روز به یادماندنی انقلاب اسلامی
استقبال انقــلابــی
یکی از مهمترین ارکان انقلاب اسلامی رسانه بود؛ عنصری که موجب پیوستگی بیشتر مردم، امید گرفتن و افزایش مشارکت در انقلاب اسلامی شد؛ مشارکتی که بهصورت معناداری نسبت به دیگر انقلابهای کبیر در تاریخ بیشتر بوده است. در این میان، لحظه ورود امام خمینی پس از نزدیک به 15 سال حبس و تبعید، جذابیت فوقالعادهای برای اصحاب رسانه از جمله عکاسان داشته است. اینک، پس از 45 سال هنوز بسیاری از این تصاویر جذابیت فراوانی دارد. از اینرو به سراغ بایگانی تصاویر عکاسانی همچون مجتبی رضوانی، سبحان قلی کهنبانی، یروم شاهمیرزاییان و حسین شرکت رفتیم و تلاش کردیم تصاویر کمتر دیده شده را برای شما برگزینیم.
صادق رخ فرد
نویسنده و پژوهشگر
شور، اشتیاق و میهماننوازی مردم
محمدرضا اعتمادیان از اعضای گروه استقبال که مسئولیت برنامهریزی برای استقبال از میهمانهای امام را برعهده داشت به شور و اشتیاق مردم برای پذیرایی میهمانان در منازل خود اشاره کرده و میگوید: «صاحب منزلی در خیابان فخرآباد برای پذیرایی از 10 نفر اعلام آمادگی کرده بود که ما گروهی را به آدرس آنها فرستادیم، یک ساعت بعد صاحبخانه زنگ زد و گفت میهمانها نیامدند که شما یک گروه دیگر بفرستید. ما نیز یک گروه دیگر را راهی کردیم که این گروه نیز به منزل او نرسیدند. وقتی او مجدداً با ما تماس گرفت، شرمنده شدیم و گروه دیگری فرستادیم، ولی این گروه نیز به منزل او نرفتند. ما بار دیگر شرمنده شدیم، زیرا وی وسایل پذیرایی و حتی شام هم تهیه کرده بود. خلاصه ما بیش از 6 گروه فرستادیم که هیچکدام به مقصد نرسیدند. واقع امر این بود که عدهای از مردم نزدیک مدرسه ایستاده و میهمانهای شهرستانی را به منزل خودشان میبردند و اجازه نمیدادند میهمانها به آدرسهایی که برایشان در نظر گرفته میشد مراجعه کنند؛ آنها میگفتند حالا به منزل ما برویم، جا داریم و ماشین نیز آوردهایم. آن فرد، مجدداً در ساعت ۱۱:۳۰ شب زنگ زد و گفت تاکنون میهمانهای شما نرسیدهاند، گفتیم هر چه میهمان میفرستیم آنها را در راه میبرند.»
خطری که رفع شد
محسن رفیقدوست میگوید:«مسئولیت حفاظت از جان حضرت امام به بنده واگذار شده بود، ولی یک روز هنگامی که داشتیم گروه حافظان جان امام را تشکیل میدادیم از پاریس تماس گرفتند که حفاظت از امام را به مجاهدین خلق واگذار کنید. به گمانم این پیشنهاد را دکتر یزدی مطرح کرده بود. این در حالی بود که ما برنامهریزی کرده بودیم و حتی از شهید بزرگوار محمد بروجردی که از چریکهای قبل از انقلاب بود و من به وسیله شهید عراقی با ایشان آشنا شده بودم، دعوت کرده بودیم تا در این کار ما را یاری کند. او هم حدود 40 الی 50 نفر از مبارزان را دور خود جمع کرده بود تا برای این کار سازمانی ترتیب دهد و به این ترتیب واگذاری حفاظت از امام به مجاهدین خلق منتفی شده بود.»
عشاق منتظر یار
اسماعیل فردوسیپور: روزی از کمیته استقبال از تهران زنگ زدند. من مسئول دفتر و تلفن امام بودم. تلفنکننده از تهران، شهید مظلوم آیتالله دکتر بهشتی بود. فرمود برای ورود امام برنامههایی تنظیم شده، برای اینکه امام در جریان باشند به عرضشان برسانید فرودگاه را فرش و چراغانی میکنیم...
رعایت آداب معاشرت اسلامی در لحظه ورود
سید احمد خمینی روایت کرد: پس از اینکه هواپیما نشست، شهید مطهری و آیتالله پسندیده سوار شدند. وقتی آیتالله پسندیده وارد هواپیما شد، پس از سالها دوری، با امام خمینی دیدار کرد و لحظاتی در کنار او به گفتوگو نشست. لحظه رفتن که فرا رسید، حضرت امام فرمودند آقا(آیتالله پسندیده) باید جلو بروند و من پشت سر ایشان میروم. عرض کردم: مردم چهارده سال است که انتظار این لحظه را میکشند، خبرنگاران و عکاسان داخلی و خارجی منتظرند تا این لحظه تاریخی را به تصویر بکشند. هرچه اصرار کردم فایدهای نداشت، سرانجام راهی به ذهنم رسید. به عموی بزرگوارم پیشنهاد دادم که ایشان با جمعی از همراهان امام که از پاریس آمده بودند از هواپیما پیاده شوند و به جمعیت حاضر در سالن استقبال بپیوندند و بعداً امام پیاده شوند. به همین ترتیب عمل شد و بالاخره امام حاضر نشد یکی از آداب معاشرت اسلامی را نادیده بگیرد و از برادر بزرگ خویش جلو بیفتد، ولو آنکه در چنین شرایطی استثنایی که میلیونها چشم به آن دوخته است، قرار داشته باشد.
گروه پیشمرگ
بخش بزرگی از نیروی انتظامات کمیته استقبال در دو و سه لایه در سراسر مسیر حرکت خودروی امام به صف شدند. لایه اول نیروها نقش پیشمرگ را داشتند. انتظاماتی که در خیابانها جلوی جمعیت قرار میگرفتند، نقش پیشمرگها را بازی میکردند. به این نیروها اعلام شد قبل از رسیدن خودروی امام، چند موتور و ماشین بهصورت پیشقراول عبور میکنند که این کار برای اطلاع از عبور قریبالوقوع امام از مسیرهای تعیین شده انجام شد. تعداد قابل توجهی از نیروی انتظامات که در گروههای کوچکتری سازماندهی شده بودند نیز بهصورت نامحسوس نقش نیروی مخفی را داشتند. این نیروها با روبان سبز کوچکی که به یکی از بازوهایشان نصب شده بود از بقیه اعضای کمیته استقبال قابل تشخیص بودند.
ماجرای بلیزر عجیب
محسن رفیقدوست راننده بلیزر حامل امام در خاطرهای تعریف کرد: «وضعیت خاصی پیشبینی کرده بودیم که من یک بلیزری که متعلق به یکی از برادران عزیزمان به نام حاج علی مجمعالصنایع بود را انتخاب کردم. برای این کار توسط خود او و البته فشاری که به کارخانه میرال آوردیم، کلیه شیشههای جلو، بغل و عقب را ضدگلوله کردیم. همچنین بدنه ماشین بخصوص قسمتی که امام نشستند را با فولاد تقویت کردیم.»
میدان آزادی
میدان آزادی که وسعتی در حدود ۱۵ هزار مترمربع دارد، همان میدانی است که پذیرای تجمعات مردمی سال 1357 به مناسبت استقبال از امام خمینی به هنگام بازگشت از پاریس به تهران بود و همان استقبال نیز به سرنگونی حکومت پیشین انجامید.
خیرمقدم را چه کسی مقابل امام قرائت کرد؟
اسدالله بادامچیان روایت کرد: آنها(نهضت آزادی) معتقد بودند که در فرودگاه بهتر است فرزند یک شهید که البته منظور آنها فرزند یکی از مجاهدین بود، خیرمقدم بگوید و ما گفتیم که بهتر است یک دانشجو بهعنوان نسل فرهیخته کشور بیاید و صحبت کند. اینها نتوانستند با این پیشنهاد مخالفت کنند و قرار شد یک دانشجو بیاید و صحبت کند. اینکه پیشنهاد آنها چه بود، بماند. هر که را پیشنهاد کردند یا از نهضت آزادی بود یا از منافقین و جالب است که میگفتند منافقین را قبول نداریم، ولی این کارها را میکردند... بعد بحث شد درباره اینکه باید چه کسی باشد، چه کسی نباشد. من پیشنهاد دادم که پسر شهید صادق امانی(قاسم امانی) باشد چون هم دانشجو و هم پسر اولین شهیدی بود که شاه او را در این قضایا اعدام کرد، ضمن اینکه امام(ره) خیلی نسبت به مرحوم شهید امانی محبت داشتند، به اضافه اینکه وی خیلی بیان بالایی داشت و صدایش نیز بلند و هم این که مبارز و در صحنه بود. به همین علت من فکر میکردم بهترین است.
معضل مخفیگاههای فرودگاه مهرآباد
اکبر براتی از اعضای واحد حفاظت میگوید: «شنیده بودیم که فرودگاه مهرآباد مخفیگاههایی دارد که جز مأموران ساواک از آن اطلاع ندارند. حتی شایع بود که این مکانهای مخفی به یکی از مراکز ساواک راه دارد. برای همین وجب به وجب فرودگاه را بررسی کردیم... من که مسئولیت امنیت فرودگاه را برعهده داشتم، مأمور شدم آنجا را بررسی کنم. برای هر چه بهتر انجام شدن کار نیاز به افرادی داشتم که با فرودگاه و مکانهای مختلف آن آشنا باشند. برای همین آقای حاج مهدی عراقی فردی را به نام آقای والی که سروان بود به من معرفی کرد. کار را شروع کردیم به آقای والی گفتم اینجا - فرودگاه - راههای مخفی بسیاری دارد، من باید تمام آنها را ببینم و همه سوراخ سنبههای فرودگاه را بدانم، هر راهی که وجود دارد باید به من نشان بدهی. ایشان هم قبول کردند.»
هجوم مردم به بهشت زهرا(س)
حضور گسترده مردم و گردهمایی مخالفان رژیم در سال ۱۳۵۷ در بهشت زهرا(س) و دفن شهدای انقلاب در آن، این قبرستان را به نمادی از عصیان و اعتراض ملت به رژیم شاهنشاهی بدل کرد. همین جایگاه باعث شد امام خمینی(ره) برای ادای احترام به تمام شهدای انقلاب اسلامی، بهشت زهرا(س)، را نخستین مقصد خود پس از ورود به ایران برگزیند و با وجود تأکید نزدیکان بر دشواری امر، پس از چهارده سال نخستین سخنرانی خود را در آنجا ایراد کند. جایگاه سخنرانی در قطعه ۱۷ شهدا تعیین شده بود.
سخنرانی مقتدرانه امام در فرودگاه مهرآباد
بخشی از سخنان امام خمینی در فرودگاه به این شرح است: «من از عواطف طبقات مختلف ملت تشکر میکنم. عواطف ملت ایران به دوش من بار گرانی است که نمیتوانم جبران کنم. من از طبقه روحانیون که در این قضایای گذشته جانفشانی کردند، تحمل زحمات کردند، از طبقه دانشجویان که در این مسائل مصایب دیدند، از طبقه بازرگانان و کسبه که در زحمت واقع شدند، از جوانان بازار و دانشگاه و مدارس علمی که در این مسائل خون دادند، از استادان دانشگاه، از دادگستری، قضات دادگستری، وکلای دادگستری، از همه طبقات، از کارمندان، از کارگران، از دهقانان و از همه طبقات ملت تشکر میکنم.
آن زحمتهای فوقالعاده شماست که با وحدت کلمه پیروز شدید؛ البته در قدم اول، پیروزی شما... الآن [در مرحله اول است] و آن اینکه خائن اصلی را که محمدرضا نام دارد، از صحنه کنار زدید. گرچه گفته میشود که در خارج از کشور به دست و پا افتاده است؛ و حالا که اربابها هم دست رد بر سینه او زدهاند و او را راه نمیدهند، حالا متوسل شده به بعضی همجنسهای خودش، شاید بتواند باز راهی پیدا کند. و این یک خیال خامی است که بعد از پنجاه سال خیانتهای این سلسله و بعد از سی و چند سال جنایات و خیانتهای این شخص خائن به این مملکت، که مملکت ما را به عقب راند، مملکت ما را ، فرهنگش را فرهنگ استعماری کرد، زراعتش را به باد فنا داد، خزاینش را به باد فنا داد، مملکت را ویران کرد و جُندی او و ارتش او را تابع ارتش غیر کرد، تابع مستشاران غیر کرد و اینها تأسفاتی است که ما داریم و ملت ما دارند، [بار دیگر بتواند به قدرت باز گردد]. ما باید از همه طبقات ملت تشکر کنیم که این پیروزی تا اینجا به واسطه وحدت کلمه بوده است. وحدت کلمه مسلمین ـ همه، وحدت کلمه اقلیتهای مذهبی با مسلمین، وحدت دانشگاه و مدرسه علمی، وحدت طبقه روحانی و جناح سیاسی. باید همه این رمز را بفهمیم که وحدت کلمه رمز پیروزی است؛ و این رمز پیروزی را از دست ندهیم و ـ خدای نخواسته ـ شیاطین بین صفوف شما تفرقه نیندازند. من از همه شما تشکر میکنم و از خدای تبارک و تعالی سلامت و عزت همه شما را طالب و از خدای تبارک و تعالی قطع دست اجانب و ایادی بسته به آنها را خواهان هستم.»
توجه خاص امام به حضور بانوان
مریم بهروزی، از زنان مبارز و انقلابی در بخشی از کتاب خاطرات خود میگوید: وقتی که حضرت امام به ایران تشریف آوردند، قرار بود که دیدارها شروع شود. امام فرموده بودند: «برای خانمها دیدار بگذارید و ببینید کدام وقت برایشان راحتتر است.» حقیقتاً امام عنایت خاصی نسبت به زنها داشتند. بعد از اینکه همسر امام به ایران آمدند، یک دیدار خصوصی هم با ایشان داشتیم و در آن جلسه حضرت امام را نیز ملاقات کردیم. امام در آن جلسه فقط فرمودند: «خانمها نقش خیلی خوبی داشتند. این حرکت آنها باید ادامه داشته باشد. اسلام و نظام اسلامی به حضور خانمها احتیاج دارد.» خانمهایی که به دیدار امام میآمدند در اثر شلوغی چادر از سرشان میافتاد و چون در آن زمان پوشیدن مقنعه و روسری در زیر چادر مرسوم نبود با افتادن چادر موهایشان پیدا میشد و بعضی از آنها نیز چادر از سرشان کشیده میشد. بعضی نیز غش میکردند. همین مسائل موجب شد تصمیم گرفتند تا از امام درخواست کنند به خانمها وقت ملاقات ندهند.... به هر حال این موضوع را خدمت حضرت امام گفته بودند، ایشان فرموده بودند: «شما خیال کردید اعلامیههای من و سخنرانیهای شما شاه را بیرون کرد؟ خیر آقا! همین خانمها بودند که شاه را از این کشور بیرون کردند. خانمها باید بیایند. فقط برایشان امکانات فراهم کنید که راحت باشند.»
حفاظت از امام در جایگاه
محمدرضا طالقانی روایت کرد: وقتی قبول کردم محافظ امام باشم، مهم نبود که در فرودگاه یا بهشت زهرا چه خواهد شد. بکشند، بزنند، برایم اهمیتی نداشت. وقتی هم در بهشت زهرا پشت سر امام ایستادم، آقای مطهری نگفت فلانی اینجا وایستا تیر بهت نخوره! گفت: «حاج پهلوون از پشت سر امام هم خیلی باید مراقبت کنی.» منم با طیب خاطر ایستادم و محافظت کردم.
نحوه تهیه هلیکوپتر
حمید نقاشیان ماجرای نحوه تهیه هلیکوپتر را اینگونه تعریف میکند: «در بچههای هوانیروز یک تیم نسبتاً قویای با آقای ناطق از قبل کار میکردند، پسر برادر آقای ناطق به نام اصغر نوری جمشیدی ایشان پسر محمد ناطق نوری یکی از سروانهای کلاهسبزها بود. یک تیم نسبتاً خوبی از بچه مسلمانهای هوانیروز که بعدها ما از آنان استفاده مطلوبی کردیم و مجموعهای از کلاهسبزها بودند که با ما همکاری داشتند. افرادی از جمله مرحوم صیاد شیرازی، مرحوم خلیلی، مرحوم دادخواه اینها شهدایی هستند که از کلاهسبزها بودند و با ما همکاری نزدیک داشتند و از آن افتراق ذهنیای که[در رژیم] به وجود آمده بود واقعاً خودشان را جدا کرده بودند و شاید با تمهید و دستور مرتبطان با حضرت امام هم در سیستم ارتش باقی ماندند، اگر امام اجازه نمیدادند اینها هم ارتش را رها میکردند. با یک تمهید خاصی برای اینکه در مقطع لازم از آنها بهره درستی بشود در هوانیروز در نیروی هوایی و در کلاهسبزها و در ستاد ماندند و از آنها استفاده شد... [در واقع] بچهمذهبیها[ی هوانیوز] این کار را کردند.
گردانندگان تریبون روز استقبال
حجتالاسلام والمسلمین علی اکبر ناطق نوری در جلد اول خاطرات خود میگوید: در نوفل لوشاتو برنامهریزی کرده بودند که اداره مراسم به دست مجاهدین خلق باشد و آنها تریبون دار باشند و مادر رضایی و پدر ناصر صادق و حنیفنژاد نیز به امام خیرمقدم بگویند و صحبت کنند. وقتی از این برنامه خبردار شدیم، در تلفنخانه مدرسه رفاه، آقای مطهری و کروبی و انواری و معادیخواه و بنده جمع شدیم. همه عصبانی بودیم که اگر فردا اینها بهشت زهرا بیایند و تریبون دست اینها بیفتد چه میشود؟ آقای کروبی تلفن زد به احمد آقا در پاریس و با احمد آقا با عصبانیت صحبت کرد و نسبت به این کار اعتراض کرد و تلفن را با عصبانیت پرت کرد و قهر کرد. سپس آقای معادیخواه گوشی تلفن را برداشت و با حاج احمد آقا صحبت کرد. ایشان هم عصبانی شد و گوشی را زمین زد. توی اینها تنها کسی که عصبانی نمیشد، بنده بودم. گوشی را برداشتم و یک خرده صحبت کردم که اگر اینها بخواهند با آن سوابق و اعلان مواضع داخل زندانشان، اداره امور را بگیرند، دیگر نمیشود جلوی آنها را گرفت. در همین لحظه، آقای مطهری فرمود: «تلفن را به من بده.» ایشان تلفن را گرفت و با عصبانیت (علامت عصبانیت مرحوم مطهری حرکت زیاد سر ایشان بود) به حاج احمد آقا گفت: «آقای حاج احمد آقا اینکه من میگویم ضبط کن و ببر به آقا بده.» احمد آقا گویا به ایشان گفته بود ما داریم حرکت میکنیم. امام هم راه افتاده و سوار ماشین شده است. مرحوم مطهری گفت: «من نمیدانم، این جملهای را که من میگویم را به امام بگو.» احمد آقا گفت: «چیست؟» گفت: «به امام بگو مطهری میگوید اگر فردا شما بیایید و تریبون بهشت زهرا دست مجاهدین خلق باشد، من دیگر با شما کاری نخواهم داشت.» تا این جملات را شهید مطهری گفت، حاج احمد آقا جا خورد و ایشان خطاب به مرحوم مطهری گفت: «آقا هر کاری شما کردید، قبول است. فردا تریبون را خود شما اداره کنید.» بعد از این ماجرا تمام بساط مجاهدین خلق را به هم ریختیم و تریبون را از دست آنان گرفتیم و آقای بادامچیان و معادیخواه جزو گردانندگان تریبون شدند و آقای مرتضاییفر هم قرار شد شعار بدهد. من جزء برنامه آنجا نبودم و بعداً در آنجا قرار گرفتم.
منابع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی / پرتال امام خمینی(ره) / سایت جامع امام خمینی / تسنیم / ایسنا / مهر