ویژه نامه طنز۸۳۷۶ - ۲۰ دی ۱۴۰۲
روزنامه ایران - ویژه نامه طنز۸۳۷۶ - ۲۰ دی ۱۴۰۲ - صفحه ۱۶

پیشنهاد اخر هفته

امین شفیعی
طنزپرداز

چی ببینم
 رد پای آبی
آخرین باری که کارتون دیدید کی بوده است؟ آخرین باری که با کودکی خود خلوت کردید و خود را به جهان پاک و معصوم خود بازگرداندید؟ برای یک آخر هفته جذاب می‌توانید بنشینید و کارتون «رد پای آبی» را نگاه کنید.
در این کارتون یک سگ به نام آبی به استیو، مجری برنامه کمک می‌کند تا مسئله‌ای را حل کند. در یکی از قسمت‌ها می‌بینیم:
استیو: امروز آبی قراره به ما کمک کنه تا معمای قتل امیر کبیر رو حل کنیم. بریم رد پای آبی رو دنبال کنیم.
بچه‌ها رد پای آبی کجاست؟
بچه‌ها: اونجاست!
استیو: کجاست؟ من که نمی‌بینمش!
بچه‌ها: روی پاکت نامه!
استیو: من که پاکت نامه‌ای نمی‌بینم.
بچه ها: چش کورت رو باز کن، همون که پرچم انگلیس روشه!
استیو: قسمتای قبل با ادب‌تر بودید ولی آره! یه رد پای آبی اینجاست! این نامه از جیمز فریزیره! ببینیم توی پاکت نامه چی نوشته:
«بدیهی است در مرحله اول باید از دست وزیری که باعث اصلی همه این بدبختی‌هاست خلاص شد، کسی که پادشاه خود را در بردگی مطلق نگاه می‌دارد، کسی که در هر مورد، فقط نقش خود را ایفا می‌کند و به پیشبرد نظرات خویش توجه دارد، درحالی که با روش معینی به نظر می‌آید هر پیشنهاد انگلیس را خنثی می‌سازد و با آن مخالفت می‌کند. چنین کسی هرگز نمی‌تواند در راه اصلاحات اساسی گام بردارد… کسان دیگری هم هستند؛ اشخاصی که اهمیت و ارتقای خودشان را مدیون نفوذ انگلیس می‌دانند و در نتیجه نسبت به قدرت انگلیس حساسیت دارند و در دست دولت انگلیس آلت و وسیله مطلوبی خواهند بود. شاه خوشحال خواهد شد که از این بردگی نجات پیدا کند و اگر مطمئن به پشتیبانی موثری باشد، در این زمینه همکاری خواهد کرد. قائم مقام، دوستان بسیار کمی دارد و دشمنان خیلی زیاد، به طوری که کار اگر با مهارت انجام شود، سقوط او را یک مسئله ساده‌ای می‌کند.»
استیو: پس بچه‌ها امروز فهمیدیم که مهد علیا مادر ناصرالدین شاه امیر کبیر رو کشته!
بچه‌ها: خاک تو سرت با این نتیجه‌گیریت!
چی بخونم
چه کسی عقل مرا جابه‌جا کرد
برای داشتن یک آخر هفته جذاب هیچ چیز بهتر از خواندن یک کتاب آموزنده نیست! کتاب «چه کسی عقل مرا جابه‌جا کرد» با طراحی داستان‌های جذاب به شما کمک می‌کند تا مغز خود را از حالت آک‌بند خارج کرده از غشای سلولی آن کمی کار بکشید! در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:
روزی هم و ها به کافه رفته بودند و بینی‌شان خشک شده بود و به نقطه سفیدی روی دیوار زل زده بودند. ناگهان شبکه خبر زیرنویس کرد:
«فوری: در شهر کرمان دو بمب منفجر شد! گزارش‌های تکمیلی به زودی»
هم گفت: مشخص است که دوباره کار خودشان است!
ها گفت: من که اصلاً دلم نسوخت!
هم گفت: حالا می‌خواهند بندازند گردن اسرائیل!
ها گفت: اسرائیل کی تا حالا آدم بی‌گناه کشته که این بار دومش باشد؟
هم گفت: اصلاً اسرائیل کی تا حالا آدم کشته؟
ها گفت: اصلاً اسرائیل تنها کشوری است که تفنگ ندارد!
صاحب کافه گفت: این حرف‌ها چیست که می‌زنید؟
هم گفت: مراقب باش با چه کسی حرف می‌زنی!
صاحب کافه گفت: مگر شما که هستی؟
ها گفت: تا چند وقت پیش در دانشگاه تدریس می‌کردم، الان بازنشست شدم و ادمین کانال اصلی پروفسور سمیعی هستم.

 

جستجو
آرشیو تاریخی