گفتوگو با همسر سردار شهید سید محمد حسن حسینی
حکیم میداندار
وقتی برای نخستینبار نام لشکر فاطمیون را شنیدم، تصورش را هم نمیکردم مردان بزرگی از خطه افغانستان پشت سازماندهی و تشکیلات آن باشند؛ دلیرمردانی که مرز را در گستره جغرافیای جهان تعریف میکنند و امروز در دفاع از حرم مطهر صدیقه کبری حضرت زینب(س)، نام زیبای مدافع حرم بر پیشانیشان نقش بسته است. یکی از این دلاورمردان که در کنار شهید ابوحامد و شهید فاتح تلاشهای زیادی در افغانستان برای مبارزه با تکفیریها و در سوریه در برابر داعش و تکفیریها داشته، سردار شهید سید محمد حسن حسینی با نام جهادی «سید حکیم» است که در تاریخ 16 خرداد 95 در منطقه حوص در تدمر سوریه به شهادت رسید و پیکر وی روز پنجشنبه 20 خرداد ماه بر دستان مردم شهیدپرور مشهد مقدس از حرم مطهر رضوی تشییع و در قطعه سرداران شهید مدافع حرم به خاک سپرده شد.آنچه در ذیل آمده است، گفتوگوی خبرگزاری تسنیم با خانواده سردار شهید سید حکیم است. زهرا حسینی، همسر سردار شهید سید حکیم اظهار کرد: آشنایی من و سید از طریق یکی از اقوام انجام گرفت و نسبت فامیلی نزدیکی نداریم، سید حکیم آن زمان شغلش مقنی بود. 29 دی سال 79 من و سید محمدحسن با هم ازدواج کردیم؛ از 16 سالگی روحیه جهادی در وجودش بود و در همان سالهای اول زندگیمان این روحیه جهادی وجود داشت و هر روز بیشتر میشد. پیش از ازدواجمان، سال 78 برای جنگ با تکفیریها و تروریستها عازم افغانستان شد و در دوران نامزدی نیز به افغانستان میرفت؛ ازدواج که کردیم پس از 6 ماه به افغانستان برگشت و یک سال در جنگ با تکفیریها بود؛ به ایران که آمد مطالعات خود را درباره گروهکهای تروریستی ادامه داد و همزمان در حوزه علمیه نیز بهخاطر علاقهای که داشت، درس میخواند.
فرمانده محور عملیاتی تدمر
وی افزود: سید حکیم با آغاز حمله تکفیریها به سوریه در سال ٩١، داوطلب حضور در این کشور برای دفاع از حرمهای مطهر شد؛ وی بهعنوان فرمانده تیپ ابوالفضلالعباس(ع) از زبدهترین نیروهای اطلاعات عملیات و شناسایی بود که پیش از شهادت، فرماندهی محور عملیاتی تدمر را برعهده داشت. زندگیمان داشت به حالت عادی پیش میرفت تا اینکه جنگ سوریه شروع شد؛ سید اعتقاد داشت اسلام مرز جغرافیایی ندارد و در هرجایی که فریاد مظلومیبلند میشود، باید به پاخیزیم و کمک کنیم؛ در هر جایی که باشد، افغانستان، سوریه، پاکستان و... فرقی نمیکند. یک جور غیرت خاص به ائمه و اهل بیت (ع) داشت؛ به ویژه به حضرت زینب (س). سید حکیم تنها برای دفاع از ارزشهای اسلام و حفظ حرم حضرت زینب (س) رفت. همسر شهید حسینی عنوان کرد: سید اوایل زندگیمان که به افغانستان میرفت، میگفت زود برمیگردم؛ آن زمان من خیلی کم سن و سال بودم و برایم خیلی سخت بود، اما با روحیه جهادی و عشقی که داشت، نمیتوانستم با رفتنش به جنگ مخالفت کنم. وی درباره نخستین سفر سیدحکیم به عنوان مدافع حرم به سوریه بیان کرد: سید در کنار شهید ابوحامد یکی از بنیانگذاران لشکر فاطمیون بود و از همان اوایل، یعنی سه سال گذشته، به سوریه رفت. من و خانوادهاش را آماده کرد؛ برایم خیلی سخت بود، آرزوی هر دختر جوانی زندگی کردن است، اما صحبتهای سید من را متقاعد کرد و رضایت من و خانوادهاش را گرفت. 7 دی سال 92 برای نخستین بار اعزام شد، بار اولی که رفت 40 روز در سوریه بود که از ناحیه کتف مجروح و به ایران منتقل شد و مدتی در بیمارستان بقیة الله تهران بود، سپس به مشهد منتقل شد؛ هنوز دوره درمانش تمام نشده بود که به سوریه بازگشت.
خانم حسینی گفت: سید زیاد اهل خاطره تعریف کردن نبود و از خطرات و مسائلی از این دست صحبت نمیکرد؛ شاید به خاطر اینکه روحیه ما خراب نشود، حرفی نمیزد، اما همیشه میگفت فاطمیون روحیه بالایی دارند و خیلی عزیز هستند. وی با بیان این مطلب که سید در تاریخ 16 خرداد 95 در منطقه حوص تدمر به شهادت رسید، تصریح کرد: سید حکیم دوشنبه به شهادت رسید و پیکر ایشان پنجشنبه در مشهد بود و روز جمعه در مراسمیبسیار باشکوه تشییع شد.
آرزوی دیرینهاش شهادت بود
همسر شهید مدافع حرم خاطرنشان کرد: همیشه درباره شهادت حرفهایی با خنده و شوخی به من میزد که شاید آن زمان تصور جدی از حرفهایش نداشتم، اما حالا که فکر میکنم متوجه میشوم به نوعی حرفهایش وصیت بوده است؛ هیچ وقت مستقیم به من چیزی نمیگفت، همیشه با شوخی و خنده حرف میزد.اما آرزوی دیرینهاش شهادت بود و همیشه میگفت شهید نشویم میمیریم؛ به دوستانش هم همیشه همین حرف را میزد و میگفت توفیق شهادت خیلی بالاست، پس کاری انجام دهید که هر دو دنیا را داشته باشید؛ چون اگر شهید نشوید، میمیرید، پس چه بهتر که توفیق شهادت داشته باشید. بینهایت شوق شهادت داشت. به جوانترهای فامیل میگفت «آدم باید دعا کند که به شهادت برسد و به مرگ طبیعی نمیرد؛ چراکه مرگ حق است و گریزی از آن نیست، اما سعی کنید خودتان راه را مشخص کنید».
همسر شهید سید محمد حسینی (سید حکیم) درباره نحوه شنیدن خبر شهادت همسرش گفت: من مثل همیشه بعد از نماز صبح به سراغ تلگرام رفتم و پیامهای تلگرام را بررسی میکردم؛ در برخی گروههای اینترنتی، تصاویر و صوتهای سید را دیدم که در آن اعلام کرده بودند، سید من به شهادت رسیده است.چشمم افتاد به این جمله که «سیدحکیم واقعاً شهید شده؟» وقتی پیامها را با دقت بررسی کردم متوجه شهادت سید حکیم شدم، واقعاً برای یک زن سخت است که از طریق فضای مجازی از شهادت همسرش مطلع شود، اما خوشحال بودم که به آرزوی دیرینهاش رسیده است. وی اظهار کرد: من 15 سال با سید زندگی کردم و امروز تنها حسرتم این است که لیاقت نداشتم فرزندی از شهید حکیم داشته باشم، هر وقت میگفتم دعا کنید خداوند فرزندی به ما عنایت کند، میگفت راضی به رضای خداوند هستم، هر وقت بخواهد به ما عنایت میکند، من به زور از خدا چیزی نمیخواهم. فرزند از نعمتهای پروردگار است، اگر صلاح بداند خودش به ما فرزندی میدهد. امروز تمام حسرتم این است که کاش یک یادگاری از سید بزرگوارم داشتم.
مکان دفنش را پیشبینی کرده بود
حسینی خاطرنشان کرد: سید من در همان مکانی که آرزویش را داشت و وصیت کرده بود، به خاک سپرده شد. یک روز با هم به مزار شهدا رفته بودیم، سید مکانی را با دست نشان داد و گفت اینجا جای من است و درست همانجایی آرام گرفت که قبلاً خودش گفته بود و میگفت خیالم راحت است که تنها نیستم و دوستانم از من جدا نمیشوند. ابوحامد، حجت، فاتح و ...همه بنیانگذاران فاطمیون در یک قطعه به خاک سپرده شدهاند و سید من نیز در کنار آنها آرام گرفت. وی گفت: دوست دارم تمام دنیا را بدهم تا یک لحظه دوباره سیدم را ببینم، اما چون میدانم او به تنها آرزویش که همان شهادت بود، رسیده است، خوشحالم و سعی میکنم جای خالیاش را تحمل کنم. سید من دینش را به اعتقاداتش ادا کرد و حتماً الان به پابوسی ائمه(ع) رسیده است.
منابع:
آرشیو هنر و رسانه فاطمیون
خراسان 24خرداد 1395
تسنیم2431395