نویسنده «خاتون و قوماندان» از راهی که باید رفت میگوید
درباره مشقی که هنوز نمرهاش را نگرفته...
در کشاکش وقایع اشغال سوریه به دست داعش و حتی پس از فروکش کردن آن با اعلان رسمیحاج قاسم سلیمانی در 1397 شمسی، همواره این توقع میرفت ما از تجربه دفاع مقدس و دهه 60 درس گرفته باشیم و بسیار مجهزتر و آمادهتر وارد گود ثبت و ضبط چیزهایی بشویم که در این مجاهدت بزرگ همه کشورهای جبهه مقاومت بهوجود آمد. حق آن است که از همه زحمات ریز و درشت تک تک فعالان و دغدغهمندان و بازیگران این عرصه تقدیر و تشکر کرد و قدردان تلاش آنها بود. اما ناگزیر هستیم به کارنامه مشقی که کردیم هم نگاهی بیندازیم و ببینیم چه کارهایی هنوز روی زمین مانده تا نمراتی درخشان کسب کنیم. سختیهای روایت درباره شهدا را از زبان نویسنده کتابی میخوانید که 44 بار تجدید چاپ شده و در 336 صفحه سعی کرده با امالبنین حسینی؛ همسر «علیرضا توسلی» فرمانده شهید لشکر فاطمیون همراه شود و به تعبیر نویسنده با نگاه اجتماعی، مخاطب را ابتدا با زیست یک زوج مهاجر و سپس رزم نظامیهمسر او در دفاع از حرم آل الله آشنا کند. «خاتون و قوماندان» با تحقیق و قلمفرسایی مریم قربانزاده از سوی نشر ستارهها راهی بازار شده و همین امسال بود که تقریظ رهبر معظم انقلاب درباره این کتاب رونمایی شد.
قصهگوی خوب میخواهیم
همه سوژهها و زندگیها، برای ارائه به مخاطب قصهای دارند و آمادهاند پیامیرا منتقل کنند. مهم این است که ما قصهگوی خوبی باشیم و بتوانیم داستانهای آن را استخراج و برای مخاطب روایت کنیم. درباره مهاجران افغانستانی و فاطمیون هم این قابلیت خیلی بیشتر است. همین سفر و مهاجرت برای تطبیق با یک مرز و بوم دیگر برای افرادی با سن و سال متفاوت، افت و خیزهای خاص خودش را در زندگی ایجاد میکند و این یعنی زندگی یکنواخت و یکسانی را در خط سیر سوژهها نداریم و نمیتوانیم داشته باشیم. جغرافیا در اینجا توانسته قصههای زیاد و چالشهای مخصوص خودش را در زندگی این افراد ایجاد کند. باز اگر در میان این افراد، کسانی باشند که از منظر آرمان جبهه مقاومت و ایدئولوژی امتی نگاه پررنگی داشته باشند هم قضیه جدیتر میشود. در زمان جنگ تحمیلی ما 3 هزار نفر شهید افغانستانی داریم که جز اسم، چیز خاصی از آنها باقی نمانده و اگر کتاب مرحوم محمد سرور رجایی نبود (از دشت لیلی تا جزیره مجنون) چیز خاصی از این شهدا باقی نمیماند. فقط هم مهاجران افغانستانی نیستند، ما از پاکستان و عراق هم در ایران اسلامیکسانی را داشتیم که آمدند زیر این پرچم جهاد کردند و در حد توان سعی کردند از انقلاب اسلامیدفاع کنند، اما چیز زیادی دربارهشان روایت نشده است. من، خانمیافغانستانی میشناسم که دختر شهید، همسر شهید و مادر شهید است و مانند این بزرگوار زیاد داریم و به کل سوژههای بسیاری وجود دارد که میشود سراغشان رفت. اینکه قصهگو و راوی سوژهها را نداریم، سبب شده آثار مکتوب معدودی هم داشته باشیم.
دستمریزاد به مستندسازان
یک نکته مهم این است که آنچه از آثار مکتوب درباره مهاجران داریم، خیلی سریع از اینکه راوی – که بیشتر همسران شهدا هستند - متولد افغانستان است گفته و وارد زندگی همسر شهیدش شده و به عبارتی خود افغانستان به گوشهای رفته است. در بیشتر مکتوبات موجود، جنبه افغانستانی و به تعبیری که اینجا بخواهم برای مخاطب شما بگویم، چندمرزی بودن این سوژهها دیده نمیشود. به نظرم در حیطه فاطمیون و شهدای سرفراز آن، مستندسازی از ادبیات مکتوب جلوتر و دستش پرتر است. حتی باید اشاره کنم ادبیات مکتوب هنوز نتوانسته به فیلمسازان یا تولیدکنندگان آثار سریالی کمک خاصی بکند. علتش به نظرم این است که فراوانی آثار مکتوب در برابر سوژههای پرشماری که داریم، نسبت کمیدارد. این نقطه ضعف را در جلسهای که خود عزیزان افغانستانی بودند هم گفتم و مطرح کردم فقط دنبال این نباشید نویسنده ایرانی یا ناشر ایرانی آثار را تولید کند، مگر این همه افغانستانی هنرمند و دست به قلم نداریم که اتفاقاً در ایران هم هستند و امکانات لازم برای این کار برایشان در دسترس است. از همه حاضران جلسه پرسیدم چرا این همه اثر تلخ درباره افغانستان به قلم نویسندگان اهل همین کشور داریم که بعضاً سیاهنمایی میکنند، اما خود شما رنجکشیدهها نمیآیید ولو با گفتن همان تلخیها و بدون سیاهنمایی واقعیات، آثاری را تولید کنید. در عرصه ساخت سریال تلویزیونی به نظرم دستاورد قابل دفاعی نداریم. همین سوژه «ابوحامد» در کتاب «خاتون و قوماندان» میتواند دستمایه آثاری باشد. همین حالا یک فیلم کوتاه 20دقیقهای که فریم به فریم و جمله به جملهاش منطبق بر کتاب خاتون و قوماندان است ساخته شده و برای همه مشخص شد ظرفیت این سوژه چقدر است.
تنوع قالب روایت؛ پاسخی برای مخاطبان متنوع
تنوع قالبهای ارائه روایت مجاهدان افغانستانی و لشکر فاطمیون که زیاد است، باید ببینیم ذیل هر قالب چه تعداد اثر تولید شده داریم. سرودها و نماهنگها، مستند، فیلم، سریال و کتابها در این سالها تولید شدند و حتماً سعی بر تنوع بوده است. اما اگر جدولبندی کنیم که در هر دسته، چه تعداد اثر و چه تعداد کار خوب وجود دارد، محدودیتها را میبینیم. بنده تعداد زیادی گروههای سرود افغانستانی میشناسم، اما در حیطه سرود شاید فقط بتوان صداوسیما را دید که حمایت کرده تعدادی کار ضبط و تولید شود. یا مثلاً فیلم سینمایی درباره افغانستانیها و فاطمیون با زاویه دید انقلاب اسلامیمگر چه تعداد داریم؟ آثار مکتوب قابل ذکر و قابل دفاع شاید هم 6 – 5 عنوان بیشتر نباشد که وقتی کفایت است که به روایت زندگی برسد و فقط متکی به جنبههای رزمیو نظامیسوژه نباشد. به نظر من و همه مخاطبان، طبیعی است که کار قوی در قالبهای مختلف نیاز است ساخته شود، گرچه همین تعداد اثر قابل دفاع و معدود آنطور که باید به دست مخاطب نرسیده است.
«ابوحامد» فراتر از مرزها بود
اراده شهید توسلی به نظر بنده که پژوهشگر زندگی ایشان بودم، بسیار فراتر از مرزها بود. این چهره هنوز کامل و درست شناخته نشده است. او به خوبی آگاه بود وقتی دارد به سوریه میرود، داعش مزدور دشمن اصلی است. ایشان دشمن اصلی را به خوبی میشناسد و بارها گفته بود دلم میخواهد بروم با اسرائیل بجنگم. اطمینان دارم اگر ابوحامد امروز درمیان ما بود، حتماً جایی در خط مقدم پیدا میکرد و مثل خیلی از ما اینجا نمیماند.
خاطرم هست ایشان جایی گفته اگر دشمن آنقدر دور و در نیویورک باشد، باز هم خودم را به آنجا میرسانم تا با او بجنگم. این نگاه به همه بچههای مقاومت هم تسری یافته و درباره خیلی از شهدا میشنویم و میخوانیم انگیزه و نگاهشان درباره جبهه مقاومت چیست. به جرئت میگویم برای رزمندگان فاطمیون، فاصله و اعداد مطرح نیست، بلکه قویاً مسئله اعتقادات و باورها را دارند. شهدای مقاومت از آن جهت که مرزی نمیشناسند، هر یک میتوانند سوژه ترور دشمن صهیونیست باشند و اینگونه نیست که مثلاً افغانستانیها فقط توانستند در سوریه پررنگ شوند و اگر امروز بودند مانند رشادتهای یمنیها یا لبنانیها یا خود اهالی مظلوم غزه چیزی از آنان نمیدیدیم. اراده این عزیزان را در عملکردشان بارها دیدیم و برای پژوهشگری مثل من که دنبال شناخت آنان هستم، روشن است خیلی احتمال کمیداشت فقط بنشینند و از طریق اخبار مسئله مبارزه با اشغالگران فلسطین و ظلمهای پرشمار آنان را دنبال کنند.
غریب بودن فقط برای فاطمیون نیست
بنده بیش از یک سال است ساکن قم هستم. اینجا که آمدم متوجه شدم چقدر شهدای زینبیون غریب هستند و چقدر پاکستانی مجاهد و مبارز داریم که به فیض شهادت نائل شدند. از این عزیزان حتی نسبت به فاطمیون آثار بسیار کمتری هم وجود دارد، چرا که پدر و مادرها و یا همسران این عزیزان نمیتوانند مانند افغانستانیها فارسی را خوب و قابل فهم برای ما – آن هم بدون مترجم – صحبت کنند و طبیعی است این نکته ثبت تاریخ شفاهی و پژوهش در زندگی آنان را سخت میکند.
باورتان نمیشود وقتی به مزار این شهدا رفتم و به زحمت با یکی دو نفر از همسران شهدا صحبت کردم، تازه متوجه شدم چقدر دستمان خالی است و چقدر زینبیون مظلوم هستند. شکر خدا پس از انقلاب نه نویسنده و پژوهشگر کم است، نه ناشر مکتوبات برای این دست سوژهها. تازه غرب را میبینیم که از هیچی برای خودش داستان میسازد و اشغالگریاش را قهرمانانه توصیف میکند! ما که همه چیز داریم و دستمان از واقعیت خالی نیست که بخواهیم دنبال کارهای تخیلی برویم. قبول دارم همواره سایه مصلحتهای حفاظتی و امنیتی روی کارهای رسانهای مربوط به عرصه بینالملل و بهخصوص نظامیباید باشد، اما آیا هیچ راهی برای تولید اثر درباره داشتههایمان نیست و همه چیز فیلتر است؟ نمیشود تاریخ واقعی و داشتههای حقیقی خودمان را رها شده بگذاریم و به تاریخسازی دروغ دیگران که با آب و تاب به آن جذابیت میدهند، نظاره کنیم و توقع داشته باشیم مخاطب هم طرف ما باشد. این بچهها هنوز کلی راوی و شاهد زنده و در دسترس دارند و این شرایط، به نظر چیزی بیش از کمکاری و غفلت است. شاید شهدای مظلوم ما را ببخشند، ولی تاریخ که به دست ما باید تکمیل میشده و آزادگانی که خون دادند تا حقیقت آشکار شود، حتماً از ما گله خواهند کرد.
روایتها فقط برای مخاطب بزرگسال نیست
اگر وارد شناخت زندگی تکتک سوژهها شویم، میبینیم شهدای مدافع حرم و افغانستانیها در لشکر فاطمیون سراسر قابل استفاده است. هر کدام از آنها در دوره نوجوانی، پر از تلاطم و تکاپو و تنش بودند. ما در سیره اینها تلاش، به سمت هدف رفتن و شدن را میبینیم. آن قدر حس و حال نوجوانی و شور و انگیزه در آن هست که بعید است نوجوان و جوان امروز ما دستکم یک بار نخواهد آن را بشنود و به آن فکر کند. اما باز هم دست ما خالی است. بچهها خیلی راحت در برخورد با یک قصه دید قهرمانانه پیدا میکنند، ولی اینجا هم چیزی نیست و نداریم. مدافعان حرم، ماجرای مقاومت در سوریه و دلاوریهای لشکر فاطمیون و شهدای آن را فقط برای بزرگسالان نبینیم و فقط آن را ژانر جدی ندانیم. خیلی از این عزیزان در دوران کودکی یا نوجوانی، ماجرای مهاجرت یا برخورد با فرهنگی جدید را دارند که در همان اوضاع، دارند دنبال کاری برای کسب درآمد گذران زندگی هم میگردند. همه میدانیم افغانستانیها با اینکه مدل کار کردن خاصی دارند، خیلی وقتها هم به اقتضای شرایط و کارفرمایشان بیکار میشوند. تحملی که در انجام بعضی کارهای خاص دارند، زمانی که برای انجام کار میگذارند، همتی که دارند تا شکم خانواده خود را سیر کنند و سقفی بالای سرشان باشد؛ این همه روایت و قصه جذاب اصلاً دیده و به مخاطب منتقل نمیشود. راستش وقتی درباره مجاهدت یک سردار در میدان جنگ و در رزم نظامیاش کلی سوژه دست نخورده داریم، نمیشود درباره تأمین نیاز مخاطبی خاص مانند نوجوان با تکیه بر داستانهای این قهرمانان توقعی داشت.
راه روشن شهدای مقاومت
مبارزه مجاهدان جبهه مقاومت، خطی پررنگ و سترگ است. این خط از هر کجا ممکن است رد شود و در هر زمانهای هم وجود دارد. حال هر کسی روی این خط قرار بگیرد، جزوی از پازل جریان مقاومت است. حتی از زمان پیامبر مکرم اسلام (ص) یا خیلی پیشتر میتوان این خط را به وضوح دید، از زمان حضرت آدم، حضرت ابراهیم، حضرت نوح و همه ادوار پیامبران عظیم الشأن الهی بیاییم تا دوران معاصر ایران و مقاومت مردم در برابر تجاوز روسها به شمال یا تقابل با استکبار انگلیسی و بیاییم تا خود انقلاب اسلامیو دفاع مقدس؛ این خط هیچ کجا قطع نمیشود و همه در یک راستا هستند.
همه در مسیر «اشداء علی الکفار رحماء بینهم» است. حتماً همه شهدایمان را میتوانیم شهدای قدس شریف بدانیم که تمام آرزویشان تحقق حکومت عدل الهی و ظهور آخرین حجت خداست. هر کسی هم در مقابل این آرمان باشد، دشمن خط مقاومت و سربازان مقاومت است. شهدای مدافع حرم، بخشی از یک جبهه منسجم و به هم پیوسته هستند و اینگونه نیست که فکر کنیم مدافعان حرم فقط فداییان زینب (س) بودند. همین که یک نفر، شهید راهی است که خیلیها مقابل آن تفکر و دولت مانند او بودند، مفهومیجذاب و کامل به عنوان شهدای مقاومت را شکل داده است. عماد مغنیه، حاج قاسم و شهدای طوفانالاقصی، همگی زیر پرچم مقاومت و این عقبه فکری محکم و گسترده هستند.
بازنمایی فاطمیون در سوریه کامل نیست
من به تلاشهایی که تاکنون شده نمره 1 میدهم. کم یا زیاد بودن کارهایی که درباره فاطمیون هست، برای من این معنا را میدهد که ما هنوز 1درصد راه را رفتیم و فقط همینقدر از کل آنچه بوده را نشان داده و بیش از آن نیست. تعداد کارها به عدد و کمیت شاید زیاد به نظر برسد، اما هنوز حتی بازنمایی کلی درستی از آنچه مجاهدان افغانستانی در 60 – 50 سال اخیر داشتند، نشده که فقط یک قله آن تشکیل لشکر فاطمیون و دفاع از حرم سیده زینب (س) دمشق بوده است.
ما هنوز یک پازل چند صد تکه داریم که نیاز داریم از جنبههای مختلف به آن نگاه کنیم. پررنگ بودن وجه نظامیو عملیاتی در روایتهای کنونی خیلی واضح است، حال آنکه زاویه دید اجتماعی کمرنگ است. ما اگر شهید را با خانواده و محیط زندگی او در نظر بگیریم، بخش زیادی از ضعفمان در روایت و بازنمایی قصههای فاطمیون حل میشود. درست است که پررنگ بودن جنبه نظامیبرگرفته از نگاه اعتقادی و جهادگونه ماست، اما به راحتی میتوان با در نظر گرفتن وجه اجتماعی و ارتباطی آن را تکمیل کرد و عمق بخشید تا معجزات و حوادث خاصی که در آن روزگار رخ داده بازنمایی شود. گرچه بنده معتقدم همین وجه نظامیشخصیتها هم کامل بازنمایی نمیشود.
درست است که بخشی از آن به ملاحظات حفاظتی و امنیتی بر میگردد، اما بخش زیادی که قابل استفاده است هنوز در دسترس مخاطب قرار نگرفته است. خود من تجربه کردم که سوژهها و راویان تا حد زیادی همکاری میکنند. اما برآیند نهادها و مجموعههایی که رسالت خود را معرفی شهدا و حفظ سیره آنان یا به طور مشخص شهدای مدافع حرم اعلام کردند، آن چیزی که باید، نیست. بندهنوعی که یک پژوهشگر و نویسنده هستم، بسیاری خاطرات و روایتهای کوتاه یا کامل و مفصل به دستم میرسد. چطور است که آنها نتوانستند بخش قابل توجهی از این روایتها را گردآوری و منتشر کنند؟