در فهم مشارکت و خواست مردم در انتخابات ۱۴۰۲ و امیدی که می‌توان در آن پرورد

فرصت تنفس سیاست ایرانـــ

محمد یلماز

در این یادداشت چه بسا بتوان بتوان با نگاه به آمارهای مشارکت در انتخابات‌های تاریخ ج.ا.، آرای مردم را در پنج سبد معنایی، متناظر با پنج بازه‌ی بیست درصدی با اندکی اغماض دسته‌بندی کرد و این‌گونه فهمی برای امروزمان حاصل نمود:
۱) رأی بازه‌ی ٪۱۰۰-٪۸۰ : آن دسته‌های کمتر در دید از جامعه که به دلایل مختلف،‌ در نقطه‌ی خیلی دوری از سیاست و وضع عمومی کشور قرار دارند و عدم شرکت این گروه در انتخابات‌ها طبیعی و همیشگی تلقی می‌گردد. به جز همه‌پرسی نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی در سال ۵۸ و نیز انتخابات ۸۸ که با مشارکت ۸۵ درصدی مردم رقم خورد، مشارکتی در این بازه نداشته‌ایم. بی‌توجهی سیاسی بخش قابل توجهی از این افراد متأسفانه به علل تحمیلی مانند شدت فقر و رنج و انواع محرومیت‌ها و آسیب‌های اجتماعی برمی‌گردد. امید که اگر در کوتاه‌مدت از انجام کاری در قبال جلب مشارکت‌شان ناتوانیم، امروز در غفلت عمیق از حال‌شان نباشیم.
۲) رأی بازه‌ی ٪۸۰-٪۶۰ :‌ کسانی که به خاطر رانه‌های عادی وارد صحنه‌ی انتخابات نمی‌شوند، بلکه تنها در مواقعی که نشاط سیاسی بر کشور حاکم شده و در دوگانه‌ای انتخاباتی و رقابت دو یا چند گفتار عمومی، صیانت از امیدی مهم یا جلوگیری از ناامیدی درخوری در صحنه‌ی انتخابات امکان انتخاب و همراهی یافته، در میدان حاضر می‌شوند؛ مانند آن‌چه در اکثر انتخابات‌های ریاست‌جمهوری در سال‌های ۵۸، ۶۰، ۷۶، ۸۰، ۸۴، ۸۸، ۹۲ و ۹۶ شاهد آن بودیم و مایه‌ی سرفرازی و بالندگی جمهوری اسلامی ایران بوده است. با توجه به ریاستی (غیر پارلمانی) بودن نظام سیاسی کشور، طبعاً در انتخابات‌های مجلس کمتر شاهد چنین مشارکت سیاسی‌ای بوده‌ایم و تنها انتخابات مجلس پنجم و ششم را می‌توان در چنین سطحی از مشارکت دید، و در حد کمتری مجالس دوم و دهم را. هرچند میانگین مشارکت انتخابات‌های مجلس تا قبل از سال ۹۸ نیز ٪۵۸ بوده که فاصله‌ی چندانی با این تراز ندارد. امید که نظام اسلامی چون گذشته قدرت ساخت و هضم صحنه‌های رقابت جریان‌های اصلی مطرح در جامعه در انتخابات‌ها -خصوصاً انتخابات ریاست‌جمهوری که ذاتاً انتخاباتی سیاسی است-‌ را بیابد و البته همچون سال ۹۶، صحنه صرفاً صحنه‌ی رقابت دو سلب نباشد، بلکه امیدی در انتخابات پرورده شود که نیروی ساخت کشور گردد.
۳) رأی بازه‌ی ٪۶۰-٪۴۰ (در واقع بازه‌ی ٪۶۰-٪۵۰): این بازه را می‌توان بازه‌ی رأی عادی -از ابتدای انقلاب تا سال ۹۶- دانست که چند سال است که از دست رفته است. همواره بالای ٪۵۰ مردم در انتخابات‌های کشور شرکت می‌کردند و رأی ایشان که -علی‌رغم سلائق مختلف- راهی برای اصلاح در چارچوب نظام و انتخابات را جستجو می‌کرد، به عنوان رأی اعتماد به اصل جمهوری اسلامی تلقی می‌شد. با در نظر گرفتن حجم بالای آرای باطله در انتخابات‌های اخیر (پسا ۹۶)، فقدان مشارکت در این بازه از سال ۹۸ را باید به عنوان خطری بزرگ به رسمیت شناخت و دانست که هرگونه گفتار و سیاست کلانی که حل این مشکل را در کانون توجه خود قرار ندهد، نمی‌تواند نیاز امروز جمهوری اسلامی باشد. تحلیل دقیق این روند تکرارشونده‌ی کاهشی مشارکت، مجال دیگری می‌طلبد، اما طبعاً شرایط کشور در سال‌های اخیر و مدیریت کلان آن در دهه‌ی ۹۰ که هرچه پیشتر رفته، نتایج آن بیشتر به صحنه آمده و مستقر شده است، موجد این وضع است. این موضوع محدود به عملکرد دولت آ.روحانی، یا مشکلات اقتصادی، تبلیغات دشمن، تحولات جهانی، تغییر نسل، گسترش شبکه‌های اجتماعی یا مسئولیت‌ناپذیری احزاب سیاسیِ موجود نیست؛ البته همه‌ی این عوامل دخیل اند، و سیاست،‌ مواجهه‌ی فعالانه‌ی موثر با چنین عواملی و ساخت حرکت یک ملت در این میانه است. امید که روند کاهشی مشارکت در این انتخابات، مرددان دلسوز را نیز به این نتیجه رسانده باشد که امکان تداوم این دست‌فرمان و امید به تغییر وضع با نحوه‌ی مدیریت و فعالیت‌های فعلی مجلس و دولت و... وجود ندارد و باید برای آغاز راهی دیگر خطر کرد.
۴) رأی بازه‌ی ٪۴۰-٪۲۰ :‌ این رأی که هنوز در انتخابات‌های ما وجود دارد، هرچند رأی وفاداری و پیوند قلبی با جمهوری اسلامی نیست، اما به هر دلیلی که باشد، در شرایط فعلی و فعالیت کمپین‌های تحریم انتخابات خارجی و داخلی از طرفی و انتخابات‌های تقریباً غیر رقابتی از طرف دیگر، هرچقدر هم که رانه‌های قومی یا منفعتی در آن موثر باشد، رأیی همچنان چشم‌انتظار است که نوعی پیام استقرار نظام ج.ا. و مرزبندی رأی‌دهندگان با مخالفت فعال با ج.ا. و عدم اعتماد و همراهی با خط سیاسی ایشان را بیان می‌دارد؛ امری که مخالفان با ندیدن آن، تنها خود را اسیر توهم و تصمیمات غلط و غیرسازنده برای آینده‌ی ایران می‌سازند. از سوی دیگر، نزدیک شدن مشارکت در تهران و برخی کلانشهرها به حدهای پایینی این بازه، زنگ خطری برای دوستداران ج.ا. برای از دست رفتن مشارکت و امید این بخش از مردم است. به عنوان مثال، در حالی که میانگین مشارکت انتخابات مجلس در استان تهران تا سال ۹۴، حدود ٪۴۵ بوده است، در انتخابات دو مجلس اخیر مردم استان تهران مشارکت حدود ٪۲۵ی داشته‌اند. این موضوع هرچند چنان که برخی اصلاح‌طلبان می‌گویند به خاطر عدم حضور فعال‌تر ایشان در انتخابات نیست، اما حتماً به ناتوانی نظام سیاسی کشور از برپایی صحنه‌ای در انتخابات که امید واقعی تغییر و بهبود در آن بتواند دنبال شود،‌ مربوط است. امید که بدانیم رضایت به اندک و کم‌همتی فراگیر موجود، موجب از دست رفتن هرچه بیشتر آن اندک نیز می‌گردد و فرصت‌ها گذرنده‌اند.
۵) رأی بازه‌ی ٪۲۰ اول:‌ اتفاق مهم و غیرمنتظره‌ی انتخابات ۱۴۰۲ را شاید باید الگوی جدید رأی‌دهی رأی‌دهندگان این بازه در این انتخابات دانست؛ کسانی که دارای پیوند قلبی با جمهوری اسلامی و ستون‌های حفظ آن هستند و در این انتخابات از فرصت‌های موجود استفاده کرده و رأی انتقادی فعالی را به صندوق انداخته‌اند. رأی نیاوردن مشاهیری مانند رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در انتخابات استان مازندران مجلس خبرگان -در شرایطی که ۴ نفر از ۵ نامزد موجود انتخاب می‌شدند و ایشان بر خلاف رقبا تحرکات انتخاباتی گسترده و کمپین تبلیغاتی سنگینی داشت و شاید رأی اول بالای وی در استان که تبعاتی در آینده‌ی کشور هم می‌توانست داشته باشد، هدف گرفته شده بود-، همچنین رأی پایین رئیس مجلس در انتخابات تهران مجلس شورای اسلامی -در شرایطی که روال‌های مرسوم و تبلیغات گسترده‌ی شهری و تشکیلاتی و سایبری همچون همیشه در حمایت از ایشان فعال بود، و نزدیکان وی از لزوم همراه و همسوتر شدن مجلس دوازدهم با وی نسبت به مجلس یازدهم سخن می‌گفتند، و الگوی رأی بدنه‌ی حزب‌اللهی در دوره‌های اخیر با رأی به فهرست رسمی اصولگرایان شکل گرفته بود، و این فهرست این بار از تمجید رهبری از مجلس یازدهم نیز برای متقاعد کردن بدنه‌ی رأیش به تمکین به فهرستش استفاده می‌کرد-، دو نماد برجسته‌ی موضع انتقادی فعال رأی‌دهندگان سیاسی در این انتخابات هستند؛ و البته این الگو محدود به این دو مورد شاخص نبوده، و هم راجع به شخصیت‌های شناخته شده‌ی دیگری و هم در مقابل فهرست اصولگرایان در کلانشهرهای اصلی کشور مانند تهران، مشهد، اصفهان، کرمان، قم و... به نحوی بروز یافته است. با توجه به تحلیل جزئی نتایج انتخابات، این تصمیم بخش عمده‌ای از رأی‌دهندگان این بازه را نمی‌توان تنها به مخالفت با رأی لیستی تقلیل داد و فاقد معنای سیاسی دانست. عزم استقلال در ایشان هرچند جدی و شایان توجه بوده است، اما بی‌جهت نیز نبوده است. شناخت و صورت‌بندیِ همدلانه‌ی جهتِ این تصمیمِ حاضر در این انتخابات ، ایستادگی جهت نادیده‌انگاشته و مضمحل نشدن آن، و کمک به تحقق و جریان یافتن آن در مسیری مناسب، کم‌آسیب و متناسب‌تر با این خواست عمومی، شاید بتواند فرصت تنفسی در سیاست ایران فراهم آورد، و چه بسا انتخاباتی در وضعیتی بد، با مشارکت نامطلوب و نامزدها و منتخبینی نه در حدّ ظرفیت ملت ایران، بتواند آغازی برای شکستنِ قالبِ فعلیِ جریان اصولگرایی و شکل گرفتن روند مدیریتی دیگری در کشور -غیر از روند مدیریتی شکل‌گرفته در دهه‌ی نود- گردد که نتیجه‌اش بازگرداندن مشارکت عمومی شود؛ اکنون ظاهر امر و تحلیل رایج راجع به نتایج انتخابات مجلس دوازدهم این است که طیف تندروتر اصولگرایان بر میانه‌روهای اصولگرا پیروز شده و لذا در ادامه ضعف‌های اساسی کشور و مطالبات عموم مردم نادیده‌تر گرفته خواهد شد و شکاف‌ها و نفرت‌های اجتماعی، بیشتر؛ این امری محتمل است اگر نیروی شکل‌دهنده‌ی این تصمیم نتواند خود را از چنین درکی نسبت به خود رها سازد و بار دیگر مسیر اصیل معنادار، مدعی، مصمم،‌ مردمی و غیرامنیتی جمهوری اسلامی را نزد خود احضار و احراز نماید. اما رسیدن این انتقاد و تصمیمِ تغییر به بدنه‌ی اصلی حامیان ج.ا. -که در انتخابات اخیر تجلی یافته است-، همزمان می‌تواند بهترین فرصت و زمینه برای عبور از وضع خستگی‌آفرین و عمیقاً شکاف‌زای موجود گردد و با گسستی از گفتارِ ضعیفِ امروزِ حاکمان کشور بار دیگر بتواند نام ملت ایران را به زبان آورد و مسیری پیمودنی برای کشور و مردم باز نماید؛ چنان‌که مشابه چنین امری در انتخابات کم‌رمقِ سال ۸۱ شوراهای اسلامی شهر تهران رخ داد، و در شرایط بن‌بست اصولگرایی -و البته اصلاح‌طلبی-، آرام‌آرام راهی نو گشوده شد. کسانی جایگزین طیفِ حاکم آن موقع اصولگریان شدند که هم از ایشان اصیل‌تر و در ارادت‌شان به ج.ا. و آرمان‌هایش محکم‌تر و مومن‌تر بودند، و هم به مردم و رنج‌ها و مطالبات سیاسی‌شان و البته واقعیت‌های حاکم بر جهان امروز از اصولگرایان -و حتی از اصلاح‌طلبان- متوجه‌تر و پیگیرتر بودند. ماجرای آن اصولگرایی و آن اصلاح‌طلبی در هضم شدن در وحدتی جدید که گویی هم اسلامی‌تر بود و هم مردمی‌تر تمام شد و البته نقطه‌ی جمع جدید، نقطه‌ی مقابلی به نام اعتدال یافت که از ابتدای دهه‌ی ۹۰ پیش آمد و یارگیری کرد و مستقر شد و اصولگرایی را هم به رنگ خود در آورد. می‌دانیم صحنه‌ی ۸۱ چیزهایی داشت که امروز نداریم.
اما امید که علی‌رغم همه‌ی نداشتن‌هامان، نخبگان مردمی مومن، زمان‌آگاه و مصممی به صحنه بیایند و عزم متناسب برای انجام چنین کار سخت و ناشدنی‌ای را به میدان آورند.