علیرضا عبدی طنزپرداز
غمگینم؛ مثل آن مشتری اسنپفود که گفته بود: «سه عدد سس اضافی گذاشته شود، جداگانه حساب کردهایم.» و حالا ازبس سس خورده، کبدچرب دارد!
غمگینم؛ مثل آن سربازانی که هم برای پر ملاط بودن ساندویچشان التماس دعا داشتند و هم برای گیر نیفتادن. حالا که توبیخ شدهاند، ساندویچ کمملاط میخواهند!
غمگینم؛ مثل آن کسی که گفت: «روی همبر سس نزنید.» حالا با خودش فکر میکند کاش با آن زمانی که از نگفتنِ «گر» در همبرگر صرفهجویی کرده، اورانیوم غنی میکرد.
غمگینم؛ مثل «وحید شمسایی» که بعد از اینهمه سال برنج نخوردن، نگران این شد که اسمش جزو لیست سفارشدهندگان چلو و پلو باشد و دیگر برای مصاحبه صدایش نکنند تلویزیون تا بگوید بیست و اندی سال است که برنج نخورده است.
غمگینم؛ مثل «دکتر کاظمی» که موقع سفارش شیرموزپستهی بدون شکر، دیگر نمیتوانست روپوش سفیدش تنش باشد، مجبور شد در انتهای پیام قید کند که دکتر است.
غمگینم...