شمقــدری و شــرکا!
این شد دلیل؟ نشد دلیل؟!
شمقدری کنجکاو و خلاق است و ذهنی جسور و جوّال دارد؛ اما اینها برای حسین شمقدری بودن، شرط لازماند نه شرط کافی! برای شمقدری بودن، کافی است با منطق فراگیر کردن پیام در شبکههای اجتماعی یا بهاصطلاح وایرال در سوشال نیز آشنا باشید؛ در آن صورت شروط لازم و کافی را برای یک حسین شمقدری بودن، دارید. البته بلاتشبیه، این دقیقاً همان چیزی است که ساسی مانکن را نیز از علیشمس جدا میکند! ساسی از پنج سال پیش به اکسیر وایرال دستیافت و درحالیکه در ابتذال و مصرفی بودن آثارش، چیزی از هممسلکهای خود بیشتر نداشت، با اکسیر وایرال، بیشتر دیده شد و بیشتر فروخت.
اقتصادِ توجه
وایرال یعنی همهگیری یا فراگیری. این واژه انگلیسی، برداشتی از شیوه کار ویروسها برای تعریف و توضیح فراگیرشدن یک محتوا در شبکههای اجتماعی است.
در ظاهر منطق سادهای دارد؛ اما کسب مهارت در پیادهسازی و استفاده از آن، کار هرکسی نیست. در مرکز وایرالسازی، مفهوم «توجه» نشسته است. جلبتوجه مهمترین ابزار برای وایرال کردن یک محتواست. اینجا با شیوههای جلبتوجه کار نداریم، بلکه با چرایی استفاده از آن کار داریم.
جلبتوجه، برای وایرال محتوا در شبکه است و وایرال برای جلبتوجه بیشتر و کل رفتوبرگشت بین این دو برای دیدهشدن بیشتر است و دیدهشدن بیشتر در خدمت فروش بیشتر است. اینجا با محتوای تولیدشده کار نداریم. آنچه در اثر رسانهای شمقدری با ساسی مانکن یکی است، توجه به ظرفیت اقتصادی سوژهها است. اگر ساسی از عمو قناد تا برادران لیلا را میتواند به هم مرتبط کند؛ شمقدری هم میتواند از پارکی خاص در تهران تا مونو ریل قم را به هم متصل کند؛ اگر خود آن سوژهها وایرال باشند و به وایرالشدن اثر تولیدشده نیز کمک کنند، چرا که نه؟
خوبه که بفروشیم!
به نقل از تهیهکننده آثار شمقدری: «مردم، خدایی را که برایش پول خرج نکنند، نمیپرستند! مردم کتاب و فیلمی را که برایش پول ندهند، نمیخوانند و از آن تأثیر نمیپذیرند!« عجالتاً بهدقت و صحتسنجی این سخن کار نداریم؛ هرچند تجربههای مختلف داخلی و خارجی نشان میدهد که تأثیرگذاری و تأثیرپذیری در امور فرهنگی و آموزشی با پولی و کالاییشدن آن حاصل نمیشود؛ اگر اینگونه بود، دولتها برای آموزش رایگان هزینه نمیکردند، بگذریم...
منتها اتفاقی که در توزیع و انتشار «عمامه صورتی» افتاد، در نوع خودش برای تولیدات حسین شمقدری (کارگردان) و محمدحسن مددی (تهیهکننده)، جدید و جالب بود. برخلاف تولیدات قبلی که مستقیماً توسط مخاطب از سایت خریداری میشد، این بار اثر در یوتیوب بارگذاری و به تماشا در آن تبلیغ شد.
بر اساس این جمله که «اگر مردم کتاب و فیلمی را که برایش پول ندهند، نمیخوانند و از آن تأثیر نمیپذیرند!»، مخاطب در کجای یوتیوب پول پرداخت میکند که سپس تأثیر فرهنگی بیشتری دریافت کند؟! اگر قبلاً مخاطبان، هم هزینه خرید اثر و هم هزینه اینترنت مصرفی را پرداخت میکردند، الان تنها هزینه اینترنت مصرفی را پرداخت میکنند؛ زیرا یوتیوب به میزان مشاهده، به دلار پرداخت خواهد کرد!
آیا ما میتوانیم امیدوار باشیم که چون یوتیوب بخشی از هزینه را بر اساس میزان بازدید کاربران پرداخت میکند، در حال تأثیرپذیری فرهنگی از اثر شمقدری است؟!
در واقع اتفاقی که در حال رخدادن است، کاملاً برعکس است: تأثیرپذیری تولیدکنندگان اثر رسانهای از منطق حاکم بر اقتصاد توجه، یعنی این منطق وایرال و دیدهشدن است که مسیر انتخاب سوژه و تولید اثر را برای سازندگان ترسیم میکند تا کارشان بفروش باشد! این اقتصاد فرهنگ نیست؛ این اقتصاد توجه است که باعث میشود حاجآقا صفری عمامه صورتی را در قابهای شاذ، متناقض، قطبی شده و جنجالی قرار دهیم تا جلبتوجه کنیم.
تیمِ آبرفته
چه میشود که حسین شمقدری از «یزدان تفنگ ندارد»، «میراث آلبرتا» و «متولد اورشلیم» به «عمامه صورتی» و «اینرِل» و «جوکر 1401» میرسد؟
نمیدانم چه بر سر تیمی که با شمقدری کار میکردند یا او با آنها کار میکرد، آمده است. هرچند آمدوشد افراد در قالب یک گروه سازنده، کاملاً طبیعی است، اما چیزی که مشخص است آن است که سالبهسال تیم تولید شمقدری کوچکتر شده است. شاید با هدف چابکی، کوچکتر شدند یا شاید هم با هدف صرفه اقتصادی، اقتصادیتر شدند! اما چرا باید نقش فیلمنامهنویس، بهمرور از آثار شمقدری حذف شود؟
چرا باید خود شمقدری شخصاً در قامت نویسنده دستبهقلم شود و همچون یک مهندس متالورژی، دست به ترکیب جسورانه و متهورانه مواد خام بزند؟ مهمترین نقشی که در چند کار اخیر شمقدری حذف شده، فیلمنامهنویس یا نویسندهای است که چفتوبست روایت را اصولی و محکم ببندد.
بدون رد، بدون اثبات!
به تعبیر خواجه عبدالله انصاری «سخنگفتن حرام است؛ تفصیل و تحقیق آن را مباح کند». هرچند انسجام محتوا با نویسنده خوب حاصل میشود، اما روغنکاری چفتوبستِ متن، با پژوهشِ روشمند و مناسب، عملی میشود؛ و الا اثر قیژقیژ خواهد کرد! با وجود آنکه در این سالها انتقاد به پژوهشِ ضعیف در تولیدات شمقدری بارها گفته و تکرار شده، اما به نظر میرسد او کماکان از پذیرش این ضعف طفره میرود.
البته منظور از پژوهشِ مناسب در فیلم مستند، صرفاً استفاده از مدل کارشناس-صندلی نیست، اما واقعاً میتوان تنها در 30 دقیقه یک موضوع چندوجهی را باز و جمع کرد و نام اثر تولیدشده را مستند گذاشت؟ یا از آن توقع محتوا و پاسخی سنجیده و مستدل داشت؟ آیا نباید قابلیت تک تک گزارههای درون اثر را برای اثباتپذیری یا رد شدن، سنجید؟
گفت: مرکز عالم اینجایی است که من ایستادم!
پرسید: چطور؟
گفت: برو متر کن!
وقتی با دوستانی مواجهیم که خود را خالق شیوه و مدل جدیدی از روایت مستند میدانند، باید برویم مستند «خلیج» (the cove) را ببینیم.
مستندی درباره شکار دلفینها در ژاپن! حتماً تأثیر بازی دلفینها در روایت آن مستند، قویتر از تمام تولیدات رسانهای «شمقدری و شرکا» در چند سال اخیر است!