راهکارهایی برای ارتقا و تقویت هوشهیجانی یا EQ
چگونه هوش هیجانی خود را ارتقا دهیم؟
احتمالاً همه ما در محیط کار خود همکار یا همکارانی داریم که در مواقع پر استرس و یا زمانی که چالش مهمی پیش میآید، بهتر از سایرین شرایط را مدیریت میکنند. ممکن است گاهی با خود فکر کنید که چرا مدیر واحد با یکی از کارمندان ارتباط بهتری دارد، بیشتر به او اعتماد میکند یا مسئولیتهای مهمتری به او میدهد. حتی ممکن است از لحاظ حرفهای و تخصص شما از آن همکارتان بالاتر باشید. بگذارید با یک مثال موضوع را روشنتر کنیم. فرض کنید شما یک مهندس معمار هستید و در یک شرکت مشغول به کارید. یک پروژه به شرکت شما داده میشود که مدت زمان کمی برای تحویل آن دارید. عکس العمل شما کدام است؟ مضطرب میشوید و نمیتوانید کارهایی که همیشه با کیفیت بالا ارائه میدادید انجام دهید؟ احساس خستگی میکنید و ترجیح میدهید در پروژه همکاری نکنید و طبق روال روزهای عادی شرکت را ترک کنید؟ پروژه را به بخشهای کوچک تقسیم و سعی میکنید کارها را بین سایر همکاران طوری پخش کنید که در کمترین زمان ممکن به نتیجه برسید؟ یا ترجیح میدهید به تنهایی بار کار را به دوش بکشید و به هر زحمتی که شده آن را انجام دهید؟ شاید فکر کنید مورد آخر، کارمند محبوب است. ولی این را به خاطر داشته باشید که توانایی مدیریت در محل کار، مهمتر از توانایی انجام کارها به تنهایی است.
نوشین تقیلی
نویسنده
در واقع کسانی که میتوانند در زمان چالش و بحران راه حلهای ساده و موثر ارائه کنند، دارای هوش هیجانی بالاتری هستند. هوش هیجانی یعنی توانایی شناسایی، درک و مدیریت احساسات خود و دیگران. این مهارت به ما کمک میکند تا احساساتمان را به درستی بشناسیم، به آنها احترام بگذاریم و آنها را در جهت مثبت هدایت کنیم.
در محیط کار، کسی که هوش هیجانی بالایی دارد، میتواند بهتر با فشارها و تنشها کنار بیاید، تعارضها را به طور مؤثر مدیریت کند و در برقراری ارتباط درست با همکاران و مدیرانش موفق باشد. به عبارت دیگر، هوش هیجانی به شما کمک میکند تا همانقدر که کار خود را خوب انجام میدهید، بتوانید با افراد دیگر هم کار کنید.
در زندگی روزمره هم هوش هیجانی نقش مهمی دارد. شخصی که مهارتهای هوش هیجانی بالایی دارد میتواند روابط عاطفی عمیقتر و معنادارتری بسازد، استرس را بهتر مدیریت کند و در مواجهه با مشکلات و چالشها، احساسات خود را به نحو سازندهتری به کار بگیرد.
پس متوجه شدیم که هوش هیجانی (که به عنوان ضریب عاطفی یا EQ نیز شناخته میشود)، توانایی درک و مدیریت احساسات خود و دیگران است. مانند IQ، هوش هیجانی را میتوان از طریق ارزیابیهای مختلف اندازهگیری کرد، اما IQ نشاندهنده تواناییهای شناختی است در حالی که EQ معیاری برای تواناییهای عاطفی فرد است.
هوش هیجانی شامل چه مهارتهایی است؟
1. خودآگاهی: خودآگاهی یعنی داشتن درک درست از نقاط قوت، محدودیتها، احساسات، باورها و انگیزههای خود. شاید به نظرتان خیلی ساده بیاید، با این حال در مقالهای که توسط دپارتمان کسب و کار دانشگاه هاروارد منتشر شده است، 79 درصد از مدیرانی که توسط شرکت مشاوره سازمانی Korn Ferry مورد بررسی قرار گرفتهاند حداقل یک نقطه ضعف مهم داشتند. یعنی مهارتی که آنها در بین قویترین مهارتهای خود قرار میدادند ولی دیگران آن را به عنوان یک ضعف گزارش کردهاند. مدیران و رهبرانی که در تشخیص و مدیریت احساسات خود ماهر هستند، برای درک احساسات دیگران و نحوه ایجاد انگیزه در کارکنان، توانمندتر هستند.
با آگاهی و اعتراف به نقاط ضعف خود، میتوانید اعتماد و شفافیت در میان تیم خود ایجاد کنید. حتی اگر مدیر یا رهبر یک تیم نیستید، میتوانید با آگاهی داشتن به حوزههایی که برای پیشرفت شغلی خود باید در آنها بهتر شوید، در حرفه خود ارتقا پیدا کنید.
2. خود ساماندهی : خود ساماندهی به نحوه مدیریت احساسات، رفتارها و عکس العملهای خودمان اشاره دارد. هرچه خودآگاهتر باشید، این کار آسانتر میشود. اگر بتوانید تشخیص دهید که چه احساسی دارید و چرا، میتوانید پاسخ مناسبی به آن بدهید.
دانیل گولمن، روانشناسی که برای اولین بار هوش هیجانی را مطرح کرد، در وبسایت خود نوشته است: «در طول سالها کار حرفهای، هرگز تمایل به نشان دادن عکس العملهای افراطی را به عنوان شاخصی از رهبری قوی ندیدهام». اگر مستعد طغیانهای عاطفی یا واکنشهای بیش از حد هستید، تاکتیکهایی وجود دارد که میتوانید برای بهبود خودساماندهی از آنها استفاده کنید، مانند:
قبل از پاسخ دادن مکث کنید: به خودتان زمان بدهید تا قبل از پاسخ دادن فکر کنید. این کار میتواند به اندازه یک نفس عمیق باشد. 20 ثانیه مکث کنید تا احساسات شما از مسیر افکارتان خارج شود.
یک قدم به عقب بردارید: گاهی اوقات، ممکن است لازم باشد اتاق را ترک کنید، و این اشکالی ندارد. اغلب بهتر است پیاده روی کنید، کمیآب بنوشید یا با یک دوست تماس بگیرید تا اینکه زود قضاوت کنید، یک ایمیل تند و کوبنده ارسال کنید یا همکاران خود را سرزنش کنید.
احساسات خود را بشناسید: سعی کنید آنچه را که احساس میکنید باعث ناراحتی شما شده است، یادداشت کنید. بعد از چند بار تکرار این کار شروع به شناسایی الگوها خواهید کرد. اگر میدانید چه چیزی شما را تحریک میکند، دفعه بعد که موقعیت مشابهی رخ میدهد، بهتر میتوانید آن را به روشی سالم و مثبت مدیریت کنید.
3. همدلی: همدلی توانایی درک تجربیات و احساسات دیگران است و امروزه توسط شرکت مشاوره جهانی DDI به عنوان یک مهارت برتر رهبری تعریف میشود. بر اساس تحقیقات DDI، رهبرانی که توانایی گوش دادن و پاسخگویی همراه با همدلی عالی دارند، بیش از 40 درصد در هدایت تیم، برنامه ریزی و تصمیمگیری عملکرد بهتری دارند.
با گوش دادن فعالانه به کارمندان خود و صرف زمان برای درک خواستهها و نیازهای آنها، میتوانید تعاملاتتان را تقویت کنید، اعتماد بیشتری ایجاد کنید و به طور مؤثرتری آنها را در چالشها راهنمایی کنید.
4. انگیزه : انگیزه یعنی توانایی شما برای الهام بخشیدن به خود و به دیگران برای انجام کارها. رهبران با انگیزه بیشتر به رسیدن به اهداف مهم سازمانی اهمیت میدهند تا سود مالی. آنها اهداف را تعیین میکنند، برای رسیدن به این اهداف ابتکار عمل به خرج میدهند، از پس چالشها برمیآیند و در زمان مشکلات خوش بین باقی میمانند. هرچه مثبتتر باشید، تیم شما اعتماد به نفس بیشتری خواهد داشت.
5. مهارتهای اجتماعی : مهارتهای اجتماعی به تواناییهای شما در فهمیدن و درک احساسات خودتان و دیگران و همچنین نحوه برخورد و گفتگو با آنها اشاره دارد. این مهارتها شامل تواناییهایی چون برقراری ارتباط مؤثر، گوش دادن فعال، غیرکلامیبودن (مانند زبان بدن و تماس چشمی)، و مدیریت و حل تعارضات به روشی سازنده است.
هر چه بیشتر با احساسات خود آشنا باشید، ارزیابی دیگران آسان تر خواهد بود. و اگر بتوانید احساسات دیگران را ارزیابی کنید، راحتتر میتوانید روابط موثر ایجاد و آنها را حفظ کنید. مدیران دارای مهارتهای اجتماعی قوی میدانند که به تنهایی نمیتوانند به موفقیت برسند. رسیدن به اهداف و نقاط عطف نیازمند همکاری، ارتباط و چشمانداز مشترک است.
چگونه مهارتهای هوش هیجانی خود را توسعه دهیم؟
اگر تا اینجا مقاله به این نتیجه رسیدید که هوش هیجانی بالایی ندارید، ناامید نشوید. خوشبختانه این مساله با انجام تعدادی از تمرینات به طور مستمر و صحیح، قابل بهبود است. این روشها عبارتند از:
1. یادداشت برداری روزانه را امتحان کنید: در پایان روز کاری، به نحوه انجام جلسات، پروژهها و تعاملات خود فکر کنید، چه مثبت یا منفی. با نوشتن افکار خود، میتوانید الگوهای خاصی را در مورد رفتارها و واکنشهای خود و دیگران تشخیص دهید.
کجا عالی بودید؟ احساس و رفتار کارکنان شما چطور بود؟ آیا افراد یا موقعیتهای خاصی وجود داشتند که شما را ناامید کردند و اگر اینطور بود چرا؟ اگر آدم درونگرایی باشید این روش بیشتر کمکتان خواهد کرد. به این ترتیب از آنچه شما را ناراحت میکند آگاهتر میشوید، به طوری که میتوانید از یک رفتار افراطی در آینده جلوگیری کنید یا اقداماتی که ثابت شده روحیه کارکنان را تقویت میکند، تکرار کنید.
2. ارزیابی 360 درجه انجام دهید : ارزیابی 360 درجه، که بهعنوان بازخورد 360 درجه نیز شناخته میشود، یک روش جامع ارزیابی کارکنان است که در آن یک کارمند بهطور همزمان توسط افراد مختلفی از درون و بیرون سازمان ارزیابی میشود. این افراد معمولاً شامل مدیران، همکاران، کارمندانی که تحت رهبری فرد قرار دارند، و حتی گاهی اوقات مشتریان و دیگر ذینفعان میشوند.
ارزیابی 360 درجه به کارمندان این امکان را میدهد که یک دید کامل از عملکردشان داشته باشند، زیرا آنها نظراتی را از یک دایره وسیع افراد دریافت میکنند، نه فقط از مدیر مستقیمشان. این فرآیند باید به شکل سازندهای انجام شود تا کارمندان بتوانند از بازخوردها بهگونهای مثبت استفاده کرده و بر روی مواردی که نشان دهنده بهبود هستند تمرکز کنند.
3. گوش دادن فعال را تمرین کنید : با توجه به روانشناسی امروز، تنها حدود 10 درصد از مردم به طور موثر گوش میدهند. شما به راحتی میتوانید با صدای زنگ و پیام گوشی، صداهای پس زمینه و حتی افکار خود تمرکزتان را از دست بدهید و متوجه صحبتهای طرف مقابل نشوید. با این حال، برای اینکه یک ارتباط موثر با دیگران ایجاد کنید (چه در محل کار و چه در زندگی شخصی) باید شنونده خوبی باشید.
گوش دادن فعال را تمرین کنید. سعی کنید روی صحبتهای گوینده تمرکز کنید و با بازگویی و استفاده از نشانههای غیرکلامی دیگر مانند تکان دادن سر، نشان دهید که درگیر صحبتش هستید. با گوش دادن فعالانه در محل کار، ارتباط با دیگران و درک واقعی افکار و احساسات آنها آسانتر خواهد شد.
4. به احساسات خود توجه کنید : برای درک احساسات دیگران، ابتدا باید احساسات خود را درک کنید. وقتی دچار احساسات شدید (مثل خشم، حسادت، هیجان) میشوید، چه مثبت یا منفی، آگاهانه تلاش کنید تا به آنچه احساس میکنید فکر کنید. لحظهای وقت بگذارید و به این فکر کنید که چرا چنین احساسی دارید و چه چیزی ممکن است باعث چنین واکنش عاطفی شدیدی شده باشد. این به شما کمک میکند تا از احساسات خود آگاهتر شوید و همکاران خود را بهتر درک کنید. به عنوان یک رهبر همدل، میتوانید تیمی با عملکرد بالا پرورش دهید.
سخن آخر
ایجاد مهارتهای هوش هیجانی نه تنها میتواند به رشد شما به عنوان یک رهبر کمک کند، بلکه شما را قادر میسازد انگیزه بیشتر و مؤثرتری در تیم خود ایجاد کنید. همچنین میتوانید با تقویت روحیه، بهرهوری و ارتباطات، تاثیر بیشتری بر سازمان خود داشته باشید و در حرفه خود پیشرفت کنید