حسین جابری انصاری:

حاج قاسم موتور محرک سیاست منطقه‌ای ایران بود

حسین جابری انصاری دیپلمات و سیاستمدار کارکشته‌ای است که بیشترین زمان خدمت خود را در حوزه کشورهای عربی و آفریقایی صرف کرده است. حضور او در دوران پرالتهابی که داعش در منطقه غرب آسیا قدرتنمایی می‌کرد به عنوان معاون عربی آفریقایی و مشاور ارشد وزیر سبب ارائه تحلیل جامع از نقش پررنگ حاج قاسم سلیمانی در میدان آوردن روسیه برای تقابل با داعش و جبهه غربی عربی مقابل شده است، در این فرصت به بازخوانی این نقش در گفت‌و‌گو با جابری انصاری می‌پردازیم:

 

یکی از نقاط عطف حضور مستشاری ایران در منطقه، استفاده از ظرفیت‌های سایر کشورها برای ایجاد صلح، آرامش و امنیت است؛ از نقش بارز حاج قاسم سلیمانی در میدان سوریه و بهره‌گیری از ظرفیت روسیه برای خاتمه دادن به بحران داعش برای خوانندگان ما بگویید؟
صحنه سوریه به معنای دقیق راهبردی صحنه چند لایه و پیچیده‌ای بود، اینکه در این صحنه کدام بازیگران نقش‌آفرینی می‌کنند هم یک مسأله اساسی بود، ما یک جبهه‌ای داشتیم با عنوان جبهه مقابل که در سطح منطقه‌ای اجماع ایجاد شد به شمول بازیگر ترکی، به هر حال ترکیه بازیگری است که منافع خودش را دنبال می‌کند، متمایز از نظام رسمی عربی است حتی نزاع​ها و اصطکاک​های خودش را هم دارد، کما اینکه در این چند سال اخیر همه شاهد هستیم که بین ترکیه و عربستان شکرآب شد، و یک گپ و شکاف عمده‌ای ایجاد شد. ترکیه در موضوع سوریه چِفت عربستان، چِفت قطر، چِفت امارات و چِفت نظام رسمی عربی شد و آنها کنار هم قرار گرفتند و همه​ پتانسیل‌هایشان با هم جمع شد هم در سطوح سیاسی، هم سطوح مالی، سطوح میدانی و استراتژیک، مسأله ژئوپلیتیک هم به ترکیه کمک می‌کرد برای نقش‌آفرینی درجه یک در سوریه، چون این کشور مرز مشترک طولانی با سوریه دارد و سابقه تاریخی نفوذ حضور در شامات را نیز دارد. شبکه​ ارتباطی ترکیه با جریان‌های اسلامی از تندروها تا اخوانی‌ها، همه جزئی از ظرفیت‌های بازیگری ترکیه است، این ظرفیت‌ها در سوریه هم کارکردهای خودش را داشت، این یک صحنه در سطح بین‌المللی است که بازیگران غربی کنار هم بودند و مجموعه‌ای ساخته بودند به نام مجموعه دوستان سوریه، این درحالی بود که آنها دشمن سوریه بودند، آنها می‌گفتند با بخشی از مردم سوریه یا گروه‌هایی از مردم دوست هستند که آن هم محل مناقشه است؛ ورود روسیه و مماس شدن آن با ایران در بحران سوریه یک مسأله از نوع و جنس راهبردی است.
 
چه چیزی باعث ورود روس‌ها به این عرصه شد؟
آنچه باعث شد روسیه ریسک ورود به صحنه سوریه را به شکل کنشگر فعال بپذیرد، ناشی از آن است که ما یک یک فاصله داریم از ۲۰۱۱ تا لحظه‌ای که روس​ها به شکل فعالانه‌ وارد بحران می‌شوند. این وسط یک فاصله داریم یک پرانتز داریم. این پرانتز چطوری ایجاد شد؟ همین​طوری معجزه شد؟ عصای سِحرآمیز کسی داشت؟ نه! یک عده‌ای به صورت شبانه‌روزی کار کردند.
آیا ایران در برقراری این رابطه تنها یک میانجیگری ساده کرد؟
ایران از همه​ هستی خود مایه گذاشت، هم در سطح سیاسی و دیپلماتیک هم در سطح عمیق میدانی، در صحنه راهبردی و تاکتیکی میدانی ریز به ریز در نبرد سوریه ایران شرکت کرد و حاج قاسم سلیمانی سپر این تحولات بود به دلیل موقعیت و جایگاهی که داشت و مسئولیتی که داشت، یک صحنه‌ای آماده شد. روس‌ها به این جمع‌بندی رسیدند که سوریه لیبی نیست، اینجا عرصه‌ای است که روسیه می‌تواند منافع تاریخی خود را حفظ کند؛ بنابراین اقتضای نقش‌آفرینی سطح بالاتری را دارد، ورود کردند به صحنه بازی، که اوج این نقطه، زمانی است که شهید سلیمانی می‌رود مسکو و با رئیس‌جمهور روسیه با آقای پوتین ملاقات می‌کند. ولی این باز عصای سِحرآمیز نیست، یعنی این تصور را نباید بکنیم که یک کسی می‌رود با یک کس دیگری می‌نشیند و تحولات اتفاق می‌افتد مانند آنکه یک شاسی یا یک کلیدی وجود دارد یا یک عصای سِحرآمیزی است که بر زمین زده می‌شود و رود نیل شکافته می‌شود. نه این​گونه نیست.
 
حضور و نقش فعالانه ایران با محوریت شهید حاج قاسم سلیمانی را بیشتر تشریح کنید؟
در طول این فاصله از شروع تحولات و به‌هم ریختگی در سوریه تا ورود فعالانه روسیه، ایران وارد میدان می‌شود هم در سطح سیاسی هم در سطح میدانی و عملیاتی با تمام قوای خودش تلاش و نقش‌آفرینی می‌کند و صحنه را تثبیت می‌کند و روند تحولات را کند می‌کند و امکان پیشبرد پروژه را از آنهایی که خودشان را دوستان معرفی می‌کردند و در واقع دشمنان بودند، می‌گیرد؛ در واقع براساس تحولی که در میدان اتفاق افتاده این مُفاهمه با روسیه ایجاد می‌شود که این میدان قابل ثبات و قابل نگهداشتن است، جمع‌بندی روس​ها در ابتدای بحران سوریه بیشتر این بود که کار سوریه تمام است و به هر حال یک بزنگاهی بود، روسیه تضعیف شده بود و گمان می‌کرد صحنه از دست رفته است و نباید هزینه بکنند؛ به عبارت بهتر روسیه نمی‌خواست روی اسب باخته شرط‌بندی ‌کند. در نهایت این مُفاهمه با روس​ها ایجاد شد و به این جمع‌بندی رسیدند که صحنه قابل نگهداشتن و قابل نقش‌آفرینی است؛ بنابراین آنها در دو سطح سیاسی و بین‌المللی آمدند و شد آنچه شد.
پیروزی در سوریه محصول مشترک نقش‌آفرینی درجه یک و ایستادگی رهبری و ارتش و نیروهای مردمی این کشور است که در صحنه ماندند و در طوفان حوادث، صحنه را خالی نکردند اما در کنارش ضلع ایران و هم‌پیمانان ایران در منطقه، نیروهای جهادی و عقیدتی که حضور داشتند در میدان و ضلع روسیه هم در واقع ضلع تکمیل‌کننده است که وارد صحنه می‌شود و نتیجه آن این وضعیتی می‌شود که در سوریه در برآیند کار اتفاق می‌افتد.
 
به نظر شما چرا استکبار جهانی در دی ماه 98 نقشه ترور شهید سلیمانی را اجرایی کرد؟
من معتقدم اینکه دولتی این ریسک را می‌پذیرد و این مسأله حیثیتی را می‌پذیرد که یک فرمانده نظامی رسمی دولت دیگری را در شرایطی که در حال دیدار است از یک کشور دیگری، ترور بکند باید یک حجت بالغه‌ای داشته باشد، یک منفعت بزرگی داشته باشد که این هزینه را در کنار آن منفعت بزرگ راهبردی یک هزینه تاکتیکی کوچک تلقی بکند وگرنه به طور طبیعی این کار اتفاق نمی‌افتد، یعنی منطق طبیعی کار این نیست که یک فرمانده رسمی نیروی نظامی یک کشوری در حال دیدار از یک کشور دیگری باشد و یک کشور ثالثی بیاید ترور را انجام بدهد، شما با یک چریک مواجه نیستید، یا یک فرمانده جنبشی یا یک نهضتی روبه‌رو نیستید زیرا ترور فرماندهان نهضتی رایج است اما اینجا در مورد شهید سلیمانی، درست است که او فرمانده نیروی قدس است و نقش درجه یک نهضتی دارد و نقش درجه یک جنبشی دارد، اما او یک مقام نظامی رسمی یک دولت رسمی است و در حال دیدار رسمی از یک کشور ثالثی است، چطور امریکا این هزینه را می‌پذیرد؟ بخشی از این اقدام مربوط به شخصیت ترامپ است که اینجا نقش کارگزار را دارد، شاید اگر کس دیگری رئیس‌جمهور امریکا بود چه آنهایی که قبل از ترامپ بودند چه اینهایی که بعد از ترامپ هستند، شاید این کار را نمی‌کردند. اینجا کاراکتر شخص به نظر من یک درجه‌ای تأثیر دارد؛ اما همه موضوع این نیست یک موضوع مهم‌تری است که یک نگرانی وجود دارد از اینکه یک نفر نقش مِفصَلی دارد، نقش در واقع تعیین‌کننده در وقایع دارد، آن فرد کاراکتر کاریزماتیک هم دارد، آن فرد شبکه گسترده روابط انسانی هم دارد، نقش کارگزاری او بسیار مهم است. درست است که آن کارگزار نقش یک ساختار و یک سیاست کشوری را اعمال می‌کند اما خودش در اثر ربع قرن استمرار در یک نقشه موقعیت و مسئولیت مجموعه ظرفیت‌های فردی به معنای کارگزاری خودش را پیدا کرده است. در یک یا دوجمله باید بگویم شهید سلیمانی یک فرد کارگزار درجه یک تأثیرگذار بود، دوست و دشمن اقرار داشتند. مجموعه ظرفیت‌های ربع قرنی که ایجاد کرده بود در قالب غیراز ساختار و سیاستگذار یعنی در غیر سطح سیاستگذاری و ساختاری که محفوظ است، سرجای خودش است، با آمد و رفت آدم‌ها تغییر نمی‌کند، در نقش سوم که نقش کارگزار است خیلی مهم است در عرصه سیاست و روابط خارجی، حاج قاسم فرد تعیین‌کننده‌ای است، نقش کارگزاری او بسیار برجسته شده بود. شرط‌بندی آنها این بود که این فرد کارگزار موتور محرکه سیاست منطقه‌ای ایران است. سیاست منطقه‌ای ایران در اثر فعل متراکم دو سه دهه‌ای به نقطه‌ بازگشت‌ناپذیری رسیده که این لکوموتیو را نمی‌شود متوقف کرد و دارد جلوتر می‌آید. بنابراین آنها می‌گویند لکوموتیوران را باید بزنیم و اصل قصه این است که این کارگزار درجه یک ایران را باید زد، برای اینکه یک​دفعه موتور محرکه بازی منطقه‌ای ایران با ایست همزمان قلبی و مغزی مواجه شود. خلاصه تفسیر من از این بازی که اینها کردند این بود. شرط‌بندی اینها این بود که حذف این کارگزار درجه یک منظومه بازی منطقه‌ای ایران را به‌هم خواهد ریخت. ستون خیمه بازی منطقه‌ای ایران را در واقع برخواهد داشت و به نظر من اینجا در عین‌حال در این سطح که حاج قاسم سلیمانی یک کارگزار بی‌همتا یا کم‌نظیر بود و نقش واقعاً کارگزاری درجه یک و منحصر به فردی داشت، اما یادشان رفت که همه امور در سطح کارگزار تفسیر نمی‌شود، در سطح ساختاری و سطح سیاستگذاری هم فونداسیون‌هایی زده شده که با آمد و رفت کارگزاران به آن صدمه وارد نمی‌شود. به هر حال باید بگوییم اگر می‌خواهیم شعار ندهیم، اگر می‌خواهیم به خودمان و به دیگران دروغ نگوییم، اگر می‌خواهیم صادقانه برخورد بکنیم، زدن حاج قاسم سلیمانی در واقع ضربه ‌زدن اساسی به منظومه بازی و سیاست ایران در منطقه بود. شرط‌بندی آنها این بود در یک سطوحی هم اتفاق افتاد. من معتقدم تا مدت‌ها طول خواهد کشید که کسی در اندازه سلیمانی این ظرفیت را پر کند، با احترام به همه دوستان و عزیزانی که مسئولیت دارند و مسئولیت آنها سنگین است، دعا می‌کنم که خداوند یاری‌رسان آنها باشد و ظرفیت آنها را می‌شناسم. از نزدیک هم رفاقت دارم با دوستان مختلفی که نقش‌آفرین هستند، از جمله حاج اسماعیل قاآنی عزیز که امیدوارم با تأییدات الهی موفق باشند در مسئولیت سنگینی که دارند، ولی هم خود ایشان و دیگران هم همه این را در واقع اجماع دارند؛ این مسأله اختلافی نیست که حاج قاسم بعد از ربع قرن یک ظرفیت بی‌نظیر برای جمهوری اسلامی ایران و سیاست منطقه‌ای ما و سیاست ما در جهان اسلام بود و به هرحال افراد تأثیرگذارند و صدمه وارد شد به ما، لطمه وارد شد ولی خب برکت‌های شهادت را هم، باز خیلی در دستگاه‌های ادراکی نمی‌‌فهمند. مثلاً شاید مسأله بازیگری ما در منطقه شده بود یک مسأله شدید اختلافی در سطح اجتماعی ایران یا برخی از سطوح سیاسی، یکی از برکت‌های خون شهید سلیمانی این بود که در تشییع جنازه ایشان تقریباً اجزای مختلف ملت ما متحد شدند با همدیگر و جریان‌ها و فضاهای سیاسی و اجتماعی مختلف. این برکت شهادت بود، به نظر من برکت کوچکی هم نبود؛ یعنی شهید سلیمانی با پیکر خودش که تکه‌تکه شد در لحظه شهادت دوباره یک‌طوری ملت ایران را و همه را حول یک حداقل‌هایی متحد کرد و فکر می‌کنم که در واقع وجود معنوی او و نماد اسطوره‌ای او و شخصیت کاریزماتیک او کارکردهایی دارد که بعد از شهادت او هم ادامه دارد و تا مدت‌ها کارکرد خواهد داشت.
 
باتوجه به اینکه وزارت امور خارجه و نیروی قدس با یکدیگر تعاملاتی دارند، آیا در این تعاملات پیش آمد که شما با حاج قاسم دچار اختلاف بشوید؟
من با قاسم همیشه بحث می‌کردم ولی همیشه دوستش داشتم، در حیاتش، در غیابش، در وزارت خارجه و در غیر وزارت خارجه همیشه گفتم من برای این قامت احترام قائلم. آدمی است که می‌فهمد، آدمی است که ذهنش منسجم است، آدمی است که برنامه دارد، آدمی است که طراحی دارد و آدمی است که با همه وجود خودش در صحنه است و از جان خودش مایه می‌گذارد و برآیندش هم این است که کارهایی می‌کند کارستان؛ این تحلیل من در دوره حیات ایشان بود، اما این نافی این نبود که مدام ایشان را تأیید کنم، من تقریباً جلسه‌ای نبود که با حاج قاسم بحث نکنم، چه در دوره‌هایی که به صورت کارشناس در دوره انقلاب‌های عربی جلسات هفتگی داشتند که یک قرارگاهی داشتند و آن زمان من به صورت کارشناسی می‌رفتم در جلسات هفتگی یا دو هفته یکبار ایشان شرکت می‌کردم و هرنظری داشتم شفاف می‌گفتم. هیچ​وقت کاری به این نداشتم که مثلاً رئیس در جلسه چه چیزی را می‌پسندد. من نظرات اجتهادی خودم را می‌گفتم، وضع این است، این کارها اگر انجام شود خوب است، این کارها انجام شود بد است؛ یعنی می‌خواهم بگویم اینها با هم قابل جمع هستند، اینها با هم تناقض ندارند.
دوستی که قبل از ما بود با ایشان از نزدیک کار می‌کرد و راحت بودند با همدیگر، شاید ایشان ترجیح‌شان این بود که معاون وزیر خارجه عوض نشود، تلاش هم کردند تا روزهای آخر با آقای دکتر ظریف که ایشان معاونشان را عوض نکند، همان معاونی که بود، بماند. به هرحال به هر دلیلی وزیرخارجه تصمیم گرفته بود که معاون خودش را عوض بکند، و من سخنگو بودم، از من خواست که برگردم به حوزه تاریخی خودم که حوزه عربی است و معاون عربی آفریقایی بشوم. قاعدتاً باید وقتی که شروع کردیم به کار با حاج قاسم، ایشان باید گارد می‌داشت نسبت به من دیگر، چون تلاش کرده بود تا روزهای آخر که معاون قبلی بماند. شاید برخی نیروهایی هم که با ایشان کار می‌کردند یا برخی کاتولیک‌تر از پاپ‌ها هم دنبال این بودند که بین ما و حاج قاسم شکافی ایجاد شود و ایشان ما را تحویل نگیرد. من با قاسم کار می‌کردم ‌صدیقک من صدقک، دوستش داشتم با تمام وجود، و هرچه که به عقلم می‌رسید سعی می‌کردم منتقل کنم به این سیستم برآیند تصمیم‌گیری ملی ایران و رابطه شفافی با ایشان داشته باشم. ایشان این خصلت انسانی را داشت که خیلی راحت با من رفیق شد. خوب دورادور ایشان من را می‌شناخت و رابطه دوستانه و بدون گاردی با هم داشتیم.