کتاب عقرب‌های کشتی بمبک چطور همه اینها را کنار هم جمع کرده‌ است؟

نوجوانی، انقلاب و خنده

فاطمةالسادات شه‌روش
روزنامه‌نگار

خوش‌آغازی از اصول داستان‌نویسی است. شروع داستان باید قلاب داشته باشد و مخاطب را در دام بیندازد. خوش‌آغازی یا همان شروع جذاب در درجه اول می‌تواند شخص را مجاب به خرید کتاب کرده و در مرحله بعد او را میخکوب می‌کند تا از ته‌وتوی داستان سر در بیاورد. اما مسأله‌ای که پیش از شروعی پرکشش باعث جذب خواننده می‌شود، عنوان کتاب است. عقرب‌های کشتی بمبک نامی است که فرهاد حسن‌زاده برای رمانش انتخاب کرده و با این عنوان خاص از همان ابتدا تخم کنجکاوی را در ذهن مخاطب می‌کارد. در بدو داستان نویسنده ما را وارد قبرستان می‌کند. خالو، شخصیت نوجوان و اصلی رمان، همراه دوستانش نیمه‌شب با چمدان مشکوکی مواجه می‌شوند که توسط افرادی مخفیانه در حال دفن‌شدن است. همین چمدان هم می‌شود هسته مرکزی تمام اتفاقات رمان. لهجه راوی و رفقایش هم از همان ابتدا فضای جنوبی داستان را ترسیم می‌کند؛ لهجه‌ای که حسن‌زاده به‌قاعده و دقیق از آن کارکرد گرفته و هیچ‌گاه باعث دست‌اندازی در ذهن مخاطب نمی‌شود: «یی کتابایه بخونی! دس وردار. می‌مغز خر خوردی بچه؟ یی کتابا بو داره. سیاسیه»
ماجرای عقرب‌های کشتی بمبک در زمان حوالی پیروزی انقلاب در آبادان رخ می‌دهد و با شیطنت‌هایی که از یک پسر نوجوان سر می‌زند، اتفاقات مختلف آن برهه از تاریخ را تعریف می‌کند. خالو گاه در قبرستان با خانواده‌هایی مواجه می‌شود که کشته‌های تظاهرات در مقابل رژیم شاه را تشییع کرده و نام شهید را بر زبان می‌آورند؛ گاه با همسایه‌شان که از نیروهای نظمیه است کل‌کل می‌کند و گاه با رفیقی دم‌خور می‌شود که پدری توده‌ای دارد. او همچون سایر قلم‌به‌دستان خطه جنوب از جمله صمد طاهری، زویا پیرزاد و احمد محمود، چیره‌دستانه شخصیت‌های داستان را مانند مهره‌های شطرنج در آبادان، شهر زادگاهش، حرکت می‌دهد.
رمان گرچه درباره پسری نوجوان است؛‌ ولی برای پیشنهاد دادن آن به نوجوانان قدری تأمل لازم است. دیالوگ‌های شخصیت‌ها به واسطه سطح فرهنگی‌شان بعضاً آلوده به فحش‌هایی آبدار می‌شود که شاید والدین ترجیح دهند خودشان به‌تنهایی و در خلوت به آنها بخندند. از طرفی عشق‌های در یک نگاه خالو و خیال‌پردازی‌هایش برای فراق و وصال در بخش‌های متعددی از داستان به چشم می‌خورد که ممکن است فراتر از خط قرمز بعضی از خانواده‌ها در این سن باشد: « با وحشت به مرده‌ها فحش خواهر، مادر می‌داد. حالا اگر می‌خواست به من فحش خواهر، مادر بدهد همچی می‌زدم زیر سبیلش که به خربزه بگوید شیخ بامیه.»
گذشته از اینها باید به زمان خواندن این رمان هم توجه کرد، طنازی‌های نویسنده، آن هم با استفاده از کلمات ساده و دم‌دستی چند پسر حاشیه‌نشین بعضی‌ وقت‌ها چنان زیاد می‌شود که خواننده را به قهقهه می‌اندازد. از این‌رو این کتاب از آن دسته کتاب‌هایی نیست که بشود نیمه‌شب با خود برد توی رختخواب و برای گرم‌شدن چشم‌ها از آن استفاده کرد.