کوروش کمپانی ترازی برای عیار پولپرستی!
همه می دانند و بدیهی است که تبلیغات لازمه کارهای اقتصادی و فروش محصولات مختلف است؛ البته این فقط مختص فروش کالاهای اقتصادی نیست. عرضه هر چیزی با تبلیغات میسر میشود، از برنامههای تلویزیونی گرفته تا مسائل سیاسی و حتی کاندیدای ریاست جمهوری. سالهاست که این موضوع در تمام دنیا باب شده است. اما آیا قواعد و قوانینی در این باره وجود دارد؟ در خارج از ایران هم مشکلاتی شبیه به آنچه در کوروش کمپانی دیدیم، اتفاق افتادهاست. اشکال از کجاست؟ خریداران ساده لوح یا فروشندگان متقلب یا مبلغان نادان!
مریم اسدزاده
نویسنده و پژوهشگر
کمتر کسی است که این روزها درباره کلاهبرداری شرکتی کذایی با نام کوروش کمپانی نشنیده باشد. میزان کلاهبرداری کوروش کمپانی براساس برآوردهای غیررسمی، حدود دو هزار میلیارد تومان تخمینزده شده است. اگر فرض کنیم قربانیان برای خرید آیفون، نفری ۲۰ میلیون پرداخت کرده باشند، تعداد مالباختگان کوروش کمپانی به حدود ۱۰۰ هزار نفر میرسد. البته که این تعداد، تخمینی است و عدد واقعی کمتر است زیرا باتوجه به گزارش ها، افرادی بالای 200 میلیون تومان سرمایهگذاری کردهاند و در گزارشی یک فرد 600 میلیون تومان سرمایهگذاری کرده است. یعنی یک فرد، برای خرید بیش از یک گوشی ثبتنام کرده است.
اثبات اینکه یک شرکت تازه تأسیس، صد درصد موفق عمل خواهد کرد، چیزی است که از عهده خبرهترین کارشناسان اقتصادی هم برنمیآید و فقط آمارهایی تقریبی بیان میشود و برای همین است که کمتر میبینیم محصولی جدید را یکی از شهرگان غربی تبلیغ کند و همواره اگر تبلیغی هم از سوی سوپراستارهای غربی برای کالایی صورت میپذیرد آن کالا محصولی است که سالها امتحان خود را پس داده است.
چرایی این مطلب هم امری بدیهی در زمینه قانونمندی و رعایت حقوق شهروندی است. ستارگان غربی، تبعات قانونی چنین اقدامی و برعهده بودن جریمه و تاوان ضرر و زیان مالباخته را میدانند و چنین خطری نمیکنند.
اما متأسفانه برخی شهرگان (سلبریتیها) ایرانی، منفعت خویش را بر هر چیزی ترجیح داده و آبروی پیشکسوتان خود را در این رشته هم بردهاند؛ به صورتی که در فضای مجازی دیگر مخاطبانشان به آنها اعتمادی نداشته و ایشان را مقصر این واقعه میدانند، البته که این نظر هم از منظر قانونی و هم از منظر احساسی(که کارکرد تبلیغات بر این اساس است)، صحیح است. در دیگر کشورها آن قدر قوانین و مجریان قانون، سختگیر هستند، که دست و پای شهرگان برای اینگونه بیتوجهیها به حقوق مخاطب کاملاً بسته اند و در این کشورها به جای چنین اخباری که مبنی بر کذایی بودن، تبلیغات یک شرکت یا محصول باشد و شکایت شهروندان را به دنبال داشته باشد.
کذایی بودن تبلیغ به علت بردن نام یک سلبریتی و سوءاستفاده از نام او یا حتی استفاده از تکنیک دیپ فیک(Deep Fake) که یک تکنولوژی مبتنی بر هوش مصنوعی است و قادر است به طور خودکار صورت یک فرد را در یک ویدیوی دیگر جایگزین کند و حتی صدای او را نیز تغییر دهد، مشکل اصلی سلبریتیهاست و شکایت ها عموماً از سوی سلبریتیها از این شرکتهاست که با اینکه آنها قبول نکردهاند در تبلیغاتشان شرکت کنند و حتی به صورت طنز و کمدی اجازه استفاده از تصویرشان را نداشتند، باز هم با تصویری جعلی از چهره یا صدای آن فرد مشهور در تبلیغات خود استفاده کردهاند.
سختگیری بازیگران غربی در این زمینه به حدی رسیده که اکنون تصاویری از افرادی که شبیه یک سلبریتی هستند، هنگام خروجشان از یک شرکت، از طرف آن شرکت وایرال و پخش شده تا نشان دهند این فرد هم مشتری ماست و این نوع شکایت از سوی سلبریتیهای غربی در مرتبه دوم شکایات تبلیغات است. علت چیست؟
قطعاً اینکه جایگاه اجتماعی و داشتن پایگاه مردمی مستحکم برای آنها مهمتر از دریافت مبلغ دستمزدشان برای تبلیغات است، البته که همان طور که پیشتر گفته شد، تبلیغات هم از سوی ستارگان غربی صورت می گیرد اما تبلیغ کالا یا خدماتی که پیش از این امتحان خود را پس داده باشد.
حال با توجه به شرایط مالباختگان و اینکه برخی دار و ندار خود را در این سرمایهگذاری بیبازگشت از دست دادهاند، برخی سلبریتیها اشک ندامت ریخته و خود را طرف مردم میدانند و در حال اعلام پیگیری شکایت خود هستند.
اما جالب اینجاست که هیچ کدام از ایشان، از بازگرداندن دستمزدی که برای این تبلیغات گرفتهاند، حرفی به میان نمیآورند و این در حالی است که امیرحسین شریفیان در اولین گفتوگوی خود پس از فرار از کشور گفته است که به حدود 500 سلبریتی مجموعاً 10 میلیارد تومان بابت تعریف و تمجید از این کمپانی پول پرداخت کرده است.
سلبریتی های باهوشی که اکنون برای شکایت دست پیش گرفتهاند تا خودشان را در کنار مالباختگان این کلاهبرداری، مظلوم ماجرا و آبرو باخته نشان دهند، آیا به فکرشان هم خطور نکرده بود که چگونه میتوان آیفون 30 میلیون تومانی را 20 میلیون تومان فروخت؟! به نظر میرسد گزاره ابتدای مطلب درست نباشد و به جای مبلغان نادان باید آنان را منفعت طلبان بیوجدان نامید!