در حافظه موقت ذخیره شد...
فرمانده محمد به روایت خانواده و نزدیکان
مرد غیبتهای طولانی
امشحاده که هیچگاه صدایش از غرور خالی نیست، زندگینامۀ همسرش را ادامه میدهد که در جریان دستگیریهای مکرر و سالها از آغاز آزار و اذیت صهیونیستها، همسرش هفتبار او را ترک کرد. او از سال ۱۹۹۸ میلادی، آغاز غیبت او در خانه، یاد میکند و میگوید: «آزار و اذیت ابوشحاده در سال۱۹۹۸ بهدلیل شرکت در فعالیتهای مقاومت در برابر اشغالگری آغاز شد اما پس از سال ۲۰۰۲ میلادی بهویژه عملیات سپر دفاعی، بهشدت تحتتعقیب قرار گرفت و بارها ارتباط ما با او قطع شد و از حضور او در خانه محروم شدیم.»
او میافزاید: «با اینکه خانۀ ما مورد حملۀ مکرر ارتش اشغالگر قرار گرفت و غیبت مکرر شوهرم، دیدارهای کوتاه او برای من و بچهها کافی بود و ماهیت کار او را درک کردیم. او عشق به وطن، دین و مبارزه را در وجود همۀ ما القا کرد.»
امشحاده عشق به مردی را که ساعتها بین غیبتهای طولانی دیده بود، در درون خود ذخیره کرده بود و به یاد میآورد: «ابو شحاده در دنیا زاهد بود و با وجود پیشنهادهای فراوان، هرگز به پول و مقام و امور مادی دنیوی اهمیت نمیداد و از بیعدالتی و ذلت بیزار بود و هر وقت کارها سخت و دشوار میشد، همیشه با خود میاندیشید: این بیعدالتی تا کی ادامه دارد؟»
شهادت ابوشحاده فقط 6 روز پس از تخریب خانهاش رخ داد که بلافاصله پس از عملیات تخریب مدرسه دینی در بیتالمقدس توسط نیروهای اسرائیلی، بمباران شد با این تصور که سرانجام توانستند محل ابوشحاده را پیدا کنند و او را از بین ببرند اما مانند بسیاری از اوقات، بارها شکست خوردند و فقط آجرها ویران شدند؛ درحالیکه مرد با غرور خود باقی ماند. امشحاده میگوید که بعد از تخریب خانه با همسرش ملاقات کرده و توانسته است برای آخرینبار با او صحبت کند: «بعد از دیدن او، فاجعۀ تخریب خانهمان را فراموش کردیم. او آمد که به ما روحیه بدهد، دربارۀ جهاد و صبر صحبت کند و به من گفت: «غصه نخور امشحاده! فدای تو و بچههایت بشوم!» سپس به نماز و درس فرزندانش توصیۀ اکید کرد و رفت.»