فرماندهی که عاشق مکتب اهل‌بیت(ع) شد

دور از تعصب

آن‌چه می‌خوانید بخشی از مصاحبۀ مجلۀ «المنبر» با شهید محمد ابوشحاده است که به کوشش محمدسعید مهدیان ترجمه و منتشر شده است.

كجا بودید استاد محمد؟ كم‌كم داشتیم از آمدن‌تان مأیوس می‌شدیم!
فكر نمی‌كردم كه یك مجلۀ شیعی برای مصاحبه با من این‌قدر اشتیاق داشته باشد. گمان می‌كردم مجلات دیگری مانند «المجله» این قضیه را پیگیری كنند؛ به‌همین‌دلیل هم از مصاحبه با مطبوعات خودداری می‌كردم. درهرحال خداوند را شاكرم كه فرصتی در اختیار من قرار داد تا با آزادی دربارۀ این قضیه، با مجلۀ شما صحبت كنم.

از حُسن‌نظر شما متشكریم. در ابتدا دربارۀ گرویدن به مذهب اهل‌بیت(ع) توضیح بدهید.
اولاً باید بگویم كه من قبلاً از اهل‌بیت(ع) بسیار بی‌اطلاع بودم و به‌علت مذهبم دربارۀ آن شخصیت‌های بزرگوار چیزی نمی‌دانستم؛ از كودكی به اهل‌بیت(ع) علاقه داشتم. فقط می‌دانستم كه امام‌علی‌(ع) خلیفه چهارم است و حسن و حسین(ع) دو كودكی بودند كه پیامبر(ص) به آن‌ها علاقۀ بسیاری داشت و فاطمه(س) دختر رسول خدا بود. این، همۀ چیزی بود كه من از این خاندان می‌دانستم. با این‌حال از مظلومیت اهل‌بیت(ع) بسیار شنیدم و كم‌كم احساس كردم كه علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) واقعاً مظلوم بود.
 هر چه اشغال سرزمین‌مان سخت‌تر می‌شد، این احساس بیشتر در من ریشه می‌دواند و رشد می‌كرد. می‌‌توانم بگویم كه «بی‌اطلاعی من از تشیع» باعث شده بود که تا كنون سُنی بمانم و امیدوارم دیگر این‌گونه نباشم.

از ظلم و مظلومیت گفتید. چگونه این احساس مظلومیت در شما شدت یافت؟
من از 16‌سالگی یكی از مبارزان «جنبش فتح» فلسطین بودم. در دهۀ80 اسیر و به 25 سال زندان محكوم شدم كه البته هنگام تبادل اسرا در سال 1985 میلادی، آزاد شدم. بعد از آن دوباره به دست صهیونیست‌ها افتادم و بدون محاكمه و فقط به‌اتهام گرایش به «جهاد اسلامی»، چند سال در زندان بودم. بعد از خروج از زندان رسماً به جنبش جهاد اسلامی پیوستم كه باز هم نیروهای دشمن در خلال انتفاضۀ 1992 میلادی به‌مدت یك‌سال مرا به «مرج‌الزهور» در جنوب لبنان تبعید كردند. در این مدت احساس مظلومیت، بیشتر در من ریشه دواند. از سوی‌ دیگر، پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، شوق قیام و غلبه بر ظالمان در من شدت گرفت؛ تاجایی‌كه به مطالعۀ این انقلاب و پایه‌های فكری آن كه از پیروی آل‌محمد نشأت می‌گرفت، پرداختم. این مطالعات تا پایان تبعید در مرج‌الزهور ادامه داشت. همچنین در این مدت به‌طورمداوم در حلقۀ «الفكر‌الاسلامی» كه از طرف حزب‌الله در اردوگاه برگزار می‌شد، شركت می‌كردم و بر اطلاعاتم می‌افزودم.
از احساساتت بگو هنگامی كه مظلومیت و حقیقت این مذهب برایت روشن شد.
احساس لب‌تشنه‌ای را داشتم كه به زلال حقیقت رسیده است. ازیك‌طرف، شادی وجودم را فرا گرفته بود؛ چرا كه مستقیم و بی‌واسطه به سیرۀ رسول‌اعظم(ص) مرتبط شده بودم و ازطرف‌دیگر مالامال از اندوه بودم كه چرا اهداف ائمه(ع) در زندگی ما هیچ نقشی ندارد. البته حادثۀ عاشورا كه نماد این مظلومیت است نیز به‌شدت مرا تحت‌تأثیر قرار داد.

چه موقعی تصمیم به پذیرش مذهب تشیع گرفتی؟
پس از چند سال كه دربارۀ تشیع مطالعه و تحقیق كردم و با آگاهی كامل از گرایش‌های فكری مختلف، چه گرایش‌های موافق و چه گرایش‌های مخالف، سرانجام تصمیم گرفتم كه تاج تشیع را بر سر بنهم.

چه كتاب‌هایی در این راه كمك‌تان كرد؟
كتاب‌های بسیار زیادی را مطالعه كردم. با مقایسه كتب شیعه و سنی متوجه شدم كه كتب اهل‌سنت در برابر منطق و حقایق علمی و تاریخی استوار نیستند و برعكس كتب علمای شیعه به عقل نزدیك‌ترند؛ بنابراین مدام این سؤال برایم مطرح می‌شد كه تا كی باید مقولاتی را بپذیریم كه حاصل شرایط خاصی بوده‌اند و از زاویۀ خاصی به تاریخ و فقه می‌نگریستند؟ چند كتاب شیعه را كه مرا به خود جذب كرد، برمی‌شمارم؛ «شیعه در تاریخ»، «شیعه و حاكمان»، «امام‌صادق(ع) و مذاهب چهارگانه»، «الكافی»، كتاب‌های «دكتر صالح الوردانی» كه خود از مستبصران و شیعه‌شدگان مصری است، كتاب‌های «تیجانی» مستبصر معروف تونسی و «نهج شهادة الامام‌حسین(ع)». این‌ها فقط نام برخی از این كتاب‌ها بود. افزون بر این، ده‌ها كتاب دربارۀ اهل‌بیت(ع) و در كنار آن ده‌ها كتاب از منابع سنی خواندم كه كمك شایانی در یافتن حقیقت به من كرد.

 مجلۀ «المجله» چنین وانمود كرد كه شیعه‌شدن شما به‌نوعی یك تشیع سیاسی است، نه تشیعی از روی عقیده و از احساس شكست و ناامیدی از جامعۀ سنی و پیروزی‌های شیعیان در جنوب لبنان سرچشمه می‌گیرد. آیا این حرف صحیح است؟
این مجله راه به خطا می‌پیماید! دلیل بر این مطلب آنكه در مقدمۀ مقاله‌اش در‌این‌رابطه، امت را از خطری به نام «دگرگونی به سوی شیعه» برحذر داشته و به علمای امت دربارۀ این خطر هشدار داده است! من تعجب می‌كنم كه چگونه آن‌ها در این برهۀ زمانی كه مقاومت پیروز شده و انتفاضه گسترش یافته است، به این مسائل دامن می‌زنند. اگر من از قبل، نیت مسئولان این مجله را می‌دانستم، پیش از آنكه به تصریح چیزی بیان كنم، بیشتر فكر می‌كردم. آنان كلام مرا تحریف نكردند، ولی با تحلیل و مصاحبه‌هایی كه در كنار این موضوع قرار دادند، تشیع مرا «نوعی احساس شكست» وانمود كردند؛ درحالی‌كه چنین نبود. البته می‌دانید كه این مجله یك مجلۀ سعودی و درنتیجه تابع نظام سلفی و وهابی است. من با اطمینان می‌گویم كه آنچه دربارۀ تشیع من نوشته‌اند، به‌طوركامل غلط است و من از روی عقیده شیعه شدم، نه به‌خاطر سیاسی‌كاری. شایسته بود آنان اول به خوانندگان و سپس به كسی كه با او مصاحبه كرده‌اند، احترام می‌گذاشتند. دوباره تأكید می‌كنم كه هجرت من به سوی تشیع، هیچ ارتباطی به شرایط سیاسی ندارد؛ البته بدیهی است كه مانند همۀ مسلمانان از پیروزی‌های مقاومت در جنوب لبنان كه در درجۀ اول «حزب‌الله» آن را محقق كرد، احساس افتخار می‌كنم؛ ولی این به‌معنای آن نیست كه این پیروزی‌ها انگیزۀ من برای شیعه‌شدن بود، زیرا چنان‌كه گفتم، گرایش من به مذهب تشیع، نتیجۀ اقناع كامل درونی من بود و هیچ‌یك از این تأثیرات در آن نقشی نداشت، زیرا تحقیقات من قبل از پیروزی‌های مقاومت بود. تشیع، راه حق و حقیقت است كه من آن را برگزیدم و ان‌شاء‌الله به آن متمسك می‌مانم.

 وقتی مصاحبۀ آن مجله را دیدی، از اینكه شیعه‌شدنت را لكه‌دار كرده‌اند، نگران نشدی؟
وقتی پیشنهاد مصاحبه با آن‌ها را پذیرفتم، این كار را با رضایت انجام دادم؛ گرچه برخی دوستان توصیه كردند كه این مصاحبه را نپذیرم، چراكه ممكن است زیر سایۀ فضای سنی و افزون بر آن، حساسیت شرایط كنونی، مطلب را لوث كنند؛ ولی من عقیده داشتم كه این «یك حق» است و باید پس از سال‌ها كتمان به گوش مردم برسد و همه باید از تعصب دست بكشند و یك همزیستی مسالمت‌آمیز داشته باشند.

آیا با ایران یا حزب‌الله ارتباط سازمانی هم داری؟
نه، هرگز. هیچ ارتباط سازمانی یا اداری با ایران یا نهادهای اطلاعاتی آن و حتی با حزب‌الله لبنان ندارم؛ البته یك هم‌فكری و ارتباط فرهنگی بین ما هست و این طبیعی است؛ زیرا این مسائل، امتداد افكار و عقاید من است، ولی این به‌معنای هیچ‌گونه ارتباط سازمانی نیست. ازطرف‌دیگر، گرایش‌های سنی بسیاری را می‌بینیم كه مشابه همین هم‌فكری و ارتباط فرهنگی ما با ایران و حزب‌الله را دارند. این، نتیجۀ شرایطی است كه امت اسلام در آن به سر می‌برد.

جواب «شیخ طنطاوی» شیخ الازهر را كه معتقد است سرچشمۀ تشیع، عبدالله‌بن‌سبأ یهودی است، چه می‌دهید؟
 در ابتدا صمیمانه‌ترین سلام‌ها را به ایشان تقدیم می‌كنم و از خداوند می‌خواهم كه همۀ ما را هدایت كند تا همگی از خادمان اسلام باشیم. دربارۀ این مسئله هم از شیخ‌الازهر می‌خواهم كه روشن‌تر صحبت كنند. ایشان در ابتدا از رابطۀ برادری بین سنی و شیعه سخن راندند، ولی در پایان كلام تصریح كردند كه تشیع ساختۀ دست یهود است! این سخنی نیست كه عقل آن را بپذیرد و این دوگانگی قابل جمع نیست. چگونه می‌شود كه شیعه برادر سنی و درعین‌حال ساختۀ دست یهود باشد؟! دربارۀ عبدالله‌بن‌سبأ هم باید بگویم پس از بحث و تحقیق فراوان دریافتم كه این شخصیت، یك شخصیت خیالی است كه فقط در «تاریخ طبری» و منابع ضعیف دیگر ذكری از آن رفته است.

نظر شما دربارۀ رئیس جبهۀ علمای الازهر و حمله شدیدی كه به شما و مذهب امامیه كرده است، چیست؟
من می‌گویم: «اللهم اهدِ قَومی فإنّهم لا یعلمون.» درواقع من از آنچه او مطرح كرده، تعجب می‌كنم. بیشتر از آن، از این تعجب می‌كنم كه ایشان رئیس جبهۀ علمای الازهر هستند و با آرامش تمام، مسئولیت تكفیر میلیون‌ها مسلمان را به گردن می‌گیرند! همچنین این سخن ایشان را كه «جهل ابوشحاده نسبت به تشیع، باعث شده است كه وی شیعه شود و به آن ملتزم بماند»، به‌شدت رد و تأكید می‌كنم‌: «جهل از تشیع باعث شده بود كه سنی باقی بمانم» تا اینكه این جهل به پایان رسید و اعلام تشیع كردم.

آیا آیندۀ فلسطین، از آنِ تشیع است؟
مذهب اهل‌بیت(ع) همانند گذشته در فلسطین باقی می‌ماند. من و برادران دیگر هم ان‌شاء‌الله در گسترش آن تلاش می‌كنیم و امید داریم كه خداوند تعالی این مذهب را گسترش دهد تا راه برای قدوم «مهدی آل‌محمد‌ عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف» هموار شود.

چه سخنی با امام‌زمانت داری؟
همۀ بركات فعالیت‌های ما از وجود ایشان است. از ایشان می‌خواهم فعالیت‌های ما را در راستای نصرت و آماده‌سازی جهان برای فرجش قرار دهد، ان‌شاء‌الله. به ایشان می‌گویم: «یا مهدی أدركنا الان.»