روزی که مردم با غسل شهادت نماز خواندند

«بر اثر انفجار یک بمب دستی در محل برگزاری نمازجمعه تهران که در ساعت 29/12 دقیقه روز گذشته صورت گرفت، چند تن از نمازگزاران شهید و مجروح شدند. رژیم عراق که قبلاً اصابت موشک‌های دوربرد ایران به شهرهای کرکوک و بغداد را انفجار بمب توصیف کرده بود، در یک هماهنگی ناموفق با عوامل ضد انقلاب داخلی، قصد داشت به هنگام انفجار بمب در صفوف نمازگزاران تهران در دانشگاه تهران، هواپیمایش را در ارتفاع بالا به حریم هوایی تهران اعزام داشته و ادعا کند که صدای انفجار، ناشی از بمباران تهران بوده است. اما با تأخیر ورود هواپیمای عراقی به آسمان تهران و انفجار بمب، نیم ساعت قبل از آمدن هواپیماها، این توطئه تبلیغاتی با شکست مواجه شد و هواپیماهای عراقی نیز با آتش به موقع و قدرتمند پدافند هوایی متواری شدند.

در این واقعه عده‌ای مجروح و عده‌ای به شهادت رسیدند. سید محمد شاه مرادی، سید مجید محمدی، لطفعلی عرفانی، ابراهیم سیاهی عروجی، سید مهدی رضوی نیا، محمد حاجی هاشمی، رجبعلی تلکانی، پرویز شعبانی، عباس رایگان، ذکریا فرجی بیگی، مهدی ابراهیمی، محمد غفاری، حاج مجتبی توانگر دهقان، علی احمد‌پور فیروزآبادی و محسن ظهیری از جمله این شهدا بودند. مجروحان واقعه نیز به بیمارستان‌های مصطفی خمینی، فیروزگر، سمیه، سینا، امام خمینی و دکتر شریعتی منتقل شدند.» این بخشی از گزارش روزنامه کیهان در 25/12/63 بود، بسیاری از نمازگزاران در مصاحبه با صداوسیما گفتند که حضورشان در این نماز، با علم به تهدیدات دشمن برای تعطیلی نماز جمعه تهران بود و با غسل شهادت آمده بودند.
حاج فضل‌الله فرخ از اعضای ستاد اقامه نماز جمعه در این باره می‌گوید: «در آن زمان صدام هر هفته تهدید می‌کرد که نماز جمعه تهران را می‌خواهد بمباران کند. هر وقت که این اعلان می‌شد، نمازجمعه شلوغ‌تر می‌شد و حتی از شهرستان‌های امن هم به نماز جمعه تهران می‌آمدند. جالب اینکه هر وقت که از شهرستان‌های امن نمازگزار داشتیم، بمباران نبود. عده‌ای کفن‌پوش در نمازجمعه می‌نشستند و شعار می‌دادند که ما آماده‌ایم. آن هفته‌ای که انفجار پیش آمد، از همان هفته‌هایی بود که صدام گفته بود نمازجمعه را می‌زنیم که ما هم البته منتظر بمباران بودیم. احتمال 80 الی 90 درصد هم می‌دادیم که موشک بزند چون او که ترسی از این چیزها نداشت. بارها هم شده بود که هواپیماهایش اطراف نمازجمعه می‌آمد و ضدهوایی روی پشت بام‌ها و در میدان فلسطین و اطراف میدان انقلاب از نماز جمعه مراقبت می‌کرد. روز حادثه، روزی بود که صدام خیلی جدی گفته بود که ما نمازجمعه را می‌زنیم. من پشت جایگاه نشسته بودم که یک دفعه صدای یک انفجار مهیب آمد. بلند شدم بالا را نگاه کردم، دیدم که چیزهایی از بالا به پایین می‌ریزد. اول خوشحال شدم. حدس زدم که قطعات هواپیمای دشمن است که پایین می‌ریزد ولی وقتی روی زمین آمد، دیدم قطعات بدن انسان است و بمب چنان به شدت این بدن‌ها را هوا برده بود که به اطراف پخش می‌شد، اما بلافاصله فهمیدیم که این انفجار ناشی از بمب‌گذاری در محل نماز بوده است.
ما همیشه جلوی درهای ورود و خروج بازرسی کامل داشتیم. هیچ چیز را نمی‌توانستند با خودشان حمل کنند بنابراین بمب را به‌صورت جانماز به داخل آوردند چون فقط آوردن جانماز مجاز بود. البته سعی بمب‌گذار بر این بود که بمب را نزدیک جایگاه، که عده‌ای از مسئولان یا خود امام جمعه بود بگذارد که همگی صدمه ببینند.اتفاقاً امام جمعه آن هفته خود آیت‌الله خامنه‌ای بودند. ایشان غالباً از جبهه یکسره به نمازجمعه می‌آمدند. چون بمب‌گذار از بازرسی دوم نتوانسته بود عبور کند و فاصله‌اش با جایگاه زیاد بود بمب را در قسمت انتهایی زمین چمن گذاشته بود. جالب است که آن روز کسی فرار نکرد و امام چند بار در صحبت‌هایشان به این مسأله اشاره کردند که من زمانی که تلویزیون را نگاه کردم، دیدم که با وجود اینکه بمب منفجر شد ولی یک نفر نرفت و همه نشستند و امام جمعه با صلابت صحبت‌هایش را ادامه داد و آهنگ صدایش نیز عوض نشد. مردم هم سر جایشان نشستند و فقط شعار دادند: حسین حسین شعار ماست، شهادت افتخار ماست. ما پس از انفجار به افرادمان گفتیم همه سر جایتان باشید و هیچ کسی دخالت نکند. فقط یک عده خاصی شروع به جمع‌آوری شهدا و مجروحان کردند. مردم هم خطبه­‌ها را گوش کردند و نماز را خواندند. چهارده نفر آن روز شهید و عده زیادی مجروح شدند. آیت‌الله خامنه‌ای فرمودند برای ختم شهدا حجت‌الاسلام فلسفی را دعوت کنید که از طرف ایشان مجلس ختمی در مسجد ارگ برگزار شد.»