چرا انسان فلسطینی راهبرد صلح پایدار را برنمیتابد؟
صلحی وجود ندارد، مقاومت زندگی است
حال که حدود پنج ماه از آغاز عملیات طوفانالاقصی میگذرد و آمار شهدای مظلوم غزه از 28000 نفر تجاوز کرده است، احتمالاً پرسشی پررنگتر از هر پرسش دیگری ذهن جهانیان را به خود مشغول میکند. شعارهای آتشبس، تلاش برای مذاکرات صلح، تأکید دوبارۀ بسیاری از کشورها بر راهحل دودولتی و ... همین پرسش را در بطن خود حمل میکنند و آن را همچون تابلویی که خبر از مقصدی فریبنده میدهد، بر سر راه مردم فلسطین و رژیم صهیونیستی نهادهاند: «برادران! آیا کافی نیست؟» پاسخ به این پرسش پیش از اینکه راهحلی برای پایان جنگ باشد، سخن از گفتاری است که امکان زیستن را برای مردم فلسطین محقق میسازد و کنکاش در آن به ما نشان میدهد که این ملت چگونه توانسته است زیستن را در کنارۀ جنگ بیاموزد، بی آنکه معنای زندگیاش دچار نقصان شود. چگونه زندگی این مردم با مشتهای گرهکردۀ زیر آوار بمباران، بسیار نیرومندتر از زندگی سایر مردم جهان است؟
دعوت به کنار نهادن اسلحه، کمرنگ کردن مرزهای ملی و در آغوش گرفتن نظمی که با شعار صلح پایدار، جغرافیای جهان را مسطح میکند، نه فقط برای مردمی که هفتاد سال در جنگ هستند بلکه برای حل تمامی منازعات جهانی، دعوتی دلفریب است. تولد آن نیز نه از دل یک آسودگیِ پساجنگ بلکه از بطن چشیدن تلخی ویرانی و مرگ رخ خواهد داد. وقتی کسی از خود میپرسد «زندگی سخت ما بهای چه سرنوشتی است؟» و شخص دیگری دعوتی از جنس «زندگی بدون دشواری» پیش روی او میگذارد، وسوسه شدن امری غیرممکن است. چنین صلح پایداری طرحی از سرنوشت را پیش روی ما نمیگذارد اما در عین حال این نوید را میدهد که جنگی در کار نیست. تنها هدف ما این است که زندگی نرمالی داشته باشیم و اصلاً چرا باید به مخاطرۀ تاریخ پردرد و پر از خونریزی جستوجوی سرنوشت تن دهیم؟ فلسطین نه ارض موعود یهودیان است نه جغرافیایی که با بیانی دراماتیک بهعنوان خانۀ غصبشده یاد شود. کشوری است که اکنون در سایۀ حل تنش بین دو ملت، باید با دو دولت اداره شود و این خود مسیری برای ادغام فلسطینیان و اسرائیلیها تحتعنوان جامعهای جهانی است.
البته همگی میدانیم که این مسیر یک بار تحت اتحاد تمامی نیروهای سیاسی درگیر طی شده و سرمنزل مقصود آن نیز چه بوده است. در واقع شکست راه حل دو دولتی1 در مسئلهی فلسطین جهتی بسیار خطیر و مهم دارد که همین جهت نشاندهندۀ پیوند عمیق مقاومت با ژنوم ملت آن است. پیش از اینکه ابرقدرتها و بازیگران شمارۀ یک عرصۀ جهانی همچون ایالات متحده، چین یا روسیه بخواهند با تقلیل علت برهم خوردن نقشۀ دودولتی به زیادهخواهی، طمع طرفین، ترور اسحاق رابین2 یا هر چیز دیگری آن را تنها طرح ضامن زندگی مردم رژیم و غزه و کرانه بدانند، فلسطینیان با نگاهی نافذ، شکست طرح را دلیلی بر شکست منطق آن یافتند. پس از بر هم خوردن معاهدۀ اسلو3 و سرنوشت عرفات4 به عنوان نماد زندۀ این معاهده، پرسش اصلی مردم این نبود که «حال چگونه و با چه مختصاتی میتوانیم بهتر از قبل در جهت صلح پایدار حرکت کنیم؟» بلکه پرسش دیگری در ذهن آنان از همیشه بزرگتر جلوه میکرد: «آیا صلح پایداری وجود دارد؟» آیا فلسطینیان میتوانند با دست کشیدن از مقاومت، دست کشیدن از اسلحه و هر چیز دیگری که نشانی از مبارزه داشت به یک زندگی نرمال برسند؟ زمانی که صلح چیزی جز یک تعلیق طولانیمدت برای کش دادن زمان بر علیه ملت مقاوم نیست و تنها میخواهد با حفظ وضع موجود قربانی را قربانی نگاه دارد و از پس معنازدایی معنای منظور خود را حاکم کند، مبارزه نه فقط یک راه شرافتمندانه بلکه تنها مسیر برای زنده ماندن است. در واقع اعلان این «صلح پایدار» نهتنها از سیاست جهتزدایی نمیکند بلکه خود دارای یک جهت سیاسی است.
فهم این ظرافت بسیار مهم و تبدیل کردن آن به یک گفتار غالب در بین مردم فلسطین، هنر جریانهای مقاومت اسلامی بود و همین تفاوت بزرگ مرگ جریانهای مبارز سکولار همچون «ساف» را رقم زد. جریانهای مقاومت اسلامی علاوه بر درک راهبرد سیاسی دشمن به شیوهای در مقابل آن ایستادگی کردند که تمام سطوحش را به چالش میکشید. انسان فلسطینی وقتی درک کرد که هیچ افق دیگری جز مقاومت ندارد، آن را بهعنوان آینۀ تمامنمای سرنوشتش پیش روی خود نهاد و به همین ترتیب بنیاد و معنای زندگیاش از دل مبارزه سر برآورد. در این صورت دیگر تفاوتی نمیکند که جنگ قرار است چند سال طول بکشد، هزینههای آن چیست و یا اینکه قرار است چند بار شکست بخورد؟ انسان فلسطینی جز مبارزه زندگیای ندارد زیرا اگر مبارزه نکند خواهد مرد. او در میانۀ نبرد زیستن را آموخته است و چون برای زندگی میجنگد، مبارزۀ زنده بودنش را دچار خدشه نخواهد کرد. چنین معنی ناب و خالصی قرنها فاصله را از صدر اسلام طی کرد و با سکوی انقلاب اسلامی ایران به فلسطین رسید؛ جایی که مردم وقتی در حال کار کردن هستند، وقتی به دانشگاه میروند، وقتی کودک خود را تربیت میکنند یا حتی وقتی آشپزی و رانندگی میکنند، در حال مبارزهاند.
چنین مبارزهای نه یک اصرار از سر غریزه برای زنده ماندن بلکه تلاشی برای زنده نگاه داشتن هویت و شرافت انسانی است. جنگیدن مردم فلسطین -حتی اگر تکتکشان به شهادت برسند- به مردم منطقه میآموزد که انسان ماندن، سیاسی ماندن و در عین حال زنده بودن به چیزی غیر از بازی کردن در نقشۀ ابرقدرتها، دلارهای نفتی و تخدیر ناشی از سرریز درآمد احتیاج دارد. نه یک روزنۀ امید بلکه طرحی روشن و مجرب از مستقل بودن، ملت ماندن و در عین حال همداستانی با مردمی فراتر از جغرافیای خودمان وجود دارد. مشیت الهی بر این بوده که علاوه بر کشور بزرگ و قدرتمندی چون ایران، طرح مذکور توسط مستضعفترین مردم جهان به واقعیت بدل شود. کسانی که از دسترسی به ابتداییترین امکانات زندگی محرومند اما نهتنها میتوانند زندگی کنند بلکه با خلق یک نیروی درونزای داخلی تحت عنوان یک محور بزرگتر، نیروی خارجی نیز تعریف میکنند. این یعنی توانایی تعریف استقلال با وجود همکاری راهبردی در سطح مهمترین منطقۀ جهان.
بدین ترتیب جنگ برای ملت فلسطین نه یک پیشامد بلکه ترجمۀ نبردی است که معنای انسان بودن را زنده نگاه داشته است. این مردم فهمیدهاند جنگ از زندگی جدا نیست و هر دیواری که بین آنها فاصله بیندازد، هم زیستن را تهدید خواهد کرد و هم انسان بودن را. آنها هر روز شریک این مبارزهاند، پایانی برای آن متصور نیستند و به همین دلیل بر روی هر تحلیلی که مقاومت آنها را دچار خدشه میبیند، خط میکشند. پس اگر هر روز هم از آنان بپرسید که: «برادران، آیا کافی نیست؟»، پاسخ یکسان خواهد بود: «صلحی وجود ندارد، مقاومت زندگی است.»
1- راه حل دو کشوری یکی از راه حلهای ارائه شده برای رفع اختلافات بین اسرائیل و فلسطینیان است. طبق این راهحل، بهجای خصومت با رژیم صهیونیستی برای راندن آنان به بیرون از منطقه از سوی اعراب، یا بجای نابودی و پایمال گردانیدن حقوق فلسطینیان از سوی رژیم صهیونیستی، چاره، برقراری دو کشور جداگانۀ اسرائیلی و فلسطینی بهطور همزمان و به رسمیت شناخته شدن هر دو از طرف تمامی طرفین درگیر یکدیگر است.
2-سیاستمدار و ژنرال رژیم صهیونیستی بود. وی پنجمین نخستوزیر رژیم محسوب میشد که دو بار به مقام نخستوزیری رسید. در سال ۱۹۹۴ و به خاطر تلاشش در دستیابی به صلحی جامع و به رسمیت شناختن کشور خودگردان فلسطینی و موفقیت در به ثمر رساندن پیمان اسلو به همراه یاسر عرفات و شیمون پرز موفق به دریافت جایزۀ صلح نوبل گردید. او در تاریخ ۴ نوامبر ۱۹۹۵ به دست جوانی ۲۵ ساله به نام ایگال عمیر در شهر تلآویو ترور شد. وی تنها نخستوزیر اسرائیلی است که به قتل رسیده است.
3-پیمان اسلو با نام رسمی «بیانیۀ اعلام اصول اولویتهای موقت دولت خودگردان»، نخستین موافقتنامهای بین حکومت رژیم صهیونیستی و سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) بود که در سال ۱۹۹۳ به امضای دو طرف رسید. پیمان اسلو تلاشی برای تعیین یک چارچوب مشخص بود که به حلوفصل کامل منازعۀ رژیم و فلسطین بینجامد.
4 - یاسر عرفات یا ابوعمار از رهبران سیاسی فلسطینی بهشمار میرفت. او از ۱۹۶۹ تا ۲۰۰۴ رئیس سازمان آزادیبخش فلسطین و از ۱۹۹۴ تا ۲۰۰۴ رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین بود. عرفات همچنین یکی از اعضای بنیانگذار حزب سیاسی فتح بود که از ۱۹۵۹ تا ۲۰۰۴ رهبری آن را بر عهده داشت. او از لحاظ ایدئولوژیک ملیگرا و سوسیالیست عربی محسوب میشد. عرفات در ابتدا طلایهدار و رهبر مبارزه با رژیم صهیونیستی بود اما بعدها و تحت فشار، بهعنوان اولین رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین، معاهدهی اسلو و صلح با رژیم را امضا کرد.