حسن دانایی‌فر ، سفیر سابق ایران در عراق:

روایت سه روز تلاش حاج قاسم برای نجات بغداد

حسن دانایی فر، دیپلمات و سیاستمدار ایرانی است که در سال‌های 1389 تا 1395 سفیر ایران در عراق بود، سال‌هایی که داعش با حمایت‌های بی‌دریغ امریکا و دولت‌های غربی، قلمرو سرزمینی خود را افزایش می‌داد. او معتقد است اگر تدابیر حاج قاسم سلیمانی نبود، حتماً خبری از نقشه سرزمین‌های مستقل روی زمین نبود و بوی خون و خاکستر تمام منطقه را برمی‌داشت، آقای دانایی فر که همرزم روزهای دفاع مقدس شهید سلیمانی نیز هست از نقش برجسته حاج قاسم در تغییر معادلات عراق در زمان داعش می‌گوید که آن را در ادامه می‌خوانید.

از اولین آشنایی خودتان با سردار شهید حاج قاسم سلیمانی بگویید؟
آشنایی من با سردار دل​ها از دی ماه سال 1360 و روزهای دفاع مقدس بود و این آشنایی تا ساعاتی قبل از شهادت ایشان برقرار بود و تقریباً نزدیک به 8-27 سال هیچ​گاه قطع نشد و مستمراً این ارتباط برقرار بود. در همان ایام طی عملیات فتح​المبین و تنگه ابوقریب روی مین رفتیم که همه ما آسیب​های جدی دیدیم وبه طور معجزه​آسایی از ماشین به بیرون پرت شدیم و ماشین ما کاملاً منهدم شد، اما ایشان ایشان هیچ آسیبی ندید. البته ایشان در جریان جنگ تحمیلی بارها مجروح و جانباز شده بود.
به عقیده شما چرا رهبر انقلاب، حاج قاسم سلیمانی را به‌عنوان فرمانده سپاه قدس انتخاب کردند؟
عملکرد آقای سلیمانی قبل از انتصاب ایشان به فرماندهی نیروی قدس به گونه​ای است که لیاقت فرماندهی این نیرو را پیدا می​کند. صبر و صبوری و بردباری در حین کار آقای سلیمانی زبانزد بود، من یادم نمی​رود در دوره دفاع مقدس ایشان هر کجایی که عملیات می​کرد و محورهایی را که ایشان عملیات می​کرد اولاً از سهمگین​ترین و سخت​ترین نقاط بود و از همه مهم‌تر بیشترین استقامت را داشت، چه خودش، چه همرزمانش که البته این انرژی از درون او منتقل به ساختارش می​شد. صفت بارز دیگر ایشان شجاعت بی‌نظیرشان بود که در کنار صبر، توسل به ائمه اطهار(ع) تبدیل به باور عملی می‌شد، در بحث ولایتمداری ایشان در حد درجه یک و اعلا بود، این خیلی ارزش است یک فرمانده با تمام وجود خودش توی میدان برود.

به سراغ دوران پس از جنگ و حوالی دهه هشتاد برویم، با توجه به فعالیت‌های دیپلماتیک شما در حوزه عراق شهید حاج قاسم سلیمانی با نگاهی به نقش جمهوری اسلامی ایران در دوران پساصدام این کشور، چه نقشی ایفا کردند؟
شهید سلیمانی همیشه در میدان عراق حاضر بود. به زعم مقامات عراقی و نخست‌وزیر این کشور که در سفر به امریکا با اوباما دیدار کرده بود در زمینه اثرگذاری نیروهای ایران گفته بود که فرق بین نیروهای شما با مستشاران ایرانی در این است که شما افسرا​نتان، ژنرال​هایتان کیلومترها پشت صحنه نبرد موضوع را دنبال می​کنند. ایرانی​ها بالاترین فرمانده آنها وژنرال​هایشان همراه با نیروهای رزمنده بعضاً جلوتر از عراقی‌ها حرکت می​کنند و آقای اوباما گفته بود منظورتان آقای سلیمانی است؟ گفته بود بله.گفتند آقای اوباما گفت که ایشان دشمن ماست ولی ما برایش احترام قائل هستیم، آقای سلیمانی جایگاهش نه فقط در بین رهبران عراق بلکه در بیرون از عراق و آنهایی که با عراق کار می​کردند یک جایگاه ویژه و ممتازی بود، بعد از شهادت آقای سلیمانی یک جلسه​ای با آقای مسعود بارزانی داشتم، .آقای بارزانی به من گفت که فلانی ما با مسئولان زیادی در ایران کار کردیم از سال​های قبل از انقلاب تا الان، هیچ کس را به ویژگی​ها و کاراکتر شخصیتی آقای سلیمانی پیدا نکردیم، ایشان بعد از شهید بروجردی جزو افرادی بود که تنها با ما همکاری نظامی نداشت و ما توانستیم کارهای بسیار بزرگی را قبل از سقوط، اثنای سقوط و بعد از سقوط صدام و در دوره داعش با همدیگر داشته باشیم. با همین نقل می‌توان به این موضوع پی برد که آقای سلیمانی بیش از یک فرد نظامی بلکه در مقام مشاور و مددکار عراقی‌ها بود.
در مرحله دیگر باید بگویم ارتباط بین ایران و عراق یک رابطه بسیار عمیق، دیرینه و کهنی است، پتانسیل​ها و ظرفیت​های بسیاری در این روابط وجود دارد، دلایل گوناگونی مثل جغرافیا، دین، مذهب، قومیت و... وجود دارد که گاهی یک کسی مثل آقای سلیمانی پیدا می​شود و اینها را بالفعل می​کند البته این به معنای آن نیست که ما برای عراقی​ها تصمیم​گیری می‌کنیم، زیرا بعضاً اشتباهی وجود دارد می​گویند ما مجموعه کارهایی را برای عراق انجام دادیم، من اعتقاد دارم عراقی​ها خودشان فعالانه در میدان حاضر شدند و عراقی​ها توانستند این کارها را انجام بدهند، ولی آقای سلیمانی یا به عبارت دیگر نقش مستشاری جمهوری اسلامی ایران با توجه به نفوذ و ارتباط و دلایل مختلف و متنوع دیگر به آنها کمک کرد تا آنها به باور برسند و اکنون و در آینده هم ایران به آنها کمک می‌کند ولی تصمیم‌گیری بر عهده خود عراقی​هاست، آنها تصمیم می​گیرند و اجرا می​کنند کسی از بیرون نمی​تواند بیاید برایشان تصمیم بگیرد البته اگر حمایت​های اطلاعاتی و تجارب خالصانه ما در خدمت مردم عراق، جوانان عراق، دولت عراق در کنار تأمین سریع نیازمندی​های میدان جنگ نبود، عراق امروز به استقلال و خودباوری نمی‌رسید. وقتی که داعش به عراق حمله کرد، نخست‌وزیر وقت از امریکا تقاضای کمک کرد، سفرا و مستشاران امریکایی گفتند اشکالی ندارد ما پاسخ می​دهیم لیست نیازمندی عراقی‌ها رفت امریکا، گفتند دو سال طول می​کشد تا این نیازمندی​هایی را که شما می​خواهید تأمین کنیم، ولی وقتی به آقای سلیمانی گفته می​شود ایشان کمتر از24 ساعت موارد مورد نیاز را تأمین می​کند. این را من نمی​گویم بلکه در مصاحبه​های خود عراقی​ها هم موجود است یعنی حرف‌های خود عراقی​هاست. بله این وضعیت بی​بدیل جمهوری اسلامی ایران انکار‌ناپذیر است.

از تأمین نیازهای راهبردی عراق برای مقابله با داعش توسط سردار شهید سلیمانی بگویید؟
ادوات و تجهیزات نظامی عراق درست نبود به طوری که تانک​های آنها خراب بود، گروه​های تعمیراتی ما می​رفتند برای اینها تعمیر می​کردند و قطعات می​دادند البته ارائه این خدمات رایگان نبود بلکه طرف عراقی هزینه‌های آن را پرداخت می‌کرد اما مهم این است که کشوری مثل امریکا که با عراق موافقتنامه راهبردی دارد می​گوید دو سال دیگر به شما ادوات می​دهم اما ما کمتر از 24 ساعت نیازهای آنها را تأمین می​کردیم، لذا آقای سلیمانی خط مقدم این جریان است و به محض اینکه در میدان به حضورش نیاز بود عازم عراق می‌شد.

نقش برجسته شهید سلیمانی در رویدادهای فرهنگی مذهبی مانند اربعین چطور قابل تبیین است؟
حتماً به خاطر دارید که در گذشته اربعین را به این شکل ما در ایران نمی​گرفتیم و یک سنت دیرینه​ای در عراق بود، حزب بعث هم که آمده بود تلاش کرده بود این مراسم و برنامه را متوقف کند، بعد از سرنگونی صدام و کاهش فشارهای حزب بعث، موضوع اربعین شکل گرفت و سال‌های بین 87 و 88 تقریباً خیلی محدودی در این مراسم حضور پیدا می‌کردند اما با نظر و تدبیر شهید سلیمانی این عدد در سال 89 تا سه میلیون نفر افزایش پیدا کرد، این یک حادثه عظیمی است، مراسم اربعین موجب نزدیکی قلوب مردم عراق و ایران شده است، مردم عراق، جامعه عراق، قدر برادران و خواهران ایرانی خودشان را می​دانند و آقای سلیمانی با مراسمی مثل اربعین ظرفیت‌های بالقوه عراق را به فعلیت رساند.
با نگاهی به تاریخ تنش بین ایران و عراق در مقاطعی گمان نمی‌رفت که این دو ملت به هم نزدیک شوند، شهید سلیمانی با توجه به این پیش فرض چگونه توانست ظرفیت‌های بالفعل دیگر را بالقوه کند؟
هنر آقای سلیمانی این بود که هیچ تفاوتی بین شیعه، سنی، کرد و... قائل نبود و ارتباط ایشان با همه مجموعه​ها تأثیرگذار بود؛ البته خطوط قرمزی هم وجود داشت، خطوط قرمزی مثل حزب بعث که دستانشان به خون فرزندان عراق آلوده بود یا با برخی از کسانی که ابایی نداشتند از اینکه بیان کنند مزدور فلان کشور هستند، حقوق بگیر فلان کشور هستند و اعلام دشمنی می​کردند با مردم عراق، البته نه در الفاظ بلکه در عمل، این خطوط مرز تعیین کننده روابط بود و جز اینها هیچ محدودیتی با هیچ طایفه​ای وجود نداشت حتی با ایزدی​ها، حتی با صائبی‌ها و با همه گروه​ها با همه مجموعه​های کرد، ترکمن، عرب با همه مناطق شمالی، جنوبی، غرب، شرق با دانشگاه با حوزه، با بازاری ارتباط داشت و این​طوری نبود که یکی بر یکی تقدم داشته باشد. به همین دلیل آقای سلیمانی ساختارهای متنوع و مختلفی را برای اجرای هدف​گذاری​هایش سازماندهی کرده بود، چون یک نگاه وسیع همه جانبه​ای به موضوع داشت؛ لذا عملاً نظامی​ها، افسران، درجه​داران ارتش عراق برای آقای سلیمانی احترام قائل بودند و خیلی دوستش داشتند، خیلی همکاری می​کردند، هرگاه آقای سلیمانی هر کجا حضور پیدا
می‌کرد بسرعت علاقه‌مند بودند خودشان را برسانند و با ایشان ابراز محبت، برادری، دوستی را به جا بیاورند، لذا آقای سلیمانی از این بابت هم ویژگی​های منحصر به فردی داشت.
ارتباط ایشان با مرجعیت و با شخص حضرت آیت​الله سیستانی مرجعیت عراق و با سایر علما بی‌نظیر بود و این مقوله در مقابله با داعش آشکار شد و در اندک زمانی طومار داعش در هم پیچیده شد.

عده‌ای معتقدند ایران در برابر حمله داعش به عراق غافلگیر شد، آیا این پیش فرض با توجه شناخت جامعی که از حاج قاسم سلیمانی دارید صحت داشت؟
من در10 دی سال قبل از سقوط موصل که فلوجه سقوط کرده بود، بعد از ظهر به‌عنوان نماینده جمهوری اسلامی ایران به ملاقات نخست​ وزیرآقای مالکی رفتم، این کار را آقای سلیمانی دنبال می​کرد، من در جلسه به آقای مالکی اعلام کردم که نگران سقوط موصل هستم و ادله‌ای را برای ایشان آوردم ایشان از من دلایل بیشتری خواست ازجمله اینکه کدام کشورها به‌دنبال سقوط موصل هستند، ارزیابی این بود که سعودی​ها، امریکایی​ها، اسرائیلی​ها و حتی برخی ازکشورهای منطقه پیرامونی عراق به‌دنبال سقوط هستند و همان نگاهی که در سوریه هست همان نگاه هم در داخل عراق هست و بدشان نمی​آید که این کار صورت بگیرد. آقای مالکی به من گفت که این را شما تحلیل می​کنید یا اطلاعات دارید؟ من گفتم ترکیب این دو؛ یعنی هم اطلاعات داریم هم تحلیل، او مجدد اصرار کرد، گفتم ببینید من سه ماه قبل ​رفته بودم موصل، آنجا بازدیدی خودم کرده بودم، احساس من این بود که شرایطی که در موصل است شرایط ناپایداری است، آقای مالکی به من گفت چرا امریکایی​ها به ما نمی​گویند شما می​گویید؟ در پاسخ گفتم شاید امریکایی​ها هم جزئی از این توطئه برای فشار به شما باشند. او در کمال حیرت گفت بعید می​دانم، او مقصود من را می‌خواست بفهمد، گفتم من اعتقاد دارم که شما باید عنصر جدیدی را وارد نیروهای مسلح خودتان در موصل بکنید. البته شما فرمانده نیروهای مسلح عراق هستید ما هم از روی مشورت دلسوزانه به شما می​گوییم، شما بایستی نیروهای مردمی را در کنار نیروهای ارتش در آنجا شکل بدهید. آن موقع هنوز حشدالشعبی شکل نگرفته بود، نیروهایی مشهور به نیروهای مقاومت و مبارزه علیه اشغالگری امریکایی​ها بودند.مالکی با بیان اینکه رأی سایرین این نیست گفت: ما آنجا 6 تا لشکر داریم، گفتم من فکر می​کنم این اتفاق می​افتد، البته موقع خداحافظی سر پایی یک حرف​های دیگری بین ما گذشت که تا حدود زیادی صحبت​های مرا تأیید کرد و قبول داشت، گفتم من این نگرانی را دارم و علاقه‌مند هستم این کار انجام بگیرد، آقای ترامپ از ویژگی​هایش این بود که خیلی راحت حرف​هایش را می​زد، شما دیدید بعداً روشن شد که داعش جزو طرح امریکایی، صهیونیستی بود، شما می​بینید تا همین الان امریکایی​ها این ادعای آقای ترامپ را هم رد نکردند. حتی در دوره انتخابات ریاست جمهوری قبل آقای ترامپ باز اعتراف می​کرد که میلیاردها دلار برای تجهیز داعش داده‌اند به هر ترتیب هدف اصلی امریکایی‌ها این بود که ساختار عراق را بر هم بریزند، زیرا آنها معتقد بودند ساختار فعلی، ساختاری نیست که جوابگوی امیال و آرزوهای امریکایی​ها و اسرائیلی‌ها باشد. این ساختار، ساختاری است مبتنی برنگاه​های جوانان و مردم عراق، مبتنی بر نگاه​های سیاستمداران ملی عراق، مبتنی بر نگرش​ها و رویکردهای بومی عراق، امریکایی​ها این نگاه را برنمی​تابند.

آیا معمار اصلی دیدگاه عراق ملی شهید سلیمانی بود؟
اکثر قریب به اتفاق عراقی‌های مجاهد و مبارز و انقلابی با جمهوری اسلامی ایران در ارتباط بودند، خیلی از رهبران فعلی می​گویند غربی​ها، کشورهای عربی، امریکایی​ها به آنها می​گویند چرا شما با ایران ارتباط دارید؟ آنها در پاسخ می​گویند زمانی که شما حاضر نبودید یک پاسپورت به ما بدهید که ما بیاییم توی کشورتان مستقر بشویم، مرز​های جمهوری اسلامی ایران برای ما باز بود، آنها تحت فشار بودند منتها از ما میزبانی کردند. بچه​های ما در آنجا متولد شدند، در آنجا درس خواندند و بزرگ شدند و فرهنگ​سازی شده کدام یک از شما به ما راه می‌دادید که ما بیاییم؟! آیا سعودی راه داد؟! آیا کویت راه داد؟! همه شما کنار صدام بودید، لذا امریکایی​ها احساس می​کنند که این ساختاری که در داخل عراق است منبعث ازنگاه​های بومی و مردمی عراق است، بله جمهوری اسلامی ایران و شخص سردار سلیمانی مقطعاً به‌عنوان نقش مستشاری و در کنار عراقی‌ها همیشه بوده و خواهد بود.
ارتباط بین ایران و عراق را کسی نمی​تواند قطع کند، ما در این کشور نفوذ فرهنگی داریم این را بارها هم بیان کردیم، ما دخالتی در عراق نداریم، اما نفوذ و امتداد فرهنگی خودمان را داریم و بالعکس آن در ایران هست ازسال​های دور، از سال​های کهن در آینده هم خواهد بود، آقای سلیمانی در این ساختار فعالیت می‌کرد از آن سمت امریکایی​ها به‌دنبال حذف ایران از معادلات عراق بودند و داعش راه​اندازی کردند، نگرش جمهوری اسلامی و آقای سلیمانی منجر به عدم سقوط فرهنگی و نظامی عراق شد. آنها به 16-15 کیلومتری بغداد رسیدند ظهر سه‌​شنبه‌ای که موصل سقوط کرد روز چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه بسیار بسیار تلخ و ناامید‌کننده‌ای برای عراق بود زیرا به نظر می‌رسید همه چیز برای عراق به بن​بست رسیده است، تمام مسئولان آنها نیز به این عقیده رسیده بودندو ما هم مدام به اینها سرکشی می​کردیم و روحیه می​​دادیم، کمک می​کردیم، حرف می​زدیم، خیلی​ها می​آمدند سراغ ما و ویزا و همچنین اقامت از ما می​خواستند، شرایط بسیار سختی بود، البته آن فتوای تاریخی مرجعیت که روز جمعه و درست دو روز و نصفی پس از سقوط موصل اتفاق افتاد و حضور فوری آقای سلیمانی بعد از سقوط موصل، معادلات را تغییر داد.
ساعت 11 موصل سقوط کرد ما با آقای سلیمانی تماس داشتیم، ایشان اطلاع داد که به بغداد می‌آید و من گفتم حتماً باید تشریف بیاورید. آن روز سه​شنبه حدود ساعت دوازده و نیم به بغداد رسید که تقریباً ​ بامداد روز چهارشنبه می‌شد و مستقیماً به ملاقات نخست​وزیر رفت. همان شب ایشان به ارسال امکانات شروع کردند و نسبت به فتوای مرجعیت و صدور آن در روز جمعه اقدام کردند، آقای سلیمانی بلافاصله از بغداد رفتند نجف و خیلی مقدمات و شرایط فراهم شد و آن فتوای تاریخی صادر شد، این دو عامل باعث شد که طرح امریکایی و اسرائیلی، سعودی را در داخل عراق به ناکامی بکشاند، بر اثر فتوا جوانان عراقی آمدند و برای تأمین آنها نیاز به آموزش و ساختار و سازماندهی وجود داشت در عین حال ارتش این کشور هم واقعاً لطمه خورده بود، یگان​های زیادی از ارتش عراق آسیب دیدند. استان​های نینوا یا موصل، صلاح​الدین، بخش قابل توجهی از دیاله، بخش قابل توجهی از استان کرکوک سقوط کرده بودند. از استان الانبار مناطق قابل توجهی سقوط کرده بودند و از آن سمت داعش به سمت کربلا در حال پیشروی بود. شرایط بسیار بسیار تلخی بود، تصور کنید این جوانی که آمده براساس فتوا، سازماندهی می​خواهد، اسکان می​خواهد، تغذیه می​خواهد همه اینها به هم ریخت، آقای سلیمانی با تجارب زیادی که داشت در بحث​های افغانستان، دربحث​های دوره دفاع مقدس، در بسیج کردن نیروها توانستند تشکیلات حشدا​لشعبی را راه‌اندازی کنند.

چطور ایشان در مدت زمان محدودی توانستند حشدالشعبی را منسجم کنند؟
روز چهارشنبه شهید سلیمانی برای روحیه دهی به نیروها به همراه 400-300 نفر از نیروهای عراقی و با 4-3 نفر ازمسئولان عراقی ازجمله آقای صالح فیاض و شهید ابومهدی المهندس به سمت شمال بغداد حرکت کردند و در مسیر آنجا در کمین افتادند و همه چیز به هم ریخته بود، ماشین​هایی که آقای سلیمانی سوار بودند مورد اصابت کلاشنیکف قرار گرفتند. منتها آنها تصور نمی​کردند که آقای سلیمانی و این تیم توی این ماشین​ها هستند البته ایشان با یک آرامشی سازماندهی کردند و از دل آن ماجرا بیرون آمدند، همان شب با 400-300 نفر از نیروهای مقاومت که بچه​های سپاه بدر بودند عملیات مقاومت​ و ایذایی علیه داعش را شروع کردند، که در سه مرحله بود یکی توقف داعش و زمینگیر کردن داعش. دقیقاً همان چیزی که در دوران دفاع مقدس اتفاق افتاد و از غفلت ارتش صدام استفاده شد، این بار هم از غفلت تاکتیکی داعش استفاده کردیم و با تدبیر شهید سلیمانی داعش را متوقف کردیم.
مرحله بعد حملات ایذایی علیه داعش بود، مرحله بعد هم که دیگر فرصتی شد ارتش سازماندهی کرد به طورمشترک بین ارتش و حشدالشعبی عملیات​های بزرگ آزادسازی بود که همه اینها را آقای سلیمانی حضور داشت از اطلاعات، طراحی، اجرا، نظارت به‌عنوان فرمانده میدانی که عراقی​ها ایشان را پذیرفته بودند و قبول کرده بودند و او در این برهه میدان​داری می​کرد، در تمامی این مراحل ایشان حضور داشت.

لطفاً ماجرای آزادسازی آمرلی و حضور سردار سلیمانی در آن مقطع حساس را برای خوانندگان ما بازگو کنید؟
ماجرای آمرلی، داستانی است که ساعت​ها می​شود پیرامون آن صحبت کرد و فیلم ساخت، شهری که کاملاً محاصره شده بود. آقای سلیمانی با هلی​کوپتر و با یک ترفندی وارد شهر شد، این کار هر کسی نیست، هر کسی این کارها را نمی​تواند از خودش بروز بدهد، آقای سلیمانی یک برند بود، یک شاخص بود، خود همین باعث شده بود که همین که می​گفتند آقای سلیمانی اینجا نشسته ارعاب در دل دشمن و قوت در دل خودی به وجود آورده و شرایط را بسیار دگرگون می‌کرد.

وقتی سردار سلیمانی گفتند داعش تا سه ماه دیگر نابود می‌شود،   منظور سردار مقاومت از نابودی داعش چه بود؟
آقای سلیمانی عملیات بوکمال گفتند که داعش تا سه ماه دیگر نابود می‌شود، منظور ایشان از نابودی داعش، آن داعش فکری نبود بلکه مقصود داعش نظامی بود. داعش آمده بود یک جبهه​ای نزدیک دوهزار کیلومتر برای خودش خط نظامی درست کرده بود، از سوریه تا عراق و یک منطقه وسیعی داشت، این وسعت سرزمینی یک خطای استراتژیک و راهبردی برای داعش بود، زیرا برای آنها هزینه داشت و البته از بین بردن این سیستم نیز از نظر نظامی دشوار بود. آقای سلیمانی به‌عنوان یک استراتژیست می​گوید داعش یعنی آنجایی که سرزمینی را گرفته و ایستاده و دفاع می​کند، تمام می​شود و تمام هم شد. اما داعش فکری هست، ابزاری که داعش را درست کرد هم وجود دارد، اموالی که داعش درست کرد وجود دارد، امیال و فکری که داعش را درست کرد هم وجود دارد، شما می​بینید داعشی که درست شده ضربات بسیار بزرگی را به جامعه اسلامی زده، نیروهای زیادی گرفته است، اسرائیلی​ها دوست دارند داعش همچنان ادامه پیدا بکند. آقای سلیمانی به‌عنوان یک دیپلمات و یک کسی که زوایای مختلف موضوع را نگاه می​کرد همه چیز را از نگاه تفنگ نمی​دید، قلم، زبان، گفت‌و‌گو، همفکری، همکاری و... را هم در نظر می​گرفت به طور مثال در نظر می‌آورد که این تنش​های موجود بین کشورهای اسلامی منطقه به سود کیست؟ طبیعتاً به سود اسرائیل و امریکا است، به سود کسانی است که نمی​خواهند مسلمین حضور و اثرگذاری داشته باشند. کاملاً واضح است، نکته مهم این است که آقای سلیمانی به‌دنبال تفاهم در منطقه بود ایشان علمدار تلطیف روابط حتی با سعودی‌ها شده بود اگر می​گویم آقای سلیمانی یک دیپلمات در لباس نظامی بود و دیپلماسی را به طور جدی در دستور کارش داشت به این معنی است تابع تصمیم شخصی نبود، او مأموریتی داشت از نظام و از کشور که بتواند این کار را انجام بدهد.
دشمن تصور می‌کرد اگر آقای سلیمانی و ابومهدی شهید بشوند ماجرا تمام می​شود و می​توانند به اهدافشان برسند و با همین انگیزه دست به جنایت زدند. آنها فکر می‌کردند با شهادت حاج قاسم و ابومهدی حشد پایان می‌یابد و آن مسیری را که به‌دنبال آن بودند، می‌توانند با رنگ​ها و با شعارهای فریبنده دولت​سازی مدنظر خودشان را انجام دهند، هنوز این نعره​ها هم وجود دارد، هنوز این صداها هم وجود دارد ولی من اعتقاد دارم که اینها به نتیجه نخواهند رسید زیرا حاج قاسم هنوز زنده و ناظر است.

جستجو
آرشیو تاریخی