احمد رفیعی وردنجانی شاعر
او رفت مگر خستگیاش در بشود مُرد
این دوره کوتاه بر او سر بشود، مُرد
اوضاع مگر بهتر و بهتر بشود، مُرد
بر گشتن او باز میسّر بشود، مُرد
او رفت و دگر نوبت طاغوت نشد باز
سال چهل و پنجمِ ایران سرافراز
در خواب و خیالات، اسیر است برانداز
میخواست که برگردد و در جاه بماند
این دوره بد طی شود و شاه بماند
با ظلم و ستم باز در این راه بماند
بر مردم ما ذلت جانکاه بماند
از نو بشود سلطنت پهلوی آغاز
سال چهل و پنجمِ ایران سرافراز
در خواب و خیالات، اسیر است برانداز
او رفت ولی هیچ پس از بیست و شش دی
این دوره آسودگی شاه نشد طی
اوضاع نشد خوب که رجعت بکند وی
هی آه کشید و به لب آورد بسی هی
هی شاه چرانید به صد خون جگر غاز
سال چهل و پنجم ایران سرافراز
در خواب و خیالات، اسیر است برانداز
گفتند که امسال دگر آخر کار است
از هر طرفی ملت ما زیر فشار است
گفتند که رُبعش به وطن راهسپار است
گفتند که هنگامه آغاز دوبارهست
بسیار از این نوع زده دشمن ما ساز
سال چهل و پنجم ایران سرافراز
در خواب و خیالات اسیر است برانداز
با لطف خدا دشمن ایران شده نابود
برخاست از آن کله پوشالیشان دود
ماندند به رویای وطن مریم و مسعود
یک ذره نبردند از این فتنهگری سود
از حرص گرفتند لب خویش فقط گاز
سال چهل و پنجم ایران سرافراز
در خواب و خیالات، اسیر است برانداز