به بهانه سالروز درگذشت پهلوان تختی

سلبر یتی خوشنا‌می‌که در تاریخ گم نمی‌شود

شاید هیچ کس فکرش را نمی‌کرد پسر رجب خان که از همه برادر و خواهرهایش کوچکتر بود روزی آن قدر شهرت پیدا کند که حتی در سال‌های پس از نبودنش هم اسمش سر زبان‌ها باقی بماند. غلامرضا تختی مرد درجه یک کشتی، به دلیل مشکلات خانوادگی و زندگی دشواری که داشت نتوانست درس بخواند ولی در سال 1329 به خاطر علاقه‌‌ای که به کشتی و ورزش‌های باستانی و پهلوانی داشت به باشگاه پولاد رفت. تختی در دوران زندگی ورزشی‌اش رکورددار شرکت در المپیک‌ها و کسب بیشترین مدال از ‌‌این آوردگاه بود. در چهار دوره المپیک حضور داشت و حاصل آن یک طلا، دو نقره و یک عنوان چهارم بود که در کشتی ‌‌ایران ‌‌این امر اتفاق نادری است. جهان پهلوان علاوه بر قهرمانی، به لحاظ منش و رفتار انسانی و سجایای اخلاقی پسندیده و جوانمردی و نوع دوستی هم شهره خاص و عام بود. تختی همه زندگیش را وقف مردم کرد. به قول قدیمی‌ها انگار پشت هیکل درشت و ورزیده‌اش خدا قلبی از طلا به او داده بود، در زلزله بوئین زهرا اگر کمک‌های تختی نبود شاید هیچ کس به حکومت اعتماد نمی‌کرد تا به زلزله‌زده‌ها کمک کند، تختی در میدان ورزش باستانی و کشتی صاحب مقام پهلوانی و قهرمانی بود اما او در میدان مردم‌داری آن قدر دلسوزانه حضور داشت که هنوز که هنوز است خیلی از قدیمی‌ها وقتی اسمش را ‌می‌شنوند محال است یاد روزهای زندگی ‌‌این مرد نیفتند و آه نکشند، تختی درست در سال‌هایی که به قول امروزی‌ها سلبریتی بودن مُد نبود کاملاً در نقش یک ستاره متواضع ورزشی و مرد‌می ‌ظاهر شد. آل احمد در توصیف مردی که شاه را با نبوسیدن دستش تحقیر کرد، ‌می‌گوید: تختی پوریای ولی نبود، او هیچ کس نبود، او خودش بود. بگذار دیگران را به نام او و با حضور او بسنجیم. او مبنا و معنای آزادگی است... و هرگز به طبقه خود پشت نکرد.

نفیسه زارعی
نویسنده

ورود تختی به عرصه سیاست
حسین شاه‌حسینی از بنیانگذاران نهضت ملی درباره ورود تختی به عرصه سیاست ‌‌این گونه روایت ‌می‌کند: کسی دست تختی را نگرفت تا او را وارد عرصه سیاست کند.‌‌این اقتضای شرایط زمانی او بود که او را به سمت سیاست کشاند. در آن زمان روزنامه‌های متفاوتی در حوزه نقد و اجتماع فعالیت می‌کردند و از آنجا که خود تختی اندیشه‌های خاص اجتماعی داشت باعث ارتباط او با عده‌ای دیگر از رفقا و فعالان حاضر در جامعه شد. مرحوم تختی هرگز به شکل عضو ثابت در هیچ کدام از‌‌این گروه‌ها یا احزاب حاضر نشد مگر در سال ۱۳۴۰ که در آستانه کنگره ملی که همزمان با تشکیل سازمان جبهه ملی بود او نیز مسئول ورزش ‌‌این سازمان شد. او بعد از کودتای ۲۸ مرداد دیگر تختی سابق نبود. در محافل و مسابقات حکومتی شرکت نمی‌کرد. او حتی پس از‌‌این واقعه حاضر به حضور در هیچ تظاهرات یا مشارکت‌های عام نیز نشد. عظمت برخورد تختی در‌‌این خصوص زمانی بود که پس از پیروزی تیم‌های ورزشی ‌‌ایران در بازی‌های المپیک، شاه از قهرمانان رشته کشتی جداگانه تجلیل به عمل می‌آورد و زمانی که پهلوان تختی به عنوان کاپیتان تیم در مراسم حضور پیدا می‌کند از او خواسته می‌شود تا نیازهای تیم و افراد را بیان کند که او به عدم تأمین مالی بازیکنان تیم و نداشتن مسکن و شغل آنان اشاره می‌کند و شاه نیز دستور تهیه فهرست اسا‌می ‌بازیکنان را می‌دهد تا سازمان تربیت بدنی موظف به تأمین نیاز مالی بازیکنان باشد. تختی نیز اسا‌می ‌را ارائه می‌کند اما حاضر به پذیرش قلمی‌ از جانب شاه نمی‌شود و از دادن اسم خود خودداری می‌کند که بعد‌ها براساس گزارشی که از عملکرد مالی سازمان به شاه ارائه می‌شود مشخص می‌شود که نام تختی نیست ولی باز گفته می‌شود او تحت فشار حامیان شاه شرایط اهدایی را قبول می‌کند، یا در جایی دیگر وقتی شاه از تختی پرسیده بود که تا کی می‌خواهد پهلوان بماند؟ او در جواب شاه گفته بود تا زمانی که مردم بخواهند. در حقیقت او ‌‌این عنوان را از جانب مردم و برای مردم پذیرفته و عنوان می‌کند.(روزنامه شرق)

دوگانه خودکشی یا قتل
غلامرضا تختی صرفاً یک نام نیست بلکه هویت یک ملت است، هویتی که طی سال‌های اخیر پیرامون چگونگی درگذشتش حرف‌ها و حدیث‌های بسیاری شنیده شده، بابک تختی تنها فرزند جهان پهلوان در مصاحبه‌‌ای مطبوعاتی تأکید کرده بود پدرش قطعاً خودکشی کرده است برخی نیز معتقدند او در هتل آتلانتیک به دست مأموران ساواک به قتل رسیده است.
یک مرگ مرموز تاریخ معاصر
با‌‌ اینکه سال‌های بسیاری از مرگ تختی ‌می‌گذرد اما قصه او همچنان برای تمام نسل‌های ‌‌ایران مهم و جذاب است، داستان مردی که از جنوبی‌ترین نقطه پایتخت توانست نه تنها قهرمان بلکه منش پهلوانی را به خوبی احیا کند، مرگ تختی یک حادثه تاریخی صرف نبود، شاید قطعه گم شده پازل دوگانه خودکشی و قتل، قرائت خودخوانده افراد مختلف از سیر زندگی پهلوان باشد که مرگ او را در دالان تاریک و مبهم تاریخ معاصر فرو ‌می‌برد.

تختی آدم معمولی نبود!
پهلوان غلامرضا تختی یک انسان عادی نبود او تقریباً همه دارایی‌اش را صرف مردم محروم کرد و همین اخلاق در کنار مدال‌های خوش رنگ و رفتارهایی که یادآور پوریای ولی بود تختی را تبدیل به آد‌می ‌متمایز و متفاوت از سایرین کرد، او مثل لات‌ها و لمپن‌های دهه‌های پیش از انقلاب نبود؛ به زعم بسیاری از دوستانش نه چشم هرز داشت و نه زوربازویش را به رخ کسی ‌می‌کشید، شاید بر مبنای همین علت‌هاست که ‌می‌شود گفت تختی به غیر از بخشی از بدخواهانی که روی تشک کشتی با او مشکل داشتند و بیرون هم منش او را نمی‌پسندیدند چون خودش را وابسته به دربار نمی‌کرد دشمن نداشت و اصولاً برای خودش دشمن‌تراشی نمی‌کرد.

بالاخره کشتند یا کشت؟
شاید یکی از مهمترین انتقاداتی که بشود به رسانه‌ها در دوگانه پرداخت به یک شخصیت تاریخی مثل غلامرضا تختی کرد، پرداختن به حواشی زردی است که شاید ریشه در وقایع مهم مرتبط با زندگی و مرگش ندارد، تختی همیشه طرف مردم بود او با دانشجویان دیدار کرد و ‌‌این دیدار تقریباً مشی او را در امور سیاسی نشان ‌می‌دهد اما درباره قتل یا خودکشی تختی باید گفت:
براساس اخبار منتشر شده در روزنامه‌های اطلاعات و کیهان در 18 دی ماه 1346 غلامرضا تختی به خاطر وجود اختلافات خانوادگی با همسرش شهلا توکلی خودکشی کرده و برای انگیزه‌های ‌‌این خودکشی، مواردی چون ناکامی‌های تختی در مسابقات پایان عمر ورزشی‌اش عنوان شد. با‌‌این حال همان زمان هم عده‌ای مرگ او را مشکوک می‌دانستند و بر همین اساس، نظریه دیگری که ساواک او را به دلیل محبوبیت زیاد و عدم وفاداری به نظام وقت ‌‌ایران به قتل رسانده است، در بین مردم پخش شد اما هیچ وقت نه خودکشی و نه قتلش به اثبات نرسید و آن چیزی همان روزها و حالا برای مردم مهم است شخصیت تختی است مردی که بارها از سوی دربار تحت فشار قرار گرفت و وقتی سال 1345 دست خالی از بازی‌های جهانی برگشت همچنان محبوب بود تا جایی که جلال آل احمد بعد از مرگ او نوشت: از آن همه جماعت هیچ کس، حتی برای یک لحظه، به احتمال خودکشی فکر نمی‌کرد. عده‌‌ای هم معتقدند اگر او خودکشی کرده باشد مسئولیتش به عهده حکومت شاه است که با فشارها و تنگناهایی که برای جهان پهلوان ‌‌ایجاد کردند او به‌‌این فکر سوق پیدا کرد شاید در نهایت باید حرف‌های پسر تختی را بپذیریم که گفته: درباره هیچ کدام از احتمالات مرگ تختی یعنی خودکشی یا قتل به نتیجه قطعی نرسیده‌ایم، اما آنچه مهم بود زندگی تختی بود نه مرگش.