گفتوگو با اکرم پورنگنیا، قاضی بازنشسته درباره مسائل زنان
آنجا که قانون، بیرحــــــــــــــــــــــــــــم میشود
سمیه ملاتبار
نویسنده
آن روزها وقتی یک اتفاق ناگوار را برای مادربزرگم تعریف میکردیم، خوب گوش میداد و در دلش غصه میخورد و ماجرا که تمام میشد، یک آه بلند میکشید و میگفت: «بد از پیش خدا نیاید مادرجان» و من همیشه پیش خودم فکر میکردم مگر میشود بد هم از پیش خدا بیاید؟
اگر پایت به یکی از دادگاههای خانواده باز شده و سر و کار شما با قانون افتاده باشد، میدانی که برای طی این مسیر باید کفش آهنین بپوشی و اعصاب پولادین داشته باشی. شاید این دادگاه چیزی بیشتر از یک راهروی بلند با چند اتاق کوچک و چند نیمکت و تعدادی سرباز و عدهای مراجعه کننده نباشد؛ اما دنیایی است برای خودش. یکی نشسته و زل زده به روبهرو و تند تند پاهایش را تکان میدهد، دیگری ایستاده و پابهپا میشود، آن یکی قدمهای تند برمیدارد و هی میرود و میآید.
آن وسط کودکان خردسال هم دیده میشوند که بدشان نمیآید طول راهروی بلند را بدوند و از پلهها بالا و پایین بروند، اما با تشر بزرگترهای گاه عصبی و گاه ساکت، مجبور به نشستن شدهاند. صدایی که از توی اتاق بلند میشود، یک اسم را میخواند. صاحبان اسم بلند میشوند و برای تعیین سرنوشتشان به اتاقک کوچک تعیین سرنوشت میروند و فقط خدا میداند قرار است چه پیش بیاید. اکثریت قریب به اتفاق کسانی که در دادگاه میبینم و فرصت حرف زدن با آنها را پیدا میکنم، سالها مشکلاتی را تجربه کردهاند تا بالاخره به این نتیجه رسیدهاند که نمیشود تحمل کرد!
اکثرشان نمیتوانند
ثابت کنند
ملیحه میگوید که ماههاست خرجی نگرفته. میگوید شوهرش بعد از غیبتهای طولانی، هر وقت به خانه میآید دست رویش بلند میکند. این روند سالهاست که ادامه دارد. میگوید احتمال میدهد که شوهرش به یک چیزی اعتیاد پیدا کرده باشد. میگوید و میگوید. همه را به دادگاه هم گفته اما چون برای ادعاهایش مدرک ندارد، قانون کمکی نمیتواند به او بکند. «خانم پورنگنیا» موارد متعددی دیده که زن حتی اعتیاد همسر را هم نتوانسته اثبات کند.
اکرم پورنگنیا؛ 50 سالی است که سابقه قضاوت دارد. میگوید بیشتر مراجعهکنندگان توانایی اثبات ادعاهایشان را ندارند: «موارد زیادی از خانمها مراجعه میکنند که مورد ضرب و شتم قرار گرفتهاند یا به اعتیاد همسرشان مطمئن هستند یا ترک انفاق شدهاند، اما به این دلیل که هیچ مدرکی برای ثابت کردن این موارد ندارند، قانون این ادعاها را از ایشان نمیپذیرد. حتی در صورتی که زن و شوهر زیر یک سقف زندگی کنند، دادگاه ادعای ترک نفقه را هم رد خواهد کرد چرا که معتقد است زن مسکن دارد و مرد هم به حد کفایت برای خانه خرج میکند. در صورتی که نفقه رفع تمامی نیازهای متعارف زن است و ممکن است مرد برخی از این نیازها را اجابت نکند. در این جور موارد هم زنان نمیتوانند ادعای ترک انفاقشان را ثابت کنند یا در مورد ضرب و شتم، بهدلیل عرف و عادتی که خانمهای ایرانی دارند، هر بار که این اتفاق برایشان میافتد بهدنبال شکایت نیستند و سعی در آبروداری دارند؛ به همین دلیل مستندی که محکمهپسند باشد هم در دست ندارند.
«ثبوت یک چیز است و اثبات چیز دیگر، اما وقتی حق و تکلیف به یک طرف سنگینی کند، تساوی سلاح برای خواهان و خوانده ممکن است به هم بخورد. آنقدری که برای خوانده یا مرد بستری فراهم است که راحتتر مسلح باشد و از ادله بینیاز. از آن طرف خواهان یا زن ممکن است به آن اندازه مسلح نباشد.» وقتی میپرسم که آیا در صورت عدم توانایی زن در اثبات این موارد، دادگاه راهکاری یا کمکی به این جریان میکند یا نه؟ پاسخ میدهد: «زن اگر نتواند ادلهای جمعآوری کند که مرد سوءرفتار دارد یا نتواند ادلهای جمعآوری کند که مثلاً مرد مدتی است غایب است یا نفقه نمیدهد، این ضعف در جمعآوری ادله نمیتواند دادگاه را مجبور به تحقیق و تفحص کند. به هرحال برای اثبات دعوی باید یکسری ادله محکمهپسند را هم جمعآوری کرد.»
اکرم پورنگنیا بهعنوان قاضی بازنشسته که در یکی از شهرهای کوچک، کار خود را با دادیاری دادسرای عمومی، آغاز و با دادیاری دیوان کشور به پایان رسانده، در ادامه گفتوگو از خاطراتش گفت: خاطرات تلخ و شیرین زیادی در طول مدتی که اشتغال به کار داشتهام، وجود دارد. هر زمانی که احساس کردم حقی از ناحق تشخیص داده شده یا به عبارتی حق به حقدار رسیده، خاطره شیرینی برایم رقم زده شده. اما خاطراتی که من در مقام حل اختلاف بین زوجین، برای حل مشکلات آنها تلاش کردهام و بازگشت آنها به زندگی و به نتیجه رسیدن تلاشهایم، شیرینترین خاطرات من بوده است.
بهعنوان فردی که بیش از سه دهه از زندگی را با پایه قضایی خدمت کردم، اعتقاد و باورم این است که زنان قابلیت احراز سمتهای مختلف را بهعنوان قاضی دارند و حضور آنها بویژه در دادگاههای خانواده و اطفال یعنی در جایی که دیدگاه مادرانه هم به کمکشان میآید، در مقام صدور حکم ضروری است.
زنان یکی از اقشار آسیبپذیر جامعه هستند و به همین خاطر است که وقتی در گرداب دزدی، اعتیاد، قتل یا هزار بزه دیگر گرفتار شوند، شرایط بسیار ناگواری در زندگیشان ایجاد میشود، بنابراین این انتظار از دولت و نظام حقوقی بیجا نیست که با تصمیمگیری در خصوص حضور همیشگی یک قاضی مستشار زن در دادگاهها، باب جدیدی را به روی بررسی مشکلات زنان در دادگاهها بگشایند.
«استخوان لای زخم» یا «به خاطر بچهام میمانم»
آنقدر گرفته و ناراحت به نظر میرسد که بعید میدانم شیوههای معمول هم برای باز کردن سر صحبت جواب دهد. سر دخترک پنج، شش سالهای روی پایش است و او همانطور که به بچه خیره شده، گلسر کوچکی که به موهای دخترک وصل است را هی باز میکند و دوباره به موها میچسباند.
میگویم: «مدرسه میره؟»
سرش را بلند میکند و میگوید: «سال دیگه. سال دیگه شش سالش تموم میشه و میره پیشدبستانی.
دخترک سرش را از روی پای مادر بلند میکند و گیره سر را از دست او میگیرد و بلند میشود و میرود آن طرفتر.
میگویم: «میخواهی جدا بشی؟»
میگوید: «میخواستم. توافق کرده بودیم. حالا لج کرده. بچه رو نمیده. میدونم که نمیتونه بچه رو بزرگ کنه. اگه راضی نشه نمیرم. میمونم. به خاطر بچه میمونم.»
در لحنش شاید ناراحتی، گرفتگی و حتی عصبانیت باشد، اما تردید به چیزی که میگوید، نه.
به گفته کارشناس ما، طبق ماده 1169 قانون مدنی، مادر تا هفت سالگی در حضانت و نگهداری طفل اولویت دارد و پس از آن این حضانت و نگهداری با پدر است. اما طبق تبصره الحاقی همین ماده، بعد از هفت سالگی در صورت حدوث اختلاف، حضانت طفل با رعایت مصلحت کودک به تشخیص دادگاه است.
کارشناسان این امر، زندگی و تحمل هر یک از زوجین در چنین شرایطی را مصلحت نمیدانند. طبق مطالعات انجام شده، میزان رضایتمندی در خانوادههایی که به خاطر شرایط و عرف جامعه یک زندگی را سالها تحمل کردهاند بدون اینکه برای بهتر شدن کیفیت زندگی تلاش کنند، از کسانی که همان اول همه چیز را تمام کردهاند، بسیار پایینتر است.
یکسری از باورهای اشتباه سنتی و خانوادگی و نگاه جامعه به زنان بیوه باعث شده بسیاری از زنان، مشکلات موجود طلاق روانی و عاطفی را به جان بخرند و جدا نشوند و اگر برای رفع مشکل با هم همراه و همدل نشوند، تداوم این گونه زندگی باعث شکستهای روانی و زیانهای عاطفی در فرزندان هم میگردد و باعث بروز مشکلاتی جدید و بسیار آسیبرسان میشود.
کارشناسان روانشناسی معتقدند، وقتی هر یک از زوجین، نشاط خود را از دست داد و فرسوده شد، خود به خود نمیتواند صلاحیت کافی برای تربیت فرزند را در یک زندگی شکست خورده داشته باشد. یکی از بزرگترین شروط برای ادامه زندگی سلامت روح و روان و شادابی است. تداوم چنین زندگیهایی انسان را پر از ماتم، بیانگیزگی و نفرت میکند که عملاً امکان استفاده درست از سالهای عمر را از فرد میگیرد.
«پدران یا مادرانی که توانایی گرفتن تصمیم درست برای ادامه زندگی ندارند، فاقد صلاحیت مدیریت رفتاری برای سرپرستی فرزندان هستند. چرا که مدیریت تک نفره مادرانه یا پدرانه، بدون تفهیم جدایی و انفکاک به فرزندان، باعث آموزههای منفی و ایجاد بدبینی در آنها میشود که این خود خطر بسیار بزرگتری از جدایی است.» اینطور که کارشناسان میگویند، این طور زندگی کردن بیشتر به «استخوان لای زخم» شبیه است تا زندگی.
آنجا که قانون، بیرحم میشود
جنسیتات فرق نمیکند. وقتی قانون بخوانی و بدانی، میشوی «مرد قانون» و از مرد قانون نمیتوان انتظار داشت به راحتی به این سؤال جواب دهد که در قانون ازدواج و طلاق، کدام ماده، تبصره یا مورد را یک جورهایی بیرحمی میدانید؟
وکیلها و کارشناسان حقوقی که با آنها صحبت میکنم، به این سؤال یا جواب نمیدهند یا عباراتی مثل «گاهی نقد به آن وارد است» به کار میبرند یا خیلی مطمئن میگویند: «قانون کامل است و هیچ جا بیرحم نیست.»
اما اکرم پورنگنیا، قاضی بازنشسته، وقتی اصرار من را میبیند و با تکرار چند باره سؤالم مواجه میشود، میگوید: «من قانون را در جایی بیرحم میدانم که حضانت فرزند را فقط تا هفت سال به مادر میدهد. چرا که فرزند مادامی که به مادر نیاز داشته باشد نباید از او جدا شود و تعیین سن برای این جدایی، بسیار بیرحمانه است. جدا کردن فرزند از مادر آن هم در هفت سالگی، سنی که به تازگی وارد اجتماع شده و با محیط جدید مدرسه مواجه میشود و ناخودآگاه نیازش به آغوش مادر و حمایتهای او بیشتر میشود، بزرگترین بیمهری قانون است.» بالاخره جوابم را میگیرم چون این بار «مرد قانون» یک «زن» است.
بر اساس باورهای دینی و ارزشهای فرهنگی ایرانی، بهترین روش برای پیشگیری از طلاق روانی عاطفی، کمک فکری به جوانها در انتخاب درست و حمایتهای اقتصادی از آنهاست. ارائه آموزش مهارتهای زندگی به جوانها در مدیریت احساسات و هیجانها و ارتقای سطح آگاهی آنها از مسائل مختلف مرتبط با زناشویی و تشکیل خانواده، مؤثرترین راه پیشگیرانه از مشکلات احتمالی بعدی است. در این میان، اما نمیتوان از نقش خانواده، آموزش و پرورش، رسانههای گروهی، صداوسیما و سایر نهادهای مرتبط در این زمینه چشم پوشید.
سالها از روزهایی که مادربزرگ سر هر ماجرای غمانگیز آه میکشید و میگفت: «بد از پیش خدا نیاید» میگذرد و من دنیایی را دیدهام که پر است از بدی و بدیهایی که نمیدانم از کجا سر و کلهشان پیدا شده ولی این را خوب فهمیدهام که این بلاها دارند من و تو را امتحان میکنند، امتحانی که ما هرکدام به یک شکل میدهیم و به واسطه آنها بزرگ میشویم و میرویم کلاس بالاتر؛ امتحانی که شرکت در آن مهمتر است از نمره بالا و قبولی.
زنان یکی از اقشار آسیبپذیر جامعه هستند و به همین خاطر است که وقتی در گرداب دزدی، اعتیاد، قتل یا هزار بزه دیگر گرفتار شوند، شرایط بسیار ناگواری در زندگیشان ایجاد میشود