معاون بین‌الملل دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری:

تدابیر شهید سلیمانی مهم‌ترین عامل موفقیت دیپلماتیک ایران در منطقه است

کاهش تنش‌های دیپلماتیک در نظام جمهوری اسلامی ایران نسبت به سایر نظام‌ها کار بسیار دشواری است، دشمن به هر ترتیب دشمنی خود را به اثبات می‌رساند و در دوران تهدید و تطمیع از طریق میدان دیپلماسی سعی در ضربه زدن به پیکره نظام اسلامی دارد، سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی که ما او را به عنوان یک نظامی می‌شناسیم در میدان دیپلماسی نیز فعالانه حاضر است و گاهی که به واسطه برخی تفکرات و اندیشه‌ها احتمال تنش دیپلماتیک به تنش نظامی نزدیک می‌شود، او با تدبیر و درایت تمام، تهدیدها را تبدیل به فرصت می‌کند، محسن پاک آیین دیپلمات خوش سابقه کشورمان که به عنوان سفیر در بسیاری از کشورها فعال بوده است درباره نقش حاج قاسم در کاهش تنش سیاسی و دیپلماتیک برای جمههوری اسلامی ایران می‌گوید.

از اولین آشنایی خودتان با شهید سردار حاج قاسم سلیمانی بگویید؟
من در سال‌های 89 تا 91 رئیس ستاد افغانستان وزارت امورخارجه بودم. قبل از این مسئولیت گاهی سردار شهید سلیمانی را در وزارت‌خارجه می‌دیدم ولی به طور مستقیم با ایشان کار نمی‌کردم و در جلساتی که معمولاً ریاستش را شهید به عهده داشت، شرکت نداشتم. اما وقتی وارد حوزه افغانستان شدم، در جلساتی که به صورت هفتگی برگزار می‌شد سردار سلیمانی رئیس این جلسات بود، من نیز از طرف وزارت‌خارجه و به عنوان مسئول ستاد افغانستان در این جلسات شرکت می‌کردم.

خاطره‌ای از آن دوران دارید؟
قبل از خاطره‌ای که می‌خواهم برای شما نقل کنم ابتدا باید مقدمه‌ای را بگویم. در آن مقطعی که ما در ستاد افغانستان بودیم، امریکا به دنبال این بود که پیمان استراتژیک را با دولت افغانستان امضا کند. کشورهای همسایه افغانستان از جمله ایران مخالف این پیمان بودند؛ زیرا به هر میزانی که حضور امریکا در افغانستان بیشتر می‌شد و مخصوصاً در حوزه نظامی و امنیتی ارتباطاتش با افغانستان گسترده‌تر می‌شد، به طور طبیعی خطراتی برای کشورهای پیرامونی افغانستان اعم از همسایگان دور و همسایگان نزدیک این کشور ایجاد می‌شد. از سوی دیگر، امریکا هم تلاش می‌کرد که به نحوی دولت آقای کرزای را متقاعد کند تا این پیمان را امضا کنند. در این رابطه، کشورهایی هم بودند که تلاش می‌کردند افغانستان در مسیر اهداف امریکا حرکت بکند. یکی از این کشورها نروژ بود. من وقتی به ستاد افغانستان آمدم تقریباً با یک فاصله‌ چند ماهه در مرداد ۱۳۹۰ بود که نروژ می‌خواست جلسه‌ای را در دوبی برگزار کند. در آن زمان نروژ از وزارت‌خارجه ایران دعوت کرد که یک نفر در این جلسه شرکت کند که قرار شد من شرکت کنم. اگرچه هدف نروژ طبق اعلامی که شده بود مذاکره با کشورهای همسایه و کشورهای مرتبط با افغانستان بود تا زمینه‌های یافتن راه‌هایی جهت استقرار صلح در این کشور بررسی شود ولی هدف پنهان این بود که به نحوی در این جلسه سعی کند که دیدگاه‌های کشورها را نسبت به حضور بیشتر نظامی امریکا در افغانستان و همچنین امضای پیمان راهبردی با این کشور فراهم کند. من برای شرکت در اجلاس به دوبی رفتم. در آن زمان مدیرکل سیاسی وزارت امور خارجه نروژ   مسائل افغانستان را دنبال می‌کرد، من از دوبی به همراه یکی از کارشناسان ستاد افغانستان حدود نیمه‌شب به وی رسیدیم و صبح در حال صبحانه مدیرکل سیاسی وزارت امور خارجه نروژ در میز صبحانه با من خوش و بش کرد و گفت این جلسه، جلسه مهمی است. معاون نماینده ویژه امریکا در امور افغانستان هم در آن جلسه آمده است، من اعتنایی نکردم. نماینده نروژ معتقد بود اگر ما با نماینده ویژه امریکا مذاکره‌ای داشته باشیم بد نیست اما من گفتم دستوری در این رابطه ندارم و جزو دستور کار حضور من در دوبی نیست. او در طول این دو روزی که ما در آنجا بودیم تلاش زیادی می‌کرد که این مسأله محقق بشود. در جلسات هم کشورهای متعددی بودند و نماینده‌های آنها در آنجا بودند و در رابطه با استقرار صلح مسائلی را مطرح می‌کردند. ما هم در آن جلسه؛ یکی از موانع اصلی استقرار صلح را حضور کشورهای خارجی، نیروهای نظامی ناتو و امریکا مطرح می‌کردیم. می‌گفتیم تا وقتی اینها در افغانستان هستند، افغانستان امن نخواهد شد. یکی از شروط اصلی طالبان این بود که تا زمانی که نیروهای ناتو در افغانستان باشند، حاضر نیست با دولت کرزای مذاکره کند؛ به همین دلیل ما خواهان این بودیم که امریکایی‌ها از افغانستان بروند. به طور طبیعی، خواهان امضای پیمان نظامی و استراتژیک امریکا با افغانستان هم بودیم. در جلساتی هم راجع به همین مسائل ما صحبت می‌کردیم، مواضع خودمان را می‌گفتیم، استدلال و بحث می‌کردیم. شب که میهمانی شام دوباره نماینده نروژ آمد و گفت شما در اینجا یک ده دقیقه با نماینده امریکا صحبت کنید خیلی نظرها بهم نزدیک می‌شود من باز رد کردم. وارد سالن شام که شده متوجه شدم اسم من را گذاشتند کنار آن نماینده امریکا؛ که من به دلیل اینکه گفتم سر میزی که مشروب باشد، نمی‌نشینم رفتم و جای دیگری نشستم. صبح فردا که روز آخر بود، من صبحانه می‌خوردم، اتفاقاً با آقای حکیمی که نماینده یعنی سفیر افغانستان در واشنگتن بود و از واشنگتن آمده بود، نماینده نروژ آمد و دوباه از من خواست که برویم یکجا باهم صحبتی بکنیم. رفتیم یکجا صحبت کردیم، اصرار زیاد که شما یک ده دقیقه‌ای با نماینده امریکا صحبت کنید که دوباره من هم استدلالم را آوردم و رد کردم. جلسه تمام شد و من به تهران برگشتم و گزارش آن را برای مقامات نوشتم در جلسه‌ای که اتفاقی آقای صالحی وزیر امور خارجه وقت را دیدم به ایشان متذکر شدم مطابق گزارش امریکایی‌ها تلاش زیادی کردند که ما باهم اگر شده است ده دقیقه مذاکره بکنیم، نروژ خیلی پادرمیانی کرد ولی من قبول نکردم، دکتر صالحی گفتند گزارش خودتان به سردار سلیمانی برسانید و بگویید با نماینده امریکا مذاکره‌ای صورت نگرفته اتفاقاً هفته بعد باز سر موضوع افغانستان جلسه داشتیم که رئیس جلسه هم شهید عزیز ما، سردار سلیمانی بود. بعد از اینکه جلسه افغانستان تمام شد، ایشان داشت می‌رفت پشت میز کارش بنشیند. من رفتم جلو، گفتم سردار، من همانی هستم که گفته شده با امریکایی‌ها مذاکره کردیم. آقای صالحی گفتند من به شما گزارش بدهم. در عین حال، شما بدانید هیچ مذاکره‌ای بین ما اتفاق نیفتاده است. سردار سلیمانی همان‌طور که ایستاده بودند به من گفتند من الان وقت ندارم. هفته دیگر ده دقیقه شما زودتر بیا قبل از جلسه گزارش خودت را هم بده، باهم صحبت می‌کنیم. من قبول کردم و هفته آینده دوباره برای جلسه افغانستان که رفتیم به نظرم جلسه ساعت سه بود، من تقریباً یک ربع به سه رسیدم. اتفاقاً سردار هم فراموش نکرده بود و ده دقیقه به سه در محل جلسه حاضر بود و هنوز بقیه اعضا هم نیامده بودند من گزارش کامل جلسه را به سردار دادم بعد از ارائه گزارش احساس کردم که صورت ایشان باز شد. قبل از آن سر این مسأله ناراحت بودند، گفتند خیلی خوب، شما کار خودتان را با روسیه و چین ادامه بدهید؛ اما مراقب کشورهایی مثل نروژ باشید، مراقب باشید زیرا نروژی‌ها آن اهدافی را که ما دنبال می‌کنیم ، دنبال نمی‌کنند، من گفتم سردار اتفاقاً جمع‌بندی خود ما هم همین است و برنامه ما این است که حتماً با چین و روسیه کار کنیم، این را در دستور کار داریم با آقای کابلوف که آن موقع نماینده‌ ویژه روسیه در امور افغانستان و یکی از مدیران کل چین ارتباط داریم و مطابق مشی شما پیش می‌رویم و ان‌شاءالله همین دستور شما را اجرا می‌کنیم، ایشان هم تشکر کرد. این تجربه و تجربیات مشابه ثابت کرد که ایشان خیلی مراقب حضور امریکایی‌ها در منطقه بود و به این موضوع کاملاً مسلط بود؛ یعنی در جلساتی که ما با سردار سلیمانی داشتیم کاملاً تسلط ایشان بر اوضاع کشورهای پیرامونی و به خصوص افغانستان کاملاً پیدا بود. تسلط سردار شهید بر نقشه افغانستان و پایگاه‌های نظامی امریکا بسیار شگفت‌انگیز و جالب بود. بدانید که امریکایی‌ها اجازه نمی‌دادند حتی یک نفر افغانی وارد پایگاهای آنها بشود، مثلاً اگر جایی می‌خواستند تعمیراتی انجام بدهند معمولاً کارگران افغانی وسائل مورد نیاز آنها را تا پشت پایگاه امریکایی‌ها می‌آوردند و خود نظامی‌های امریکایی آنها را می‌گرفتند و می‌آوردند داخل، با این مراقبت‌هایی که می‌کردند این‌گونه ما تسلط داشتیم. نقشه‌ها و دیدگاه‌های سردار سلیمانی همیشه برای ما در حوزه افغانستان راهگشا و قابل اجرا بود.
آیا در حوزه افغانستان با شهید سلیمانی حضور میدانی را نیز تجربه کردید؟
متأسفانه خیر، ما در حوزه افغانستان با حاج قاسم جلسه‌ای نداشتیم و در آن زمان با سردار قاآنی مرتبط بودیم، چند جلسه ما با سردار قاآنی در افغانستان بودیم که یک موردش را به یادم است که در روز تشییع پیکر برهان‌الدین ربانی بود که من و آقای دکتر ولایتی رفتیم و سردار قاآنی هم در آن زمان با ما بود.

به سراغ باکو برویم، در سال 91 مأموریت شما در باکو چگونه بود. روابط وزارت خارجه با سپاه قدس و سردار سلیمانی در حوزه باکو چگونه تعریف می‌شد؟
سردار سلیمانی یکی از افراد تأثیرگذار در رابطه با امنیت منطقه بود و ما مسائلی را که مرتبط با تهدیدهای امنیتی بود معمولاً با ایشان در وزارت امورخارجه مطرح می‌کردیم. زمانی که در سال 91 به جمهوری آذربایجان رفتم روابط دو کشور بسیار ملتهب بود. به قول معروف همه چیز از دست در رفته و روابط تهدیدمحور پیش می‌رفت. هم آذربایجانی‌ها نسبت به ما سوءظن‌هایی داشتند و هم ما به آنها با دیده سوءظن نگاه می‌کردیم؛ در این مقطع من به باکو رفتم تقریباً یک سال کار کردیم تا این سوءتفاهم‌ها کاهش پیدا کرد که بخشی از آن هم به خاطر تبلیغات رسانه‌ای رژیم صهیونیستی بود و اطلاعاتی که موساد با هدف تخریب روابط ایران و آذربایجان در اختیار مقامات امنیتی آذربایجان می‌گذاشت و با کار شبانه‌روزی یک ساله روابط بهتر شد. آبان ۱۳۹۲ بود که من به تهران آمدم و خدمت سردار سلیمانی رسیدم. تقریباً حدود ۳۵ دقیقه ما باهم صحبت کردیم، من گزارشی از اوضاع جمهوری آذربایجان و روند بهبود روابط در سالی که گذشت را ارائه کردم و گفتم دو نگرش در ایران نسبت به جمهوری آذربایجان وجود دارد. یک نگاه که در آن آذربایجان را تهدید تصور می‌کنند و نگاه تهدیدمحور به این کشور دارند و یک نگاه، نگاه فرصت‌محور است و فکر می‌کنند در سایه همکاری با جمهوری آذربایجان روابط تقویت می‌شود و منافع هر دو کشور در اوضاع مختلف چه سیاسی، چه اقتصادی، چه فرهنگی تأمین می‌شود. من به سردار سلیمانی با دلایل گوناگون گفتم از نظر من، آذربایجان یک فرصت است صحبت‌های من که تمام شد سردار سلیمانی، فرمودند که هرکس فکر می‌کند آذربایجان برای ایران تهدید است نادان است. نه آذربایجان برای ایران تهدید است و نه ما برای آذربایجان تهدید هستیم. دو کشور می‌توانند با یکدیگر همکاری داشته باشند و شما از طرف من به مقامات آذربایجان این اطمینان را بدهید که امنیت آذربایجان امنیت ایران است و ما به هیچ‌وجه علاقه‌مند نیستیم که ثبات و استقلال جمهوری آذربایجان خدشه‌دار بشود. در عین حال، ‌انتظار داریم که جمهوری آذربایجان هم توجه بیشتری به شیعیان داشته باشد. شیعیان را در سرنوشت کشور سهیم بداند و فضای بهتری را برای فعالیت آنها در جمهوری آذربایجان فراهم بکند سپس فرمودند من آماده هستم که نماینده‌ای را هم به باکو بفرستم و همین مواردی را که مطرح کردیم به مقامات امنیتی جمهوری آذربایجان اطلاع بدهم و شما که رفتید آنجا از قول من این مطلب را به آنها بگویید. این دیدار بسیار راهگشا بود. بعد از آن گزارش این دیدار را به وزارت‌خارجه و به نهادهای مختلف دادم؛ باتوجه به تأثیر بسیار خوبی که دیدگاه‌های سردار سلیمانی در سیاست خارجی و در سیاست‌های فرهنگی ما داشت، باعث شد که یک نگاه دیگری به جمهوری آذربایجان بشود. نگاه فرصت محور و مبتنی بر همکاری بیشتر و من در خاطراتم هم نوشته‌ام که ملاقات با سردار سلیمانی بهترین ملاقات دوره چهار ساله سفارت من در جمهوری آذربایجان بود. وقتی به باکو برگشتم با وزیر امنیت آذربایجان آقای محمود اُف صحبت کردم و این پیغام سردار سلیمانی را دادم و ایشان خیلی خوشحال شد و بعد از آن بود که دیگر ارتباطات امنیتی و اطلاعاتی دو کشور بیشتر شد. سفرهای متقابل صورت پذیرفت و میزان اعتماد دو کشور به یکدیگر افزایش یافت و این کمک کرد که روابط سرعت بیشتری را به خود بگیرد و اگر ما امروز می‌بینیم که روابط ما با جمهوری آذربایجان بسیار خوب است و اجلاس‌های سه‌جانبه و چندجانبه برگزار می‌کنیم و در حوزه‌های مختلف ترانزیت، تجارت و انرژی روابط خوبی با جمهوری آذربایجان داریم، این به خاطر آن نگاه ژرف و سردار سلیمانی بود که این نگاه تأثیر خودش را گذاشت و روند روابط ایران با آذربایجان را دچار تحول کرد، به تعبیر یکی از دوستان تا پیش از آن روابط ایران و آذربایجان مانند هواپیمایی در حال سقوط بود که با تدبیر، بسیار آرام به زمین نشست. از آن به بعد هم در واقع ارتباط دو کشور مخصوصاً در حوزه امنیتی و بعد با ظهور تکفیری‌ها بیشتر شد و یک باب جدیدی از همکاری‌های ما باز شد؛ به دلیل حضور شیعیان در ایران و جمهوری آذربایجان این دو کشور جزو هدف‌های تکفیری‌ها و وهابیت بودند و ما در حوزه‌های مختلف عملیاتی و اطلاعاتی همکاری خوبی را با جمهوری آذربایجان آغاز کردیم.

شما سال‌ها در حوزه‌های دیپلماتیک فعالانه در نظام اسلامی خدمت کردید بر اساس این تجربه مدیریت و فرماندهی شهید حاج قاسم سلیمانی در خصوص مسائل دیپلماتیک را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
سردار سلیمانی دیپلماسی خیلی خوب را می‌شناخت و بسیار خوب مذاکره می‌کرد، با طرف مقابل که وارد مذاکره می‌شد با استدلال قوی و برخورد بسیار مناسب، طرف مذاکره کننده را قانع می‌کرد. به همین دلیل در دوران حیات ایشان در کنار کارهای زیادی که در حوزه نظامی داشت اما به صورت جدی به وزارت خارجه کمک‌های شایان توجهی می‌کرد و مشورت‌های بسیار خوبی می‌داد و حتی در مقاطعی که نیاز بود خودشان وارد مذاکره می‌شدند؛ البته همه اینها هماهنگ بود. یکی از افرادی بودند که به واقع معتقد بودند که اقدامات نظامی و سیاسی باید هماهنگ باشد تا پاسخ بدهد و لذا در این چهارچوب به نظر من، به دستگاه دیپلماسی خیلی کمک کردند. ما در وزارت خارجه جلساتی با دکتر ظریف وزیر وقت داشتیم. معمولاً سردار سلیمانی یک ساعت قبل از شروع جلسه می‌آمدند و کارها را هماهنگ می‌کردند. معمولاً ما وقتی برای جلسه می‌رفتیم ایشان را می‌دیدیم که با آقای ظریف از اتاق بیرون می‌آیند و همکاری‌ها و مشورت‌ها بین سردار سلیمانی و وزارت امورخارجه بسیار نزدیک بود و یکی از عوامل موفقیت ما در کشورهای پیرامونی و نفوذ منطقه‌ای ما که الان امریکایی‌ها نسبت به آن بسیار حساس هستند به خاطر همین هماهنگی بود که بین بخش نظامی و بخش سیاسی بود و سردار سلیمانی یکی از افرادی بود که در تحکیم این نوع رابطه بسیار نقش داشت. ما در دوره جنگ تحمیلی هم این هماهنگی را داشتیم و یکی از دلایل موفقیت ما هم همین بود.

آیا خاطره‌ای از دوره دفاع مقدس دارید؟
زمانی که ما در ۶۱ به دنبال این بودیم که اجلاس سران غیرمتعهد در بغداد برگزار نشود و به کشور دیگری که بعداً به هند منتقل شد، منتقل بشود فعالیت‌های دیپلماتیک زیادی انجام شد؛ اما در عین حال، احساس می‌کردیم این فعالیت‌ها کافی نیست، در آن مقطع آقای دکتر ولایتی یک نامه‌ای نوشتند به رئیس‌جمهور وقت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای که برای اینکه کارهای دیپلماتیک و سیاسی ما جلو برود، احتیاج به یک عملیات نظامی داریم، این شد که شهید دوران بخش‌هایی از بغداد را رفتند و بمباران کردند و بعد هواپیما را به محل برگزاری اجلاس کوبیدند و خود ایشان هم شهید شدند و بعد از آن بود که آقای فیدل کاسترو با تهران تماس گرفت و گفت ما متقاعد شدیم که اجلاس به خاطر ناامنی نباید در بغداد برگزار بشود و در دهلی‌نو برگزار شد. می‌خواهم بگویم هماهنگی‌های نظامی و سیاسی برای کشورهایی مثل ما که دشمنان بزرگی همچون امریکا داریم بسیار مهم است و سردار سلیمانی در این زمینه نقش فعال و سرنوشت‌سازی را ایفا کردند.
سردار سلیمانی جدای از دیپلمات و سیاستمدار بودن، نظریه‌پرداز هم بود، وی معتقد بود امنیت کشوری تأمین نمی‌شود، مگر اینکه منطقه امن باشد و کل منطقه امنیت داشته باشد. سردار شهید از این حاکمیت دفاع کرد و امروز حاکمیت ملی سوریه تثبیت شده است،
در بُعد نظری تئوریسین‌های غربی اصالت را به قدرت می‌دهند و معتقدند کشوری که قدرت و هژمونی داشته باشد باید هنجارهای جهانی را بسازد و معرفی کند و بقیه کشورها نیز تبعیت کنند حال آنکه در چنین بعدی توجهی به اخلاقیات و کرامت انسانی نمی‌شود.
امریکایی‌ها به ساخت داعش، طالبان و گروه‌های تروریستی اعتراف دارند و اشغال کشورهای منطقه را به بهانه‌های مختلف مرتکب شدند چون نگاه امریکا، نگاهی مبتنی بر قدرت طلبی است. به همین دلیل شاهد انزوای تفکرات نظری و رفتاری امریکا در جهان هستیم. طی 20 سال گذشته تمام شاخص‌های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی نشان از سیر نزولی امریکا دارد در حالی که همین شاخص‌ها در جمهوری اسلامی ایران سیر صعودی داشته منتهی امریکا با استفاده از رسانه‌ها و دستگاه‌های تبلیغاتی به‌صورت عکس مطالب فوق را بیان می‌کنند.
امریکا برای اینکه هژمونی و سلطه خود را ادامه دهد به مؤلفه‌هایی نیاز داشته و نیاز دارد که هم‌اکنون در حال از دست دادن آنها است.
امریکا تا زمانی که قدرت داشت در خاورمیانه صاحب نفوذ بود از سوی دیگر به دلیل اهمیت این منطقه می‌توانست سلطه خود را بر جهان حاکم کند اما امروزه به دلیل وجود ایران، محور مقاومت، روسیه و حزب‌الله به انزوا در خاورمیانه دست یافته است.
به جرأت می‌توانیم بگوییم که امروزه امریکا در خاورمیانه وجود ندارد و تنها حضوری محدود و صوری و تنها برای کمک به تروریست‌ها است چرا که بدون تروریست‌ها نمی‌تواند در خاورمیانه در همین حداقل‌ها بماند.
شهید سلیمانی معتقد بود باید با این آسیب منطقه‌ای مبارزه شود. برای همین سردار دفاع از اراضی سوریه و عراق را هم در عرصه سیاسی و هم دیپلماسی پیاده کرد و سعی کرد همه کشورهای منطقه با هم جمع شوند و محور مقاومت تشکیل دهند که چنین هم شد. اگر داعش در منطقه به زانو در آمده، در اثر مشی و سیاست سردار سلیمانی بود.

 

جستجو
آرشیو تاریخی