محمود دولت آبادی و «دودما‌ن»‌اش!

دودمان تازه‌ترین اثر محمود دولت‌آبادی

ریحانه میرحسینی
کارشناس ارشد ادبیات
محمود دولت‌آبادی نویسنده­ حاذق و چیره‌دست دوران معاصر که در سال‌های اخیر کتاب‌های خواندنی و بسیاری مانند بیرون در، طریق بسمل شدن، سلوک، اسب‌­ها، اسب‌ها از کنار یکدیگر را برای علاقه‌­مندان به داستان­ ایرانی نوشته است. اخیراً جدید‌ترین اثر او به نام دودمان به چاپ رسیده است که در اینجا با آن آشنا می­‌شوید و به شما قول می‌دهم که این رمان شما را مجذوب کلمات و داستان می‌کند. نویسنده دودمان در 10 مرداد سال 1319 در روستای سبزوار به دنیا آمد و پس از به پایان رساندن تحصیلاتش در زمینه نویسندگی، نمایش‌نامه‌نویسی و فیلمنامه‌نویسی مشغول شد. محمود دولت آبادی در به وجود آوردن داستان‌های رئالیستی در ایران یکی از موفق‌ترین‌ها بوده و هست و همچنان قلم توانای او در انواع مختلف زمینه­‌های اجتماعی مانند زندگی در جوامع روستایی و خلق و خوهای آنان، حوادث و رویداد‌های سیاسی و تاریخی معاصر ایران، به تصویر کشیدن زندگی مردمی که با مشکلات و داستان‌های گوناگونی در زندگی مواجه هستند و تبعیض­‌هایی که به زنان اعمال می‌شود، ترسیم‌کننده است. دودمان یک رمان پر از شخصیت است که به مرور وارد داستان شده و نقش ایفا می‌کنند. داستان آن به زمان پیش از انقلاب باز‌می‌گردد و شخصیت اصلی که جوباری نام دارد یکی از اربابان قدیمی است که در حق زیردستان خودش ظلم کرده و حالا یکی از پسرانش هم راهش را ادامه می­‌دهد و به قدری در حق رعایا ستم می‌کند و تبعیض قائل می‌شود که حتی جوباری از ترس آن همه ظلم، فرار را به قرار ترجیح می­ دهد و به تهران می‌رود. اما داستان تازه با این سفر شروع می‌شود چون زمانی که او وارد تهران می ­شود با جمعیتی برمی‌خورد و همراه آنان بازداشت می­ شود و داستان شکل می­ گیرد. این رمان مفاهیمی همچون ظلم و عدالت، روشنفکری و ارتباط بین ارباب و رعیت را نمایش می‌دهد. این کتاب و دیگر اثرهای محمود دولت آبادی را می‌­توانید از انتشارات چشمه تهیه کنید. تکه‌ای کوتاه از این رمان را می‌خوانید و بدرود:
«دانسته نیست این راه کی پایان خواهد یافت. نه، دانسته نیست. همه جنبه‌های این نقش کهنه، این نقش کند یا این تصویر گنگ و ناشناخته باقی‌­اند و آنچه در نظر آید بس شمایلی تک بعدی است در نگاه عابری که مگر بر آن نظری کند و بگذرد مثل گذر از کنار یک نقاشی باسمه‌‌ای یا تصویری که با دوربین یک عکاس کوچه‌گرد شکار شده باشد! من خسته است، من خسته و شوقی کلافه و همین کلافگی خستگی را از یادش برده است. خستگی گم در اضطراب فردای روز چه باشد؟ حد میان خستگی و اضطراب کلافگی است. به این حال هم راضی‌­ام، به غربت نه! اما هم چه حرفی را به کی بگویم؟‌»