موقعیت اجتماعی، تعاملات کاری و غیرکاری با نزدیکان
میشود برای محبت و احساس ساعت خاموشی تعیین کرد؟
سارا مؤمنی
دانشجوی دکترای مدیریت رسانه
شاید وقتی از سبک زندگی حرف میزنیم فکر میکنیم امری فردی است و فقط مربوط به خودمان میشود، اما نباید یادمان برود که نوع بشر یک موجود اجتماعی است و هم بر دیگران اثر میگذارد و هم از آنها اثر میپذیرد. سبک زندگی، هر دو وجه فردی و اجتماعی را در کنار هم دارد. موقعیت اجتماعی یکی از ابعاد سبک زندگی است که خودش وجوه مختلفی دارد. مسأله مهم در این نوشته، مواجهه و تداخل نقشها با هم است.
مادری که معلم و دخترش دانشآموز او است؛ همسری که همکار، رئیس یا مرئوس همسرش است؛ خواهری که نویسنده یک گروه تولید فیلمی است که برادرش بازیگر، کارگردان، فیلمبردار و... در همان گروه است؛ دوستی که تازه استخدام شده و به واحد کاری شما اضافه شده است و... همه در موقعیتی قرار میگیرند که در چالش تعامل و رفتار با دیگری در یک شرایط اجتماعی مانند مدرسه، دانشگاه، محل کار و... قرار دارد. علت اینکه از چالش حرف میزنم این است که نسبت و روابط افراد نزدیک به هم در موقعیتهای اجتماعی به دلایل مختلف با تعامل آنها در خانه و خارج از محیط کاری تفاوت دارد و ممکن است به یک اختلاف تبدیل شده و کل آن رابطه را تحتتأثیر قرار دهد.
طعم شیرین خیال آقازادگی
یکی از چالشیترین موقعیتهای اجتماعی که ممکن است برای افراد اتفاق بیفتد، موقعیتی است که همکار، رئیس یا مرئوس آنها پدر، مادر یا فرزند آنها باشد. این مسأله به قدری چالشی است که نه تنها احتمال دارد نسبت و روابط والدین و فرزند را خدشهدار کند، بلکه دیگران و عموم را نیز تحثتأثیر قرار دهد.
یکی از این حالتها آقازادگی است. پدر یا مادر، شغل یا مسئولیتی مهم در جامعه داشته و فرزندان آنها از قِبَل موقعیت اجتماعی والدین وارد محیط کاری میشوند که والدینشان نیز همانجا کار میکنند. در این حالت چالشهایی مانند دخالتهای والدگونه والدین در محل کار بر فرزند، عدم استقلال فرزند، وابستگی دائم فکری و عملی به والدین، نشستن حس حمایت همیشگی والد در ذهن فرزند و عدم پشتکار و تلاش او در کار برای بهتر شدن و... را دارد. خیلی از ما ممکن است این موقعیت را دوست داشته باشیم و آن را اصلاً مرتبط با انتخاب و سبک زندگی خودمان ندانیم، اما میخواهم بگویم اتفاقاً سبک زندگی در این موقعیت بیشتر و چالشیتر خودش را نشان میدهد، چراکه والد یا فرزند هر کدام در موقعیتی قرار میگیرند که وابسته به نسبت خونی و محبتی خود، این همکاری مشترک به صرف آقازادگی فرزند را بپذیرند یا خیر. اینجا شایستگی و همان لیاقت وارد ماجرا میشود. تجربه، تحصیلات، سن و موقعیت برابر شبیه بقیه و نه بیشتر، از جمله عواملی است که کمک میکند هر دو طرف ماجرا دست به انتخاب بزنند و آقازادگی را به حاشیه ببرند. این تازه حالت آسان ماجراست.
طعم تلخ واقعی آقازادگی
چند وقت پیش مطلبی تحلیلی درباره سینمای هالیوود خواندم. مطلب درباره این بود که فرزندان بسیاری از ستارگان و افراد صاحب نفوذ در هالیوود، بسیار راحتتر از افراد بااستعداد اما بدون پارتی وارد این صنعت میشوند، اما از خود آقازادهها که بپرسیم شاید خیلی راضی نباشند، چون اگر چه در ابتدای مسیر پیشرفتشان کار برایشان راحت میشود، اما وقتی فرزند چهره مشهوری هستند سایه نام والدینشان جلوی پیشرفتشان را میگیرد و همه مردم آنها را نه با نام خودشان که با عنوان «فرزند فلان فرد مشهور» میشناسند. این یکی از مصایب آقازادگی و نسبت خونی داشتن در شغل است. حالت سخت دیگر این است که والدین از آن طرف بوم بیفتند. مثلاً کودکانی را به خاطر بیاورید که پدر یا مادرشان معلمشان بودند و با فشاری دوجانبه در مدرسه و خانه برای درس خواندن فرزندانشان، آنها را نسبت به تحصیل و کسب تجربه محافظهکار، ترسو و سرد کردند. یا پدر و مادری که استعداد کودکشان را ندیدند و از او خواستند مانند خودشان دکتر، وکیل، مهندس و... شود تا به راحتی بتوانند آنها را وارد محل کارشان کنند، غافل از اینکه مسیر رشد و پیشرفت فرزندشان مثلاً در موسیقی، هنر، معماری و... باشد. بنابراین پدیده آقازادگی برای والدین و فرزندان همانقدر که امکان و فرصت است، به همان اندازه هم میتواند محدود و خطرناک باشد. چه بسیار والدینی که در شکلهای مختلف نسبتشان را با فرزندان خود قطع کرده و اعلام عمومی کردهاند که حتی این فرد فرزند آنها نیست و چه بسیار فرزندانی که برای رسیدن به علایق خود، مخفی کردهاند که پدر و مادرشان کیست و تمام اینها سبک زندگی فردی و اجتماعی افراد و شبکهای را که با آن در ارتباط و تعاملند تحتتأثیر قرار میدهد.
«من همسرش هستم»
اینکه مثلاً شما دانشجوی همسرتان باشید یا همسرتان مرئوس شما باشد، اگرچه ممکن است در نظر و حرف بسیار زیبا، جذاب و حتی عاشقانه باشد که خب زمان بیشتری را کنار هم میگذرانید و بهتر از مسائل و مشکلات بیرون از خانه نسبت به هم باخبرید، اما این هم شبیه آقازادگی دو طعم تلخ و شیرین را با هم دارد. تداخل نقش همسری و همکاری با هم نوعی از مشاهدهگری را برای هر دو ایجاد میکند که ممکن است چالشزا باشد.
فکر کنید دو همسر، همکار هم هستند. محبت، شوخی و گفتوگو درباره مسائل زندگی مشترک را در محیط کار حذف میکنند. در عین حال ممکن است یکی از آنها دیگری را در حالی که در حال گفتوگو یا شوخی با همکاری دیگر است ببیند و این آغاز چالشهای ارتباطات انسانی و تعامل این دو، چه در محل کار و چه در خانه خواهد بود، در صورتی که هر دو امر انجام شده، (رسمی بودن با همسر در محیط کار و گفتوگو و تعامل با همکاری دیگر) اموری روزمره، معمولی و پذیرفته شده هستند، اما قرار گرفتن هر دو در یک زمان، چالشزا به نظر میرسد. قصه بیش از این است. ممکن است ترفیع شغلی شما به خاطر شایستگی و لیاقت شما باشد، اما همه آن را متأثر از موقعیت همسرتان ببینند که مدیر فلان واحد سازمان شماست. بنابراین انتخاب همکاری در کنار همسر هم بودن، نیاز به آگاهی و پذیرش هر دو وجه مثبت و منفی دارد.
دوستی کی آخر آمد، دوستداران را چه شد!
یکی دیگر از حالتهای مواجهه و تداخل نقشها این است که نسبت خونی و سببی با هم ندارید، اما اتفاقاً موقعیت عاطفی چالشیتری برایتان پیش بیاید. اینکه دوستتان واسطه حضور شما در یک گروه شغلی یا یک سازمان برای کار بوده باشد و با هم همکار شوید. اینکه دوست شما همکار شما هم باشد اتفاق بدی نیست، اما به انتخاب و خواست خودتان و در بازه زمانی قابلتوجه نوعی از تعامل و ارتباطات انسانی میان شما و دوستتان شکل گرفته که چون بعد عاطفی آن وابسته به خون نیست و خودتان آن را ساختهاید، ممکن است آسیبپذیری روحی بیشتری نسبت به آن داشته باشید. مثلاً ممکن است در شما و دوستتان این توقع ایجاد شود که در هر موقعیت و پیشامدی در کار، پشت هم باشید یا اینکه شبیه بقیه با هم رفتار نکنید و این نسبت طوری باشد که برخلاف نسبت والد و فرزند اتفاقاً بخواهید بقیه بدانند شما و همکارتان علاوه بر همکاری، با هم دوست هم هستید، اما باید بگویم مناسبات کاری، مسائل شغلی و حرفهای و محیط پیرامون نسبت به این دوستی بیتفاوت است و این فقط میان خودتان ارزشمند است، آن هم تا زمانی که در کار شما تداخل ایجاد نکند. اینکه به هرعلتی کارتان را درست پیش نبرید و توقع داشته باشید دوستتان ادامه کار را بدون نقص و در واقع نقص شما را به علت رفاقت و دوستی پیش ببرد، به محیط بیرون و کار آسیب میزند. اگر فقط به این دلیل که ممکن است از هم ناراحت شوید از یکدیگر انتقاد نکنید و پیشنهاد اصلاح ندهید، نه تنها به خود کار و فضای حرفهای آسیب میزنید، بلکه راه را برای شکلگیری دوستی خالهخرسه که فایدهای برای هیچ کدامتان ندارد باز میکنید.
به طور کلی اگر این اصل را بپذیریم که در هر موقعیت و نسبت شغلی و کاری، تعهد، تخصص، وجدان کاری، شایستگی و لیاقت حرف اول را در رشد فردی و جمعی میزند، دیگر مواجهه نقشها در ما به تداخل و اختلال تبدیل نمیشود، تا پایان روز کارها را کنار هم پیش میبریم و موقع خروج از محل کار، نقش و تعاملی را که نسبت به هم داریم به کار میگیریم.