درباب کم‌لطفی ادبیات و موسیقی و سینما در حق یلدا

برایم چه‌ داری در این جشن‌ها...

سارا مؤمنی
دانشجوی دکترای مدیریت رسانه

وقتی فراغت را به‌عنوان یکی از ابعاد سبک‌زندگی می‌بینیم، دورهمی‌ها، گردش و تفریح و سفر، جشن‌ها، مراسم و مناسبات مختلف شادی‌بخش به ذهنمان می‌آید. اغلب از فراغت انتظار داریم برایمان شادی‌بخش، آرام‌بخش، مفرح و خاطره‌انگیز باشد. گفتم خاطره‌انگیز، یاد این افتادم که خیلی از نسل ما که مخاطب سریال‌ها و فیلم‌های سینمایی، موسیقی و ادبیات و در یک کلام رسانه جهان هستیم، جشن‌ها و مراسم مختلف فرهنگی آنها را بیشتر از جشن‌های خودمان به خاطر داریم. ما از طریق فیلم، داستان، موسیقی و غیره با چیزی به اسم جشن شکرگزاری، کریسمس و غیره آشنا شدیم، این آشنایی به قدری عمیق در ما ریشه زد که با آن انس گرفتیم و هرچند وقت یکبار آن را مرور می‌کنیم. حتی از این هم بیشتر، شبیه، همراه و همزمان با مردمی که این فرهنگ به آنها تعلق دارد، این جشن و مراسم را برگزار می‌کنیم و سعی می‌کنیم لذت ببریم. در حالی که خودمان هم جشن‌ها و مراسم مختلفی داریم. اما آن را محصور شده در جمع خانواده و نهایتاً در برنامه‌های ترکیبی تلویزیون دیدیم.
تازگی، جذابیت و به روز شدن این جشن‌ها را در عصر رسانه و جهان جدید درنظر نگرفتیم و دیدیم که نسل جدید با جشنی مانند یلدا احساس نزدیکی ندارد و آن را یک میهمانی خانوادگی کسل‌کننده می‌بیند و انتخابش شرکت، لذت بردن و ساختن خاطره در آن نیست. من علت این مسأله را در یک چیز می‌بینم. کم‌لطفی ادبیات، فیلم، موسیقی و در یک کلام رسانه‌های داخلی در حق مراسم و جشن‌های فرهنگ ایرانی.

همینقدر جدی: فراغت ما، هویت ملی ما
فارغ از زبان نوشتاری و گفتاری که نمود اصلی هویت ملی هر کشوری‌ است، جشن‌ها و مراسم فرهنگی که اغلب در بُعد فراغت سبک‌زندگی قرار می‌گیرند هم نمودهای دیگری از هویت ملی هستند. این‌طوری که مسأله فراغت امری کم‌اهمیت و غیرجدی دیده شده، باعث شده که به حاشیه رفته و از یک امر اجتماعی اثرگذار در فرهنگ، به یک امر فردی یا در نهایت امر خانوادگی خصوصی تبدیل شود. در حالی که در ابعاد مختلف فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی اثرگذار است. اگر مثال بهتری پیدا می‌کردم به این اشاره نمی‌کردم؛ اما چند روز پیش کلیپی از یکی از هنرمندان ایرانی در کشوری دیگر منتشر شد که در یک میهمانی رسمی با رسوم جدی و سخت حضور داشت و به ناگه بلند شد و گفت: من می‌دانم که این رسوم شما بسیار محترم است، اما شما هم با رسوم ما آشنا شوید و همزمان با دو ایرانی دیگر شروع به خواندن یک ترانه ایرانی سنتی کردند. نمی‌خواهم وارد این مبحث حاشیه‌ای بشوم که آیا این کار درست بود یا نه، مسأله‌ام مواجهه آدم‌ها با آن است. جمع حاضر در ابتدا کم و سخت مایل به همراهی بود، اما در نهایت همراه شد و لبخند روی لب همه نشست. نکته اینجاست که سادگی، زیبایی و اصالت اغلب پذیرفته می‌شود؛ چیزی که در بسیاری از جشن‌ها و نمودهای فرهنگی ما وجود دارد. اما چرا و چطور نسل جدیدمان با این جشن‌ها و مشخصاً جشن یلدا ارتباط برقرار نمی‌کند؟
 
چه با خود می‌آوری در آن جشن‌ها؟
جشن‌های فرهنگی خارجی چه آورده خاصی برای ما دارند؟
بالاتر درباره یک جشن و ترانه خواندن ایرانی‌ها در آن نوشتم و گفتم جمع در نهایت با آنها همراه شد و لبخند روی لب همه نشست. این همان پذیرش است؛ پذیرش هویت ملی فرهنگی متفاوت، وقتی که عقل و منطق، مطلوب بودن آن را درک کند، می‌پذیرد. حالا برگردیم به کشور خودمان. جایی که مثلاً جاسوئیچی و بافت و کلاه و کیف با طرح بابانوئل یا درخت کریسمس جذاب‌تر از انار و دانه برف و دیوان حافظ و یلدا و نمودهایی از جشن یلدا برای نوجوانان و جوانان است. این اصلاً به ماهیت جشن‌ها و مراسم برنمی‌گردد که بخواهیم این‌طور توجیه کنیم که خب، موسیقی و فیلم و مراسم غربی‌ها جذاب‌تر از موسیقی و فیلم و جشن‌های خودمان است. بلکه چگونگی معرفی، چگونگی نمایش و تکرار این‌هاست که اهمیت دارد و باعث پذیرش و درونی شدن آن می‌شود. اما همین مثلاً جشن شکرگزاری و کریسمس که در میان نسل جوان (و اغلب دین‌گریز) محبوب است؛ عمیقاً و مشخصاً برآمده از دین است. خیلی کوتاه، ماجرای جشن شکرگزاری در سریال «فرندز» را به یاد بیاورید. لبخند به لبتان نشست و دوست دارید دوباره آن قسمت را ببینید؟ خب، «جشن شکرگزاری» روز نیایش و شکرگزاری خدا به خاطر نعمات و برکاتی چون پایان خشکسالی است. حالا چرا و چطور ما چنین جشنی را دوست داریم و با آن ارتباط برقرار می‌کنیم و برای نسل جوان ما چه چیزی دارد که جشن‌های داخلی‌مان که پر از داستان و قصه و ماجراهای جذاب‌تر و متنوع‌تر است، ندارد؟ نه من نمی‌خواهم چیزی را تقبیح کنم و چیزی دیگر را بهتر نشان دهم، بلکه می‌خواهم بگویم تمام این جشن‌ها که برگرفته از اصالت، زیبایی و سادگی هستند، برای تمام آدم‌ها مطلوب هستند. فقط شکل ارائه آن‌هاست که باعث می‌شود به آنها نزدیک شد یا از آنها فاصله گرفت.

تلنگر به خواب دلم می‌زند...
چطور نسل جدید را متوجه جشن‌های داخلی کنیم؟
درباره شکل ارائه گفتم. اینکه ما در نقش والد، تولیدکننده محصول فرهنگی، کارگردان، نویسنده، ترانه‌سرا و غیره انتخابمان پرداختن به یک نمود از هویت مانند جشن یلدا باشد، مهم است. این هم که چگونه آن را تولید کنیم، نمایش و ارائه بدهیم هم مهم است. اینکه از جشن یلدا یک تصویر یا قصه شاد، مفرح و حتی کمدی متناسب با نسل جدید تولید کنیم یا اینکه همان تصاویر سنتی و قدیمی را که خودمان بیشتر دوست داریم تولید و منتشر کنیم، با هم تفاوت دارد. نکات و توجه به جزئیات ریز برای ارائه و معرفی یک جشن فرهنگی به نوجوانان و جوانان در قالب‌های مختلف همان چیزی است که به آن نیاز داریم. بدون اینکه بدانیم داریم کار بزرگی می‌کنیم؛ تمرکز و توجه نوجوان و جوان را از چیزی که به آن مشغول است می‌گیریم و ارائه‌ای جدید برای او داریم. ذائقه‌سازی می‌کنیم و چون اصالت، زیبایی و سادگی را حفظ کرده‌ایم، پس پذیرفته می‌شویم. به این نیاز نداریم که مستقیم و جدی به آن اشاره کنیم. بلکه در سیر ماجرا، شکل، رفتار و واکنشی که نسبت به این نمود فرهنگی داریم، آرام آرام می‌بینیم که تمایل نوجوان و جوان به آن شکل می‌گیرد. حتی در ادامه و در سال‌های بعد دیگر مصرف‌کننده صرف جشن نیست، بلکه خودش هم با خلاقیت و ایده‌های نو دست به تولید می‌زند و این فرهنگ و هویت ملی را در گذر زمان حفظ می‌کند.

دریچه به آفاق باز می‌شود
یک فرصت راهبردی برای حوزه محتوا در فرهنگ و رسانه
در مرورگر گوگل جست‌و‌جو کردم، کتاب ایرانی درباره یلدا، فیلم سینمایی درباره یلدا، سریال درباره یلدا، موسیقی و ترانه درباره شب یلدا. چیز دندان‌گیری پیدا نکردم. سعی کردم به خاطر بیاورم کدام نما، تصویر، صحنه و قصه درباره جشن یلدا بوده یا در شب یلدا اتفاق افتاده و ادبیات ما از آن به‌عنوان محتوا استفاده کرده؟ متأسفانه کم و کیفش کمتر از انگشتان دست بود. باورم نشد که یک چنین فرصت راهبردی در حوزه فرهنگ داریم و از آن غافلیم؛ چیزی که کشورهای دیگر خیلی سال‌ها قبل به آن رسیده‌اند و هرطوری هست اندازه یک سر سوزن به فرهنگ و هویت خود در داستان‌ها و تولیداتشان اشاره می‌کنند و حتی دل ما را در این سوی کره خاکی می‌برند. ما با اینکه یک ایده خام اما غنی به نام جشن یلدا یا عید نوروز و غیره داریم، اما محتوا، تصویر، داستان، فیلم، سریال و ادبیات روشن، قابل‌اتکا و جدیدی از جشن یلدا نداریم. آن را در فروشگاه‌های آنلاین جوراب و لباس و کیک یلدا و میهمانی‌های خانوادگی محصور کرده‌ایم. منظورم این نیست که مشخصاً و مستقیماً و خیلی تیز درباره این جشن‌ها تولید محتوا شود، بلکه منظورم این است که مثلاً در یک سریال چندفصلی تلویزیونی یا نمایش خانگی، قصه یک قسمتش مثلاً در جشن یلدا پیش برود. یا در یک انیمیشن، جهان داستانی فانتزی و خیالی از جشن یلدا برای کودک و نوجوان تولید و ارائه شود. یا در مجموعه داستانی مصور یا مکتوب رمان‌های جذاب و مختلفی نوشته شود. یا ترانه‌خوان ما آلبومش را در این ایام منتشر کند و کمترین لطفش به هویت ملی، نامگذاری آلبوم یا ترانه‌اش به نام این جشن‌های فرهنگی باشد و غیره. راستش را بخواهید من ظرفیت پرداخت به جشن یلدا یا نوروز و ماندگاری آن در هر قالبی از رسانه را چیزی شبیه مجموعه هری‌پاتر می‌بینم، چیزی که حتی بین‌المللی شود و در کنار اینکه ما به یاد ترانه‌ای مرتبط با کریسمس بیفتیم، فردی در آن‌سوی کره خاکی را به یاد جشن طولانی‌ترین شب سال ما بیندازد و شوق شرکت در آن را داشته باشد. اما کو دل ناغافل و بالاخواه فرهنگ و دلسوز مردم؟!