بازی در نقش سبحان قسمت من بود
گفتوگو با شهرام ابراهیمی؛ «سبحان» سریال ترور
از همان روزهای اولی که خبر ساخت سریالی درباره «حاج قاسم» رسانهای شد، همه منتظر بودند تا خروجی این کار دیده شود و زمان بهسرعت گذشت تا در زمان سالگرد شهادت حاج قاسم، سریال «ترور» روانه آنتن شد؛ مینی سریالی 9 قسمتی به کارگردانی خیرالله تقیانیپور و معرفی بازیگری به نام شهرام ابراهیمی در نقش «سبحان»؛ سرتیم مأموران امنیتی که قرار است جلوی ترور حاج قاسم را بگیرند. به همین بهانه با این بازیگر گفتوگویی صمیمانه داشتهایم.
مصطفی پورکیانی
روزنامهنگار
برای شروع گفتوگو از سابقه، کارنامه هنری و تحصیلاتتان صحبت کنیم و اینکه چطور وارد این حرفه شدید؟
در سال 1376 و در زادگاهم شهرکرد، انجمن سینمایی یکسری کلاسهای بازیگری برگزار کرده بود که بهطور اتفاقی وارد این کلاسها شدم؛ چون تمام خانواده من در رشتههای مهندسی تحصیل کرده بودند، اصرار زیادی داشتند که من هم این مسیر را ادامه دهم و در زمانی که برق میخواندم به تئاتر علاقهمند شدم. سه-چهار سال تئاتر کار میکردم. سال80 یک کاری در شهرکرد ساخته میشد که قرار بود برای بازیگرهای فرعی از بچههای تئاتر استفاده شود. زمانی که حاضر شدیم تا با کارگردان صحبت کنیم، آقای حسن کیانی که صدابردار بودند من را دیدند و پیشنهاد دادند که وارد کار صدابرداری شوم و من هم قبول کردم و سینمایی «قلعه متروک» را کار کردیم.
کمکم در این رشته وارد کارهای مختلف شدم تا اینکه آقای سعید بهرامی در حین اینکه صدابرداری یک سریالی را کار میکردیم، من را میدیدند که از کارهای کارگردانی نتبرداری میکنم و طرحهای خودم را مینوشتم. ایشان پیشنهاد دادند که چرا فیلم نمیسازی و بعد از خواندن طرحهای من گفتند که حاضری دستمزد این کار را بگذاری و یک فیلم بسازی و من هم قبول کردم و اولین کارم را ساختم که یک کار سه اپیزوده و یک فیلم کوتاه سه دقیقهای بود که جوایز بسیاری هم گرفت.
کمی بعدتر یکی از فیلمسازان خوب به نام آقای نجفی گفتند که من میخواهم یک فیلم بلند بسازم و دستیار میخواهم و من شدم دستیار اول کارگردان؛ کارم به صورتی بود که بازیگری را در تئاتر ادامه میدادم و دستیار اولی و برنامهریزی را در سینما و در کنار آن فیلم کوتاه میساختم؛ حدود 30 فیلم کوتاه ساختم و اکثر فستیوالها را با فیلم کوتاه شرکت کردم و در سال 86 اولین سریالم را برای شبکه دو به نام «سینا و تینا» کارگردانی کردم. البته بازیگری را رها نکردم. در این سالها حدود 10 الی 15 تلهفیلم و سه چهارتا کار سینمایی بازی کردم که آخرین کارم، اثری سینمایی به کارگردانی آقای نوریزاد بود که نقش اصلی را بازی میکردم.
در ادامه در سینمایی «طول موج» به عنوان نقش اصلی بازی کردم که بعد از آن پیشنهاد بازی در سریال «شهرزاد» به من شد، اما چون مشغول بازی در یک کار سینمایی بودم، نقشها تقسیم شده بود و اتفاقاتی رقم خورد که من به عنوان دستیار کارگردان وارد این گروه شدم. به واسطه دوستی و آشنایی با آقای شهاب حسینی، در تئاتر «اعتراف» به کارگردانی ایشان، با آقای علی نصیریان همبازی شدم که از این دو بزرگوار بسیار آموختم تا سال گذشته که فیلم بلند سینمایی خودم با نام «خانه ماهرخ» را کارگردانی کردم که در جشنواره روسیه جایزه اول را گرفت؛ در این سالها فوقلیسانس کارگردانی تئاتر را هم گرفتم.
از شبکه یک روسیه، یک پیشنهاد بازیگری داشتم که قصه به سمتی پیش میرفت که نیاز بود چند کاراکتر، فارسی صحبت کنند. به همین دلیل پیشنهاد شد و این ارتباط شکل گرفت و من نقش یک پلیس مخفی را در این سریال داشتم؛ موضوع این سریال، یک کشور خیالی بود که زلزلهای در آن اتفاق افتاده بود و برای نشان دادن این ویرانیها، لوکیشنی در سوریه انتخاب شده بود. در آنجا که بودم، آقای تقیانیپور با من تماس گرفتند و فیلمنامه را فرستادند. نقشی که در روسیه بازی میکردم یک پلیس مخفی بسیار عصبی بود که با زیردستان خود به تندی رفتار میکرد و در پایان وقتی میدید چه خدمت شریفی به کشور خودش کرده، در نهایت به یک آرامشی میرسید ولی کاراکتر سبحان بسیار آرام و متین بود؛ دقیقاً نقطه مقابل کاراکتر روسیه و مشاهداتی که سبحان داشت و مسیری را که باید طی میکرد همه و همه باعث شد که نقش سبحان را قبول کنم.
شما آقای تقیانی را میشناختید و یا از طریق آقای امینی با شما تماس گرفتند؟
من افتخار کار کردن با آقای امینی را نداشتم. آشنایی من با آقای تقیانی برمیگردد به یک دهه قبل که من در فیلمی به نام «پلاک» بازی میکردم که آقای تقیانیپور بهعنوان دستیار یک کارگردان بودند؛ بعدتر آقای تقیانی به من پیشنهاد کار دادند ولی چون من آن زمان مشغول شهرزاد بودم قسمت نشد اما خیلی دوست داشتم که یک کار مشترک تئاتر با ایشان داشته باشم.
زمانی که من در سوریه بودم آقای تقیانی با من تماس گرفتند. اتفاقاً ایشان هم بهخاطر پروژه سینماییشان در سوریه بودند؛ بعد از خواندن فیلمنامه، نقش را پذیرفتم و گروه بسیار به من لطف داشتند؛ چون بعد از سریال روسیه، من بهعنوان داور باید در یک فستیوالی در سن پترزبورگ حاضر میشدم و به همین دلیل، گروه به خاطر من چند روزی صبر کردند تا به ایران برگردم. به نحوی احساس کردم که این نقش قسمت من شده بود.
درباره چالشهای سریال «ترور» صحبت کنیم. پیش از «ترور» هم بینندگان با سریالهایی مشابه، با کاراکترهای مأموران امنیتی آشنا شدهاند. بدون شک به دلیل فرم کار و اینکه نویسنده و تهیهکننده هر دو سریال «ترور و گاندو» مشترک بودند، ناخودآگاه شما با نقش محمد در سریال گاندو مقایسه میشوید. از چالشها، ترسها و نحوه تحقیقاتتان برای این سریال بگویید.
به دلیل اینکه سریال ترور و گاندو اشتراکاتی در عوامل داشتند این شباهتها قطعاً گریزناپذیر بود ولی تیم بازیگری گاندو بسیار قوی بودند.
اساساً فیلمهای قهرمانمحور بخصوص اگر این قهرمان، ملی و وطنی باشد؛ یک حساسیت بیشتری روی آن هست بویژه حالا که در تلویزیون و به صورت سریال قرار است پخش شود، قطعاً پربیننده است و مهمتر اینکه اسم حاج قاسم روی سریال است و اولین سریالی است که قرار است در مورد حاج قاسم ساخته شود؛ برای بازی در چنین سریالی قطعاً آدم دچار ترس و استرس میشود که خروجی کار چه میشود؟ و اگر بازیگری نقش خود حاج قاسم را بازی میکرد این همه نگاه از روی شما برداشته میشد ولی اینکه حالا فقط اسم ایشان است و در تصویر فقط دو گروه تروریستی و تیم امنیتی دیده میشود، قطعاً این نگرانی برای خوب شدن، کار را چندین برابر حساس میکند. با این چالشها چگونه کنار آمدید؟
مسلماً یک بخشی از آرامش من به شناختی که از گروه سازنده داشتم، برمیگشت و یک اعتماد دوطرفه بود و قطعاً هر کاری را که من انجام دهم چه بازیگری، چه تهیهکنندگی، چه کارگردانی، فقط به همان مقطع فکر میکنم که بهترین باشد. خیلی به اینکه بعد از آن چه اتفاقی میافتد و نمیافتد، فکر نمیکنم. همه آدمها در غریزهشان نیاز به تحسین دارند و این موضوع به آنها انگیزه میدهد تا در یک موضوعی، فعالیت بهتری داشته باشند. ولی در زمینه امنیت، اصلاً اینگونه نیست؛ شما هرچه بیشتر فعالیت کنید گمنامترید. این مسأله سختی برای تبیین شخصیت این کاراکترها است. این افراد، بخشی از غریزه خودشان را سرکوب میکنند و چیزی که حالشان را خوب میکند، این است که ببینند امنیت وجود دارد و اینها نکات ریز و جذاب این آدمها است. اینها علیرغم فشار عمده و سنگینی که روی دوششان است برای حل کیسهای مختلف، یک آرامش عجیبی در ارتباطاتشان دارند و همچنین در ارتباط با زیردستانشان یک رابطه گرم و صمیمی برقرار است که در این سریال زیاد به آن پرداخته شد. بدون شک استرس و نگرانی از برخورد مخاطب وجود داشت ولی هم تیم سازنده و هم تیم رسانهای تلاش خودشان را کردند تا یک کار خوب ارائه بدهند و همه چیز به نظر مردم بستگی دارد.
قرار بود یک تیم دیگری این سریال را بسازد و تغییراتی صورت گرفت و آقای تقیانیپور کارگردان شدند و گویا مدیران تلویزیون قصد داشتند که این سریال به سالگرد شهادت حاج قاسم برسد و قطعاً تولید در این شرایط سختتر بوده است.
بله، کار فشرده بود. مسأله این است که چون بازیگر جلوی دوربین است تمام خستگی و حتی درماندگی جسمی او بهسرعت برای بیننده مشخص میشود؛ برای همین همیشه باید شاد و خوشحال باشد، اگر نه تمام گروه نهایت تلاش خودشان را برای این سریال کردهاند که در زمان مقرر به پخش برسد و خدا را شکر رسید. قرار بوده این سریال به دست گروه دیگری ساخته شود و برای نقشها به هزاران نفر فکر شده است، ولی قسمت این بوده است این تیم در این زمان و این مکان و در این شرایط این سریال را بسازند.
کل این سریال 9 قسمت است. از بازخوردهای اطرافیان تا منتقدینی که سریال را دیدهاند، بگویید.
یکی از اولین قضاوتها، مقایسه این سریال با سریال گاندو بود که از زمان پخش تیزر تا قسمتهای اول و دوم ادامه داشت. چون در قسمتهای ابتدایی بهخاطر اکشن بالای کار خیلی به کاراکترها پرداخته نمیشد ولی خدا را شکر بازخورد مردم خیلی خوب بوده است و کار تا به این لحظه از طرف منتقدان مورد نقد جدی قرار نگرفته است ولی دوستانی که در این زمینه فعالیت میکنند به کلیت کار نمره قابل قبولی دادهاند.
خاطره به یادماندنی از این کار دارید؟
بله، در یک صحنهای باید از کوه بالا میرفتم؛ خیلی شرایط عجیبی بود چون یک مسافت طولانی با یک شیب تند باید پیموده میشد و این سکانس با سه دوربین فیلمبرداری میشد. من به سرعت بالا رفتم و حالم بد شد و چون آقای تقیانیپور و عوامل، فاصله زیادی با من داشتند متوجه حال بد من نشدند؛ کات دادند و گفتند دوباره تکرار شود. در حین پایین آمدن مرتب میگفتم خدایا کمکم کن. روزهای آخر کار است و به خاطر من کار عقب نیفتند تا عوامل جای دوربینها را عوض کردند و پلان را آماده کردند من دوباره دویدم تا همان مسیری که قابل قبول بود رفتم و بلافاصله افتادم. حال بدی داشتم؛ حالت گرمازدگی شدید؛ یک لحظه چشمم را باز کردم، دیدم آقای تقیانیپور به سمت من میدوند و چون سر یک کاری زانوی من آسیب دیده بود فکر میکردند که زانوی من دوباره آسیب دیده است ولی خدا را شکر مشکل پای من بهطور کامل برطرف شده بود. چشمانم را بستم و دوباره که باز کردم صحنه جالبی بود؛ آقای انوش معظمی که از دوستان خوب من هستند و نقش مقابل من بودند و قرار بود در آن سکانس به هم تیراندازی کنیم جوری ایستاده بودند که سایهشان روی من بیفتد و آفتاب من را اذیت نکند.
اگر بخواهید بین بازیگری، کارگردانی و تهیهکنندگی یک مورد را انتخاب کنید، علاقه خودتان به کدام بیشتر است؟
این سه خیلی به هم نزدیک هستند ولی اگر بخواهم انتخابی داشته باشم کارگردانی و بازیگری را ترجیح میدهم. مثلاً در بازیگری شما به خلق یک شخصیت کمک میکنید ولی در کارگردانی به خلق یک اثر شامل کلی بازیگر، قصه و... کمک میکنید و تهیهکنندگی چون خیلی به مسائل مالی مربوط است و من خیلی آدم مالی نیستم گرایش کمتری به تهیهکنندگی دارم و ترجیح میدهم تهیهکنندگی برای شرایط خاص و کارهای خاص را انجام دهم. به همین دلایل علاقه من بیشتر به سمت بازیگری و کارگردانی است و از بین این دو، علاقه من به کارگردانی، بهخاطر تجربیاتی که داشتم و اتفاقهایی که افتاده خیلی عمیقتر است ولی به نظر من بازیگری در مسیر درست هم کم از کارگردانی ندارد.
حرف و نکته خاصی در مورد «ترور» بود که پرسیده نشد؟
دوست دارم مخاطبین بدانند که در کنار محتوایی که ارائه دادیم، عوامل یک عشق خاصی نسبت به تولید این اثر داشتند تا کار دیده شود؛ ما متأسفانه در زمینه رسانهای کردن قهرمانهای کشورمان، خیلی کار نکرده داریم و بهتر است که یکسری آثار خوب و قوی و در شأن این قهرمانها تولید شود که بتواند حقیقت را برای مخاطب روشن کند. امیدوارم روزی برسد که قهرمانان کشورمان همه در دل و روح و جان مخاطبین رخنه کنند.