضان یا یوم کیپور
جنگ، جنگ تا ...
این نبرد با حملۀ غافلگیرانۀ سوریه و مصر آغاز شد و در ابتدا با موفقیت‌های خوبی نیز همراه بود. این دو کشور توانستند با پیشروی در صحرای سینا و تصرف نقاط مهمی از ارتفاعات جولان، پیروزی‌های ابتدایی را به دست آورند؛ اما با ضدحملۀ اسرائیل از روز سوم متوقف شده و باز هم به عقب رانده شدند. در نهایت این نبرد با آتش‌بس و بازگشت به مرزهای پیش از جنگ پایان یافت، اما بذر مهمی را در ذهن سیاست‌مداران طرف‌های درگیر کاشت. کشورهای عربی تقریباً به اسطورۀ شکست‌ناپذیری رژیم باور پیدا کرده بودند و اسرائیل نیز با وجود موفقیت‌های چشم‌گیر دریافته بود که برتری نظامی آن بر همسایگان متخاصمش امینت او را تا همیشه تضمین نخواهد کرد. در واقع اگر بخواهیم پیمان صلح کمپ دیوید را تولد عادی‌سازی بدانیم، باید بسته شدن نطفۀ آن را در پایان جنگ یوم کیپور جست‌وجو کنیم.

برادرخوانده!
دشمن دیروز، دوست امروز
پس از حدود شش سال، با امضای توافقنامۀ کمپ دیوید، صلح مصر و اسرائیل منعقد شد و با گذشت بیست سال اردن نیز چنین کرد. این توافقات پیش از آن که نشانۀ دوستی اسرائیل با کشورهای منطقه باشد، نوعی متارکۀ دولت‌های عربی با جنگ و نبرد بی‌وقفه است. چنان که امروز هم میل به همان متارکه، کشورهای عرب حوزۀ خلیج فارس را به پای امضای پیمان ابراهیم کشانده است. رهبران عربی با ادغام شدن در طرح آمریکایی سیاست‌زدایی از منطقه، دوست دارند با مسطح شدن هر چه بیشتر غرب آسیا تمام دشمنی‌های دیرین را فراموش کرده و حتی فلسطین را نیز به چنین سرنوشتی دچار کنند. در نهایت همان پرسش که ذهن انور سادات را به خود مشغول کرده بود، امروز بن‌سلمان را نیز تحت فشار می‌گذارد. چرا باید در ازای آرزوی سرنوشت یک فلسطین آزاد، سیاهۀ تاریخ خود را سرشار از درگیری و خون‌ریزی بنویسیم؟