روایت ایرانجمعه از بعضی سرودهای انقلابی که در یادها ماندهاند
دستهای خالی ذهــــنهای پردغـــدغه
پس از قیام مردم علیه ظلم و فساد رژیم شاه، از سال 42، فضای حکومتی بیش از پیش به سمت رواج فساد رفت اما آحاد جامعه به سمت اسلام گرایش بیشتری پیدا کرده بودند. موسیقی در آن سالها حرام و خرید و فروش آلات موسیقی جزء مکاسب محرمه بود. در این میان، اما شور و شعور انقلابی ملت به سمت استفاده از شعارهای آهنگین و موزون بر اساس ملودی نوحههای مذهبی رفت. به مرور و با اوج گرفتن انقلاب و پس از 17 شهریور سال 1357، خوانندگان ترانههایی در رثای شهدا و ظلم و ستم رژیم پهلوی خواندند، تا خود را همراه مردم نشان دهند. در این راستا گروههایی خودجوش از انقلابیون هم شروع به تهیه سرودهایی انقلابی با شعرهایی فاخر کردند. اما هنوز در همان فضای انقلاب هم موسیقی مبتذل و مطربی در جامعه وجود داشت و گاهی موسیقیهای غربی با شعری فارسی پوشش داده میشد. از جمله، ترانه «شهید» از ابراهیم حامدی که با موسیقی ترانهای از دمیس روسس پوشش داده شده بود یا سرودی با نام مرد مسلمان که ریتم بسیار تندی داشت و از نظر مذهبیون حرام بود. به سراغ خاطرات یکی از مؤثرترین افراد یعنی حمید شاهنگیان میرویم، کسی که با مرحوم استاد احمد علی راغب و مرحوم حمید سبزواری تا محمدرضا شریفینیا، مرحوم حسین صبحدل و عباس دوزدوزانی برای ساخت سرودها همکاری کرده است.
مریم اسدزاده
نویسنده
واقعه 17 شهریور و ساختن اولین سرود انقلابی
حمید شاهنگیان، ماجرای ساخت اولین سرود انقلابی در ایران را این گونه روایت میکند. بعد از واقعه 17 شهریور 1357 دیدم احوال مردم و شهدای این روز نباید فراموش شود. نه عکسی از حادثه گرفته بودم و نه فیلمی داشتم. تنها راه پیشرویم نوشتن بود. قبلاً هم قصه نوشته بودم و دست به قلم برده بودم. با خودم گفتم اگر بتوانم از زبان شعر استفاده کنم، میشود... و با چیدن کلمات در کنار هم شروع کردم که دیدم دارد قشنگ میشود. اینطوری شروع کردم:
درود، درود، به روان پاک شهید راه خدا
درود درود به جوان کشته شده به میدان شهدا
درود درود به تمام شهیدان کربلا
مردم روز ۱۷ شهریور اسم میدان ژاله را به میدان شهدا تغییر داده بودند. من هم با همان حال و هوا تا انتها نوشتم. با ضرباهنگی بخصوص شروع کردم به خواندن و صدای خودم را ضبط کردم. این موضوع برمیگردد به مهر 1357. بهتر بود به جای تکخوان، توسط یک جمع خوانده شود. در آن شرایط نمیتوانستم به این سادگی یک گروه کر پیدا کنم که هم بتواند خوب اجرا کند و هم اینکه اعضایش امین و مطمئن باشند، (تا به ساواک گزارش ندهند). تازه باید دنبال جای مناسب برای تمرین و ضبط هم میگشتم. هیچ کدام از این شرایط مهیا نبود بنابراین به زیرزمین خانه خواهرم رفتم که سقف بلندی داشت و صدا در آن میپیچید. تنها یک راه داشتم که بتوانم صوت را با جِلوه و باشکوه و به اصطلاح کرال بسازم. به فکرم رسید که خودم یک بار سرود را بخوانم و ضبط کنم. بعد نوار را پخش کنم و دوباره، خودم همراه نوار بخوانم تا با صدای خودم دو نفر بشویم. همین کار را هم کردم. دوتا ضبط صوت تهیه کردم یکی برای پخش و دیگری برای ضبط صدا، با همان روشی که گفتم. خلاصه با روش من درآوردی، سرود را ضبط کردم. وقتی سرود را میشنوید، فکر میکنید یک گروه کامل آن را خوانده است. در حالی که همه گروه کر عبارت بود از خودم. این اولین تولید گروه سرود تک نفره من بود.
در ادامه پای حمید شاهنگیان به حسینیه ارشاد باز میشود و به همراه مرحوم حسین صبحدل، حسین شمسایی، عباس صالحی محمدرضا شریفینیا و حمید یگانه شروع به ساخت سرود میکنند.
مرحوم حسین صبحدل که از موذنهای بنام بود، زمان شاه در رادیو کار میکرد، در حسینیه ارشاد هم اذان میگفت و هم آواز میخواند که ایشان کارگردانی برنامه و ضبط سرودها را برعهده میگیرد. محمدرضا شریفینیا، قسمت دکلمه سرودها را میگوید و ترجمه قرآن را هم او میخواند. همچنین حمید یگانه در صدابرداری کمک میکند زیرا صدای باس خوبی دارد و متنها را میخواند و عباس صالحی هم خواندن قرآن و ادعیه را برعهده میگیرد. اینها همه در یک گروه جمع بودند که حمید شاهنگیان هم به آنها اضافه میشود و سرودهایی که قبلاً بهصورت تنهایی ساخته و خوانده بود را مجدد با این گروه با کیفیت بیشتری میخوانند. از جمله سرودهایی که در حسینیه ارشاد بازخوانی میشود، سرود زندانی است که در آن از شعار معروف مردم یعنی: آزادی زندانیان سیاسی استفاده میشود.
از فعالیتهای این گروه ساخت سرودهای بسیار زیادی است از جمله سرود خمینی ای امام، که با شعری از حمید سبزواری برای ورود امام خمینی به ایران تهیه شده و با اجرای جوانان تربیت شده توسط گروه حسینیه ارشاد در فرودگاه هنگام استقبال از امام خوانده میشود و همان روز، گروه دوم از همین جوانان، سرود برخیزید که شعر آن را نیز حمید سبزواری سروده بود، میخوانند. این سرود را در بهشت زهرا اجرا میکنند تا در محضر امام با شهدا تجدیدعهد کنند.
شاهنگیان درباره سرود خمینی ای امام میگوید: نسخه اصلی این سرود به مدتی قبل از تشکیل گروه بزرگ برمیگشت. خمینی ای امام را اولین بار خودمان با همان گروه سرود 6-5، نفره حسینیه ارشاد خوانده بودیم.
آقای سبزواری درباره حضرت امام، دو تا شعر به من داد. اسم امام هم در یکی از آن شعرها آمده بود که قرار شد روی این شعرها کار کنیم برای ساخت سرود. من این دو تا شعر را با هم تلفیق کردم. بخشهایی از یک شعر را روی آن یکی شعر گذاشتم و شد سرود خمینی امام. ملودی اولیه سرود را که ساختم به آقای صبحدل نشان دادم. آقای صبحدل بعد از اینکه گوش کرد، گفت: حمید چرا فرود آمدی؟ منظورش این بود که ترکیب ملودی به جای اینکه صعودی باشد، کمی فرود آمده است. خدا رحمت کند آقای حسین صبحدل را که من مدیونش هستم. این نکتهسنجیاش خیلی هوشمندانه بود. آقای صبحدل با گفتن چرا فرود میآیی؟ میخواست یادآوری کند که حس تماسی سرود باید بیشتر باشد. دیدم نکته درستی میگوید. گفتم درست میگویید؛ رویش کار میکنم. فکر هم نمیکنم ملودی اولیه را غیر از آقای صبحدل کسی شنیده بود. بعد از این تذکر، تغییری در ملودی دادم تا آن اشکال را رفع کرده باشم. احساسم این بود که این طوری حماسیتر و صعودیتر شد. نسخه اولیه را گروه چند نفره خودمان اواسط دی ماه خواندند. اعضای این گروه استعداد خواندن داشتند. اصلاً همهشان خواننده بودند. شمسایی خواننده بود، صبحدل خواننده بود، صالحی خواننده بود و محمدرضا شریفینیا هم که تئاتر کار کرده بود و میتوانست از صدایش خوب استفاده کند. او سرود را نمیخواند و فقط هر بند شعر را در فواصل خواندن سرود دکلمه میکرد. خلاصه همه صاحب تجربه بودند. بعد چهار نفر دیگر یعنی مرحوم ایلخانی با سه پسرش هم به این جمع اضافه شدند. به درخواست مرحوم ایلخانی رفتیم خانه ایشان تا آخرین تمرینها را آنجا انجام دهیم.
خانه آقای ایلخانی در نزدیکی کاخ سعدآباد بود. قبل از ساعت حکومت نظامی رفتیم آنجا. برای پیشگیری از انتشار صدا در اطراف خانه، درها و پنجرهها را کامل بستیم و پردهها را کشیدیم و تا صبح مشغول تمرین و ضبط بودیم. صبح که شد آقای ایلخانی پسرش را فرستاد که نان بگیرد. وقتی برگشت گفت صدایتان تا سر کوچه میآید! تازه متوجه شدیم که آن همه استتار و احتیاط تأثیری نداشته و ما شب تا صبح درست در همسایگی کاخ سعدآباد داشتیم خمینی ای امام، خمینی ای امام، میخواندیم! لطف خدا بود که کسی متوجه صدای ما نشده بود.
نسخهای که با عنوان خمینی ای امام پشت نوارهای سخنرانی امام آمد، کار این جمع 8، 7 نفره بود. این نسخه در آرشیو تلویزیون هم نیست. احتمالاً در آرشیو شخصی یا در مرکز اسناد انقلاب اسلامی موجود باشد.
اوایل بهمن برای استقبال از حضرت امام این سرود را با بچههای گروه بزرگ تمرین کردیم. همان روزها که داشتیم با بچهها سرود خمینی ای امام را تمرین میکردیم، آقای سبزواری شعر دیگری به من داد و گفت این را هم آماده کنیم. آقای سبزواری باهوش و آیندهنگر بود. با همان تیزبینیاش حساب کرده بود که اگر امام به کشور بیایند، اولین کاری که میکنند زیارت شهداست و اولین جایی هم که میروند بهشت زهرا خواهد بود و ما باید برای آن لحظه کاری بکنیم. با این محاسبه و پیشبینی، شعر برخیزید را نوشته بود که در واقع دیدار امام و شهدا را روایت میکرد.
برخیزید ای شهیدان راه خدا
ای کرده بهر احیای حق جان فدا
از قطره قطره خون پاک شما
میروید تا ابد در وطن لالهها
برخیزید برخیزید
برخیزید رهبر آمد کنون در کنارتان
تا سازد غرقه در بوسه خاک مزارتان
تا گیرد خونبهای شهیدان ز اهرمن
باز آمد رهبر ما پی یاری وطن
برخیزید برخیزید
جاویدان زندگی جوشد از خاک هر شهید
باز روید لاله از تربت پاک هر شهید
ای انسان چون شهادت سر آغاز زندگیست
مرگ سرخ رمز آزادی و راز زندگیست
برخیزید برخیزید
برخیزید ای شهیدان راه خدا
ای کرده بهر احیای حق جان فدا
کز قطره قطره خون پاک شما
میروید تا ابد در وطن لالهها
برخیزید برخیزید
در عالم مایه سرفرازی شهادت است
پیش ما مرگ در راه ایمان سعادت است
هر کس او در ره عدل و دین ره سپر شود
در این ره گر دهد جان ز کف زندهتر شود
برخیزید برخیزید
از دشت کربلا هر زمان آید این پیام
در راه عزت و افتخار و شرف قیام
تا انسان تن رها سازد از بند بندگی
عاشورا بر مجاهد دهد درس زندگی
متن شعر را در یکی از روزهای ۲۹ دی تا دوم بهمن از آقای سبزواری گرفتم زیرا تا پنجم بهمن که قرار بود امام تشریف بیاورند فرصت زیادی نداشتیم. با نیت کشف ملودی، روی شعر تمرکز کردم. سعی میکردم از خود کلام ملودی را پیدا کنم. آقای سبزواری، تلفیقی از حماسه و سوز را در این شعر نشان داده بود. ملودی باید، هم ضرباهنگ حماسه و شور داشت و هم سوز شهادت. بالاخره فضای شعر دستم را گرفت و توانستم به ملودی برسم. برای بچههای گروه سخت بود که دو سرود طولانی، با ملودیهای متفاوت را همزمان تمرین کنند و به حافظه بسپارند. اما بالاخره کار باید ساخته میشد. تمرینها را انجام دادیم و آماده شدیم. بازگشت امام که به تأخیر افتاد، فرصت چند روزهای دست داد تا تمرینها را بیشتر کنیم.