در حافظه موقت ذخیره شد...
چرا جاهطلبی آمریکاییها راه دشواری در پیش دارد؟
ســـــرابــــ دودولتی
اما آیا صحنۀ منازعات نیز همانطور که ارادۀ موافقانِ راهکار دودولتی طلب میکند، ظرفیت و کشش پیگری چنین طرح جاهطلبانهای را دارد؟ اگر بخواهیم پاسخ را در یک خط و پیش از حلاجی این عرصۀ بسیار پیچیده بیان کنیم، باید گفت نهتنها کار آمریکا و سایر بازیگران برای نیل به هدفشان بسیار دشوار است، بلکه باید بدانیم رفتار ایالات متحده چه پیش و چه پس از طوفانالاقصی، نشاندهندۀ فهم ملزومات صلح نیست.
منفور بودن تشکیلات خودگردان و شخص محمود عباس بین فلسطینیها و علیالخصوص در کرانۀ باختری، رشد شهرکسازی و شهرکنشینی در کرانه و دولت فوقارتودوکس و راستگرای نتانیاهو، بزرگترین موانع بایدن و آمریکا خواهند بود. در واقع زمانی که کنترل کامل امنیتی کرانه و تبعیض سیستماتیک توسط رژیم با آزاد گذاشتن شهرکنشینان مانند سگهای وحشی برای آزار روزانۀ فلسطینیان، حتی از سوی کشورهای عربی نیز به عنوان یک وضعیت روزمرۀ پایدار تلقی میشد، رهبران حامیِ به رسمیت شناختن اسرائیل باید درک میکردند که چالش مشروعیت تشکیلات خودگردان و کاهش مقبولیت آنها به عنوان نیروهای میانجی، دیر یا زود دامنشان را خواهد گرفت. به بیان دیگر حماسۀ قهرمانانۀ 7 اکتبر، صرف نظر از آثار مستقل چشمگیرش، نه آغازکنندۀ بحران بلکه آینۀ بازنمای وضعیت اسفناک مردم فلسطین به جهان بود. دولت رژیم صهیونیستی هیچگاه از کنترل کامل بر کرانه دست نکشید و حتی زمانی که امکان نظارت بر قسمت داخلی نوار غزه را از دست داد، بر ادامۀ اشغال 56 سالۀ مرزهای آن اصرار ورزید. اسرائیل با محاصرۀ هوایی، زمینی و دریایی نوار، ورود و خروج نفرات، محمولههای سوخت، غذا و هر چیز دیگری را کنترل میکرد و با محاسبۀ دقیق آمار کمکهای ورودی، از خفه کردن اقتصاد بسیار ضعیف غزه هیچ ابایی نداشت.
تنش فزاینده در کرانه نیز نشان میدهد نفوذ امنیتی رژیم نهتنها به ثبات و آرامش منطقه کمک نکرده است، بلکه خود یکی از عوامل افزایش درگیریها است. آمار شهدا و جانبازان فلسطینی و تلفات صهیونسیتها طی درگیریهای مسلحانه در سه سال گذشته حدوداً سه برابر شده است. در حالی که یک نظرسنجی هنگام آتشبس عملیات طوفانالاقصی نشان داد که مقبولیت محمود عباس در کرانه به چیزی حدود 7 درصد کاهش یافته است. از سوی دیگر دولت نتانیاهو با بازیگری اصلی وزرایی مانند اسموتریچ (وزیر دارایی رژیم) و ایتامار بنگویر (وزیر امنیت ملی رژیم) طرح الحاق کرانه به اسرائیل را به صورت تدریجی از پیش از آغاز جنگ پی گرفت که این مورد هم با هیچ مخالفت عملی از سوی آمریکا و جامعۀ جهانی مواجه نشده بود. در همین حین نتانیاهو برای ارضای افکار عمومی داخلی که آنها نیز دیگر میلی به صلح ندارند، ادعا میکند که جنگ تنها پس از بازگشت به وضعیت سابق و با نابودی حماس متوقف خواهد شد. اما کدام وضعیت سابق؟ منظور او دقیقاً وضعیت غیرقابلتحمل فلسطینیان در شرق و غرب سرزمینشان است که سالها تحت تأثیر ظلمِ بیحد دولت رژیم زندگی کردهاند. حتی اگر دستیابی به این هدفِ متوهمانه در دسترس نخستوزیر بحرانساز اسرائیل قرار بگیرد، چگونه یک موقعیتِ سرتاسر تنش، وضعیت صلح را بهبود خواهد داد؟
البته چالشهای آمریکا برای پیگیری راه حل دودولتی به مسائل داخلی فلسطین و رژیم ختم نمیشود. اکنون با سرگذشتی که از جنگ اخیر شاهد بودیم، دولت ایالات متحده بیش از پیش شأن خود را به عنوان یک کشور مدعی صلح و دموکراسی از دست داده است. او به سبب وتوی چندینبارۀ درخواست آتشبس در شورای امنیت سازمان ملل، تأمین تقریباً تمامی سلاحهای کشتار جمعی مردم فلسطین و موضعگیری بسیار ضعیف در قبال نسلکشی ساکنین و کودکان غزه، با خشم و بیاعتمادی عمومی، حتی فراتر از سطح منطقه مواجه است. بایدن حتی اگر بخواهد این ناکامی را به لیست کارنامۀ فاجعهبار سیاست خارجیاش در جنگ اوکراین و خروج از افغانستان اضافه کند، توانایی صرف نظر از فضای داخلی آمریکا برای کارزار انتخابات ریاست جمهوری آینده را نخواهد داشت. نیاز به یک دستاورد جدی پس از جنگ خونین در غزه، بحران دریای سرخ و ضربات محکمی که از سوی نیروهای مقاومت در عراق و سوریه وارد شد، دولت آمریکا را وادار میکند تا به این صحنه با چشم یک ماهیگیر قهار نگاه کند؛ ماهیگیری که میخواهد از دل دریایی طوفانی، بهترین صید خود را کسب کند.
چنین هدفی مستلزم تغییر شیوۀ بازی است. بازیای که برعکس وضع قمر در عقرب فعلی، یاران و متحدان مناسبی را کار میگیرد. کسانی که در گذشتۀ خود یکی از موانع مهم دودولتی بودند، حال با ارائۀ تضمینهای ویژه حاضرند با دریافت مزایای مناسب، در زمین به رسمیت شناختن رژیم نقش مهم و اصلی را به دوش بگیرند. کشورهای حاشیۀ خلیج فارس و در رأس آنها، عربستان سعودی، نه تنها پس از طوفانالاقصی از روند عادیسازی کنار نکشیدند، بلکه با نشان دادن چراغ سبز دوباره و احداث یک راه زمینی جدید برای دور زدن تنگۀ بابالمندب، ثابت کردند که مهمترین برگ برندۀ بایدن برای نجات یافتن از یک بحران بزرگ منطقهای هستند. گردن نهادن کشورهای عرب حاشیۀ خلیج فارس به روند عادیسازی و روابط راهبردی ایالات متحده با قطر به عنوان بزرگترین حامی مالی حماس در مدیریت داخلی نوار غزه، جناح چپ آمریکا را برای رسیدن به تنها راهبرد باقیماندهشان برای حل منازعۀ فلسطین امیدوار میسازد.
بایدن موظف است تا با هر ابزاری که در اختیار دارد از بهترین مهرۀ در اختیارش محافظت کند. اکنون که نتانیاهو و دولت راستگرایش از یکسو و افکار عمومی رژیم و مردم و مقاومت فلسطین از سوی دیگر هیچ میلی برای به رسمیت شناختن دیگری ندارند، چه فرایندی میتواند ضامن تحقق «صلح پایدار» آمریکایی باشد؟ در هر صورت بازی فعلی آمریکاییها در صحنه، نشاندهندۀ شانس زیاد آنها برای موفقیت نیست. آنها حتی اگر بتوانند از سد دولت نتانیاهو بگذرند با یک دیوار بسیار محکمتر و بلندتر تحت عنوان مقاومت مردمی فلسطین مواجه خواهند شد. بررسی تمامی این عوامل نشان میدهد که برخلاف ادعای بسیاری از طرفداران دودولتی، این راه واقعبینانهترین راه حل نیست اما در عین حال تنها مسیری است که برای دموکراتها باقی مانده است. پس باید ببینیم بایدن و همکارانش تا چه حد برای آخرین تیر ترکششان هزینه خواهند کرد؟